و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۱۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ولادت ولی عصر ما

چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ق.ظ


سلام علیکم بر خوانندگان واژه های بلوری

میلاد امام زمان مبارک باشه ان شاء الله

حیف که نشد دیشب بیام و در اهمیت احیای نیمه شعبان مطلبی بگذارم..اما هنوز هم دیر نشده،
یباید یک امروز رو که ولادت مولاست،فقط و فقط اختصاص بدیم به ایشون و عاجزانه از خدا بخوایم باقی غیبتشون رو بر جهانیان ببخشن..

آقا چشمش به ماهائیه که ادعای محبت داریم..ما فرزندان معنوی مولاییم و یک یتیم،به دور از پدرش پر از درد و دلتنگی میشه..

ما خاکی خشکیم و تشنه...
تا فریادی به بلندی صاعقه نباشد،
باران نخواهد بارید..

امروز،
راس ساعت 14،
به مدت 14 دقیقه،دردهای 12 قرنه بشریت را،فریاد خواهیم کرد،
و مثل کودکان،اشک خواهیم ریخت،
تـــا نـزول رحمـــت..


باشد که کم شود فاصله ی ما و ظهور وجودش.

یا مهدی(عج)


----

شاعر رو کرد به حضار و گفت من برای امشب یک بیت آوردم
حضار زدند زیر خنده

ساکت تر که شدند گفت:
تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم

اینبار علاوه بر مردم خود رهبری هم خندیدند

وقتی آروم شدند خواند:

« ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد»

.
.

تمام هستی زهرا(س)؛ نصیب نرجس شد


--


به عدد شهادت بانو

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ب.ظ

سلام بر خوانندگان محترم واژه های بلوری.


18 روز دیگر ان شا الله بازخواهم گشت و تا اتمام این بازه،به روز نمی کنم،مگر،روز ولادت مولا(عج)


با تشکر صمیمانه از توجهاتتان به این پنجره ی مجازی..منتظر بازگشت ما باشید.


التماس دعا

یازهرا(س)


--

انا عرضنا السموات و الارض

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ

علی بن ابیطالب : هنگامی که وقت نماز فرا رسید ، وقت امانتی است که خدا بر آسمان و زمین و کوه ها عرضه کرد ، اما آنها از قبول آن دوری کردند و ترسیدند .


کتاب سیره فردی امام علی (ع) نویسنده حجت الاسلام مهندس محسن عباس نژاد

و منبع اصلی حدیث تفسیر صافی ،ج4،ص208،عیون اخبار الرضا،ج2،ص274

حیرت

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

پیامبر(ص) :
خدایا حیرت مرا نسبت به خود
بیشتر بگردان
استاد رائفی پور :

برخی معتقدند که ریشه کلمه «الله»،
«وَلَهَ» می باشد
که به معنای "واله شدن و حیران شدن" است.
"ال" ابتدای کلمه هم، "حرف تعریف" است.
یعنی معتقدند که خداوند هرچه بیشتر تعریف میشود،
انسان بیشتر حیران میشود ...


.

.

.

..دلگیر از دل..

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ

دلگیرم

سخت دلگیرم از قلبم،

که عاشقی اش را از یاد برده و با واژه ها،

مشتعل نمی سازد جان را...

دلگیرم از زبانی که در نیام ماند و از «او» نسرود..

دلگیرم از روزهایم

روزهایی که یاد عشق،تمام هستی ام نبود..

آه ای عشـق.......

تا کی بشنوم هر صوتی را،جز صوتِ تو

تا کی این دل،به قیام، برنمی خیزد..؟

تا چه روزی،خستگی هایم را،دستان نوازشگر تو،نخواهند زدایید؟

آه ای عشق

چه سخت هجرانی است،

و چه غافل است این عقل،

که همچون اتاقی ســــرد است و هیچ نوری را،پذیرا نیست...


چه بد حالی دارد تشنه ای که چشمه را نمی شناسد و نمی خواهد آب را..

چه بد حالی دارد جدامانده ای که نفهمد عمق درد را، و رسیدن، تمامِ تمنایش نیست...


چه بد حالی دارد این دل، که خودش و غم هایش را،می پوشاند..

نقدر می پوشاند و می پوشاند و می پوشاند،که آسمان،به خروش می آید از حجم این حجاب، که «وای بر تو،همانا وعده ی خداوند حق است»

آری،دل، دور است و این دوری، نمی رنجاند او را...


همچون ماهی دور مانده از آبیم و چون نچشیده ایم لذت دریا را، سرخوشیم از رطوبت ساحل و هیچ تقلایی،

برای رسیدن نیست...


چه بگویم؟

چه بگویم از دستِ دل خویش

و چه ناله کنم..؟



لایّ الامور إلیک أشکو؟



آب های سرد میزبانِ نور

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ق.ظ

مادر قربونت بره
میدونستم سر قولت میمونی
ابجی مریمت میگفت دیگه برنمیگردی اخه از بچگی همش باهات لج داشت
فکرمیکرد من تورو بیشتر دوست دارم ..
قربونت برم که سرافرازم کردی و برگشتی ...
کاش بابات زنده بود میدید چقده ماشالا مرد شدی ...
از پسر زهرا خانوم چه خبر ؟!
اونم برگشته ؟!
دستاتو بده ببینم
اخه از بنیاد شهید زنگ زدن گفتن پسرتون با دستای بسته پیدا شده ...
مادر برات بمیره ، جای طناب رو دستات مونده ...
بیا بشین بشون دارو بزنم تا زودی خوب بشن ...
خدا ازشون نگذره
پسرم خیالت راحت ، صدامو اعدام کردن...
امام خمینی هم به رحمت خدا رفت ...
الان امام خامنه ای رهبرمونه ...
زندگیم فدای اقا
پسرم خوب شد الان اومدی ...
اخه اقا داره خون دل میخوره ...
جوونای همسن و سال تو همش از اقا حرف میزنن ولی مث تو مردعمل نیستن ...
بیا بهشون بگو
از روزای جنگ ...
از اون لحظه که دستاتونو میبستن و زنده زنده خاک روتون میریختن ....
بشون بگو توهم عاشق مامان بابات بودی ...
خونه زندگی داشتی ...
درس میخوندی ...
بشون بگو که از همه چی دل بریدی و رفتی تا الان اونا توی ارامش و امنیت باشن ...
الهی من بمیرم اشکاتو نبینم پسرم

گریه نکن

چشم دیگه هیچی نمیگم ...

پسر زهرا خانوم حالش خوبه ؟! زهرا خانوم هنوزم چشمش به دره که گل پسرش برگرده ....


---

زکات علم نشر آن است.

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ب.ظ
*
زنی نزد حضرت زهرا(س) رفتند و گفتند: مادری دارم که در باب نماز سوال هایی دارد اما چون بیمار است مرا نزد شما فرستاد تا آن سوال ها را مطرح کنم.
حضرت فاطمه(س) به پرسش ها پاسخ داد.
زن از فرصت استفاده کرد و سوال دیگری مطرح نمود،آن حضرت نیز پاسخ را بیان فرمودند.
همینطور آن زن پرسش های متعددی را بیان میکرد و حضرت(س) به تمام سوالات جواب های لازم را میفرمود،تا تعداد مسئله ها به 10 رسید.

زن از کثرت سوالات احساس شرمندگی کرد و گفت: بیش از این مزاحم شما نمی شوم.
حضرت فاطمه(س) در حالی که نشان می داد هیچ منتی بر او ندارد، فرمود: «هر سوالی که به نظرت می آید بپرس» و سپس برای تشویق وی فرمودند: «اگر فردی در مدت یک روز بار سنگینی بر دوش کشیده آن را به بالای بام حمل کند و در ازای آن حق الزحمه ای معادل هزار سکه طلا دریافت کند،با توجه به این مزد، آیا این کار برای او سخت خواهد بود؟»
زن پاسخ داد: خیر.
سپس فرمود: «من هم کارگزارم و خود را خادم خداوند قرار داده ام. مزد من در برابر هر سوالی ک پاسخ دهم، از مجموع مرواریدهایی که فاصله ی میان آسمان و زمین را پر کند،بیشتر است، پس سزاوار است که از پرسش ها تو احساس رنج و زحمت نکنم.»

[آداب تعلیم و تعلم در اسلام،سید محمد باقر حجتی،ص 74]