و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

اصل این عالم تویی

پنجشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ب.ظ

وقتی یه کسی داره یه گناهی انجام میده مثل غیبت
بعدم توجیه میکنه
واقعا فقط دلم میخواد پاشم برم اصلا نشنوم
اصلا نبینم دوستم رفیقم داره همچین عمل کثیفی رو واقعا، جلو چشمم انجام میده
میگم هیس
عه
ولش کن
به خودمون بپردازیم
یا سکوت میکنه
یا بقیه میگن راست میگه بی خیال
البته گاهی هم سکوت میکنم خوب نیست آدم همیشه به روی طرف بیاره که داره خطا میره،قبحش میریزه
گاهی باید بحث رو عوض کرد
مثلا یه سوال بپرسی
یه بعد دیگه ی قضیه رو پررنگ کنی
و...
ولی گاهی دیگه طرف میدونه غلطه ها
نمیخواد بپذیره
اصلا داره میسوزه تا نگه فلانی چقدر بده اه! راحت نمیشه....

گوشی من یه مشکلی داره
وقتی روی صوت هاشه
و متوقفه پخش صوت
مثلا یهو اشتباهی یه چیزی پخش میکنه
منم می‌خواستم برم سراغ صوت های گوشی، یه پندی نصیحتی پیدا کنم
یهو یه تیکه،و فقط همین یه تیکه از نمیدونم کدوم صوت گوشی ام پخش شد و بعد رفت:

«برای چی به دنیا اومدیم؟
الذی خلق الموتَ و الحیاة....»

منصرف شدم از اینکه برم تو صوت ها
ادامه ی آیه رو پیدا کردم
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا...»

مرگ و زندگی رو خلق کردم
تا شماها رو بیازمایم
که کدوم تون عمل بهتری دارید...
*
این رو میذارمش رو صوت مطلب قبلی
و هدیه میدم به تفکر خودم....
**
از اونجا که: نفس را اقبال و ادباری بُود
به مدتی سکوت و خلوت احتیاج دارم.
*
برای مطلب قبلی دنبال یه صحبت دیگه ای از استاد بودم
پیدا نکردم
اگه پیدا بشه اینجا میذارم

«خودت رو دست کم نگیر»

عنوانش این بود.





ای ساربان،آهسته رو کآرام جانم می ورد...

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ق.ظ

خاله ام خوابش رو دیده...
تو جلسه ی نهج البلاغه خوانی بوده
گفته بابا، مجلس زنونه است
اینجا چیکار می کنی؟
جواب داده:
من نمیدونم
امام حسین(ع) هر جا میره منو با خودش می بره...

**
خدایا خدایا
تو که یک ماه ما رو اینقدر تحویل گرفتی و بزرگ دونستی
کاش منم از این به بعد خودم رو تحویل بگیرم
بزرگ بدونم.

مثل ایشون:



این صوت کوتاه رو بشنویم:




همفکری لطفا

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ق.ظ
فردا امتحان داریم، درسمون اشعار معاصر عربیه، استاد گفته این ترم عربی امتحان بدین
منتها جدی نگفته،از اول ترم هم نگفته
همه ی ابیات هم سر کلاس ترجمه فارسی اش رو میگه (و مینویسیم حتی)
 از طرف دیگه بچه ها با فارسی راحت ترن
به استاد اعتراض کردن گفت نه دیگه چونه نزنید ترم یکی نیستید که نتونید...
حالا..
قرار این شده که فارسی بنویسیم
(سابقا هم گفته استاد که عربی بنویسید،ما گوش ندادیم)

سوال اینه
به شخصه با عربی مشکل ندارم...
چه بسا راحت تر باشه
چون فقط اندک مهارتی در جمله سازی و بیان معنی میخواد
الان نمیدونم
اگه عربی بنویسم استاد از بقیه بچه ها نمره کم میکنه؟؟

(شاید هم
باید اینجور وقت ها
اون سطح بالا رو پیگیری کنم
و همه ناچار شن سطح خودشون رو بالا ببرن
بجای اینکه دسته جمعی به تنبلی و بی سوادی همدیگه کمک کنیم...
اما فکر کنم موقع امتحانات وقت این حرفها نیست...
 شاید هم باید بی خیال بچه‌ها شد...
و...
نمیدونم
نگرانم پس فردا(قیامت) نگن تو اگه بهتر درس میخوندی
تو اگه بهتر بودی
تو اگه محکم تر بودی روی کاری که درسته
وضع بقیه هم بهتر میشد
شاید اولش ناراحت میشدن یا بدشون میومد ازت
اما در واقع خیر خواهی ات اثر خودش رو میذاشت بعدا...(ولو نذاره،تو باید برای خدا کار کنی)

آخه گاهی توجه به نگرش دیگران هم برای رضای خدا میتونه باشه
یعنی من مروه مهم نیست که بد بشه
مروه ی مذهبی مهمه که بد نشه و خودخواه یا ازخودراضی بنظر نیاد...
میخوام به عاقبت این کارم فکر کنم...و همینه که کمی پیچیده کرده تصمیم گیری رو

لطف میکنید شما هم اگر راهی به ذهنتون رسید کمک کنید...
*
قصد داشتم موقت باشه
اما شاید هم نباشه
 **
این بخش بعد از امتحان اضافه شد:
استاد برگه ها رو که پخش کرد گفت یادتون که هست باید عربی بنویسید؟؟ بچه ها دادشون دراومد که عربی چیه استااد... ایشون گفتن نه دیگه راحته برای شماها... خلاصه این شد که ما بی سر و صدا نوشتیم عربی رو:) البته دو سه بیت رو نشد... ولی شکر خدا...با این حساب از کسی نمره کم نمیشه،فقط عربی نوشتن امتیازه:))

دل بکن،آینه انقدر تماشایی نیست...

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۴۰ ق.ظ

مدت زیادیه
یکی از بهترین هدیه های زندگی ام
که شدیدا دوستش دارم
گم شده
سر رکعت دوم نماز مغرب شب ماه رمضون،
داشتم فکر میکردم مثلا شاید فلان جا باشه که نگشتمش هنوز
رکعت بعدی رو به این فکر کردم که تا حالا کجاها رو گشتم و نبوده
موقع سلام یادم می افته دارم نماز میخونم بعد میگم میدونی عمرت انقدری مهلت میده که این نماز رو تموم کنی بعد دنبالش بگردی؟
بعد فرضا پیداش کردی،مدال میدن بهت؟
سلام آخر رو میدم و میرم سجده...میگم شکرلله ولی تو ذهنمه که حالا که ندارمش انگار بخشی از هویتم نیست...
هنوز هم نفهمیدم ارزش آدم ها رو یکی دیگه تعیین میکنه و فقط همون یکیه که مهمه،برای همین هم گرما رو بهونه میکنم که زودتر چادرم رو دربیارم و دنبالش بگردم...
نیست
پیدا هم نشد
ولی نمازِ مغرب اون شب ماه رمضونم
از دست رفت...
*
یاد مرگ
از بهترین روش های تربیتیه که سفارش شده
لذت از زندگی رو صدها برابر میکنه
فرصت سوزی ها رو به اقل می رسونه
و حاصل کارمون رو با لطف خدا بهبود زیادی می بخشه...

این تازه داره جا میفته برام
اگه نتونی از یه هدیه ی محبوب دل بکنی،لحظه مرگ،چطوری میخوای از همه ی دوست داشتنی هایی که یه عمر براشون زحمت کشیدی،یه عمر باهاشون دمخور بودی،یه عمر بهشون فکر کردی و در سر پروروندی،دل بکنی؟؟
خانواده ات،عزیزانت،اعتبارت، شغلت، مدرک تحصیلی ات، هر چندتا کتابی که خوندی و لغاتی که بلدی،هر چندتا مهارتی که بلدی، وسایل هات که دیگه خیلی اندکن در برابر اینهمه محبوب....
و فقط روحت رو می‌بری
اعمالت...
عاقلانه اینه که به چیزی دل ببندی که میتونی ببری
بقیه اش،کم و زیاد و سخت و خوش،تموم میشه...
باور کن تموم میشه...
کندن رو انقدر سخت نکن...

*
شب قدر آخره...
برم حساب کتاب کنم ببینم اوضاعم  چه قدر داغونه و چه قدر آماده...
*

حالم بده از تفاوت مروه ای که می شناسم، با مروه ای که دیگران فکر میکنند...
حالم بده اصلا از اینکه به مروه در نگاه دیگران فکر میکنم...
همش دارم گریز به گذشته میزنم،به وقت هایی که خیلی رها بودم، حرف میزدم، سوال می‌پرسیدم،به چالش میکشیدم، فرق نداشت طرف مقابلم کیه،دغدغه هام یه جور دیگه بود... (رهایی رو به بی توجهی به حال دیگران یکی نکردم ها،حرفم چیز دیگه ایه)
یا محول الحول و الاحوال.....


فاقرءوا ما تیسر...

چهارشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۴ ق.ظ

خونه شون که میری نمیدونم چرا
هم آرامش احساس میشه و هم طوریه که آدم دوست داره کتاب بخونه...
شاید بخاطر این باشه که نوعروس خونه گفته بود به بوفه و ویترین برای به نمایش گذاشتن ظروف لوکس اعتقادی ندارم
اصلا هم وسیله ی تزیینی اضافه ای که به کار نیاد نخرید...
بجای بوفه کنار اپن شون یه کتابخونه ی نقلی تعبیه شده که قرآن گل سر سبدشه...
این قرآن رنگی زیباشون رو ندیده بودم،
برداشتم و صفحاتش رو ورق زدم،
خیلی دلنشینه
به حدی ذوق و احساس به آدم منتقل میکنه که دوست داری بشینی ساعت ها بخونی و بخونی و بخونی...
داشتیم با هم راجع بهش حرف میزدیم، گفتم بنظرت صفحه 313 اش چه رنگیه؟(میدونم که این صفحه رو دوست داره باهاش خاطره هاا داره)
پرسید میدونی چه سوره ایه؟
گفتم طه
انتظار نداشت جواب بدم،گفت آیه اش هم میدونی؟
گفتم 31 ،شایدم 13
گفت حافظی؟؟ :)
چه سوال لذت بخشی بود...کاش بودم...
یه لحظه چقدر انرژی داد بهم،همین تصور که تمام قرآن در روح و قلب و ذهنم باشه...
*
قبلا فکر میکردم حفظ قرآن چندان اثر نداره
آنچه اثر داره تدبر و تفکر در قرآنه و عمل بهش...
اما از وقتی خداوند یکی از بهترین دوستانم رو از حافظان قرآن انتخاب کرد،طی تعامل باهاش دیدم هرجا کشف نکردم چطور انقدر خوبه بخاطر قرآن بوده...
یعنی اصلش قرآن بوده...
البته صرف حفظ قرآن پاکی نمیاره اما مسلما کسی که برای حفظ برنامه داره، لحظاتی که صرف حفظ قرآن میشه صرف خوندن ترجمه و تفسیر میشه برای حفظ بهتر، صرف شنیدن و مرور آیات میشه،بیشتر از منِ نوعیه،که با ادعاهای روشنفکرانه از قرآن دور موندم...

همنشینی و مجالست با قرآن بسیار عالی و ثمربخشه...
همنشین خوب برای آدم زرنگ،سکوی رشد قویه...
اما خب برای برخی هم، لا یزیدهم الا کفرا...

رزق وبلاگی!

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۵۸ ب.ظ

امروز خیلی اتفاقی به یه وبلاگ خوب و متفاوت برخوردم.

http://02nafar.blogfa.com

لینکش رو گذاشتم چون شاید برای شما هم جالب و مفید باشه...

+

پیشنهاد میکنم به پیوندها و لینک های وبلاگ هم حتما رجوع کنید...(لینک هایی که مورد نیاز خودتونه)



افطاری ساده

چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۸ ق.ظ

مواد لازم برای یک افطاری ساده:

چند قرص نان(سنگک،بربری،حتی لواش)
یک قالب پنیر
یک بسته خرما
روی خوش به میزان لازم!
سبزی هم نخریدید و پاک نکردید عیب نداره، ولی بهتره که یه چیزی باشه کنار پنیر...
مثلا گردو #اگر براتون مقدوره...

اینها رو اگه ظرف پلاستیکی هم نخریدید ایرادی نداره، یا لقمه کنید یا یک برش نون مقداری پنیر و مقداری سبزی یا گردو،بگذارید کنارش، به علاوه یک تا دو عدد خرما...
بعد مرتب و تمیز بگذارید تو کیسه فریزر(دارم از حداقلل ها میگم، پر واضحه که بیشتر از اینش به توان مالی زمانی و ایده ای خودتون مربوطه)

سپس این روزی های صمیمی ساده ی با برکت رو می‌برید یه جایی نزدیک منزل خودتون که مثلا اون ساعات نزدیک اذان شلوغه...
از نیم ساعت مونده به اذان برید مثلا،که اذیت نشید خودتون هم...
یه جایی مثل نزدیک ایستگاه مترو یا بی آر تی یا یه همچین جایی اگه هست نزدیک منزلتون...

اینجا با کمک اون روی خوش که ذکر شد بدید خدمت رهگذرها که تا قبل از به خونه رسیدن افطار سبکی خورده باشن...
*
این حداقل ایده ی من بود برای افطاری ساده...
دیشب یه بنده خدایی به چند نفر انسانِ در راه مانده که ما یکی اش باشیم آب معدنی و خرما داد و بعدش تی تاپ و آبمیوه، شدیدا بنظرم مورد لطف خدا واقع شد،چون از مرگ نجات پیدا کردیم:)))
به عمرم آبمیوه های صنعتی رو انقدر خوشمزه نچشیده بودم...!
شما هم ایده ها،نظریات و حتی تجربه هاتون رو در زمینه ی #افطاری_ساده به ما بگید.
باشد که امسال این توفیق نصیبمون بشه.
**
در مجموع افطاری دادن در ماه رمضان بسیاار ثواب داره.
ساده ترین راهش بنظرم اینه که قبل اینکه خانواده بجنبند برای سفره انداختن یا تدارک افطار،ما پیش قدم بشیم،ولو چایی دم دادن باشه.

دوم اینکه مهمانی بدیم،اگه تصمیم گیرنده هم ما نیستیم پیشنهاد بدیم و بعد در آماده کردن خونه و غذا کمک کنیم...

خلاصه تلاش خودمون رو در این راستا مبذول داریم،
باشد که تجربه های جدیدی در ماه رمضان امسال مون کسب کنیم.
(یه وقت نشه تموم بشه و بگیم کاش این کار رو کرده بودم...)





جرعه جرعه...

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۹ ب.ظ

دو صفحه دیگه
فقط این بند رو بخون دیگه نخون
این کلمه رو میدونم بلدی ولی برو توی فرهنگ لغت ببین...
*
وقتی نفس رو تیکه تیکه بخوای درس خون کنی:)
دیروز گفتم خدایا این «نمیشه نمیشه» ، «سخته» رو میخوام کنار بذارم
درسها رو خرد کردیم بنا شد همینطور خرد خرد نفس رو بکشیم پشت کتابها
(یعنی جزوه های حجیم رو تقسیم بندی های ریزتر کردم،هم خواستم برم سراغش از حجم نترسم که بگم این ان روز زمان میخواد و نمیشه،کلا نرم سراغش یا اگر میرم همش تو فکرم این باشه تموم نمیشه و...)
حالا اینم روش این ترمه. توکل بر خدا
 ان شاالله که این همت و حوصله و تمرکزی که با نسبت زیاادی کم شده در من، آروم آروم برگرده....
*
دقییقا مثل ورزش می‌مونه
وقتی بعد مدتی سست شدن میری سراغ ورزیده کردن خودت، اولش رنجش زیاده،بدنت کوفته میشه
اما نشاطی که داره اصلا وصف نشدنیه...
و باز دقیقا مثل ورزش وقتی سه ساله مثلا ورزش نداشتی از نرمش های کششی پات رو فراتر بذاری،نابود میشه.
»یکم« از حد و سطح خودش بالاتر باید باشه، بیشتر بشه خسته میشه،زده میشه،یا از بین میره کلا...
**
ماه رمضون هم که یه بستر زمانی عااالی برای تغییرات بزرگ روحی....
(حالا جدای بُعد معنوی اش، این ناهار درست کردن و خوردنش و بعدش هم سنگینی بعد ناهار که نباشه ها،کلی در زمان صرفه جویی شده:) دیگه به زمان رفته برای پاسخ به »چی بپزم» نپرداختم، خانم ها واقفن :))
**
آخ آخ توی متن نوشتم توکل( یعنی: با وجود برنامه ریزی و عمل و پیگیری و همههه ی توانت خلاصه، ولی دلت رو به زورِ این کارهات نبندی و بدونی آخرش هرر چی خدا بخواد همونه،اونه که اثر و بی اثری کارهات رو معلوم میکنه، اونه که براش حد میذاره، اونه که نتیجه میده...
خلاصه اش اینکه: شما کارت رو بکن بنده جان
خدایی خدا هم سر جاشه...)
میریم که داشته باشیم راستی آزمایی الهی رو.. :))
*
برنامه ریزی، عملکرد دقیق، خودشناسی، نفس ورزیده و صبور و #اضطرارِ سال کنکورم آرزوست...

*


حضرت فاطمه سلام الله علیها از امروز، مادرِ پدری می شوند که در فراق بهترین همدم زمینی اش، می سوزد.... حضرت خدیجه سلام الله علیها، شجاع ترین و صاف ترین روح رو داشتند در زنان عصر خود که شدند اول زن مسلمان جهان اسلام....  این میزان آمادگی و شهامت پذیرش حق...کم مقامی نیست....



درس میخوانم،قربة الی الله...

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۲۴ ب.ظ

همیشه،هر ترم،یا هر باری که با علاقه میشینم سر درس هام
دلم میخواد همون میزان زیبایی که دارم می‌بینم به دیگران هم منتقل کنم
یا عکس بگیرم ازشون و همه جا پخش کنم....
اما هر دفعه به خودم میگم مگه اینجا اینستاگرامه؟
که آی مردم ببینید من چه چیزهایی دارم....
ولی بعد یکم نگاهم فرق کرد
گاهی گذاشتن بعضی تصاویر اصلا هم بد نیست،حتی خوبه...
ما هم باید گاهی تو خیلی عرصه ها حرف بزنیم،حرف نو
و هیچ عیبی نداره لذتی که داریم با وجود مشکلات می‌بریم به دیگران نشون بدیم،وقتی بعضی لذت های بی ارزش داره تبلیغ میشه خیلی شدید....
منتها نیته مهمه...برای عرض اندام و خودبرتر بینی نباشه...
بگذریم
اصلا همه اینها رو گفتم که عکس جزوه های این ترمم رو منتشر کنم:))
آوردم شون برای برنامه ریزی دیدم خیلی منظم و مرتبن میگن از ما عکس بگیر...
(بماند که دیدم چقدر از اون حجمی که توی ذهنم بود و میترسیدم، کمترن... اما امان از محتوا:) )

اینم تصویرشون




خیلی سعی کردم در قاب دوربین طوری جاشون بدم که معلوم بشه چی هستند
اون سه تا جزوه ی سمت راست هم از روی بخشی اش عکس گرفتم که قرار بوده براتون بذارم وب
حتی خوب دقت کنید اون اولین جزوه ی سمت راست بالا،وسط صفحه این رو هم نوشتم: کامل بذارم وب:))

/جا داره یاد خانم الف رو گرامی بدارم./
حالا خوشم میاد با وجود توضیحات هیچکس به تصویر دقت نکنه... :)
دقت کنید آقا...کار سختی بود:))

/جهت تنویر افکار عمومی باید بگم متاسفااانه جزوه ها بطور کامل تدریس شده:(( بجز روزنامه که سمت چپ تصویر و نصفش زیر کتاب هاست.
اون کتاب آبیه هم بسی سختت و حدود 80 درصدش تدریس شده،بقیشم وقت نشد،وگرنه استاد میخواستن جبرانی بذارن تا تموم شه....!
اما کتاب سفید و قهوه ای(گفتم شاید اسماشون رو بگم فکر کنید چی هست حالا:) بخشی اش برای امتحانه
کتاب بلاغت عزیز هم حدود 200 صفحه اش...
دفترها هم که بخش مکتوب در کاغذ معانی اشعار و مقالات و متون هست که در خود جزوه ی مربوطه جا نمیشده....
دیگه توضیح همه اش رو گفتم:)/
*

/به کجا داریم میریم؟/
/من اگه خویشتن داری نکنم اینجا هر روز عکس کتابه و صحبت درباره ی دانشگاه و اساتید... :) /
/ معدل الف نیستم متاسفانه اما شدیدا علاقه مندم به رشته ام و درسهام /

/نظرات بدون تایید نمایش داده میشن./