و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

زیارت خود ارباب...ع:))

چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ب.ظ

امشب یه متنی تو کانال استاد پناهیان بود که جواب دغدغه این روزهام بود که خدایا در جواب خوشا به حالت ها و تعریف های دیگران چه جوابی باید بدم که هم مودبانه باشه هم مغرور نشده باشم...نکات خوب و جالبی تو متن هست...شما هم بخونید.

🔴 خودت را تحویل بگیر؛ چون حسین(ع) به تو نگاه کرده/ خودت را تحویل نگیر؛ چون برای حسین(ع) کاری نکرده‌ای 

⭕️ قدر این سفر را بدانید! 1400 سال در این راه #خون داده‌اند تا راه اربعین برای شما باز شده...
  ___________________________
#مسیر_نجف_کربلا #اربعین94
#حجت_الاسلام_پناهیان:

💠 امام صادق(ع) فرمود: کسی که بعد از شهادت ما به زیارت ما بیاید، مانند کسی است که در زمان حیات ما به زیارت ما آمده(جامع‌الاخبار/33) شما زائرین کربلا باید تصور کنید که می‌روید شخصاً خودِ امام حسین(ع) را زیارت کنید. پس نگو من می‌روم کربلا که مزار حسین(ع) را زیارت کنم؛ بگو می‌روم زیارتِ خود امام حسین(ع)! باید باورت بشود که به زیارت خودِ امام حسین(ع) می‌روی. 

💠 همچنین اهل‌بیت(ع) فرموده‌اند: هر کسی به زیارت ما بیاید مثل این است که به زیارت رسول‌الله(ص) رفته است(کافی/ج4/ص579) پس شما زائرین کربلا دارید به زیارت دو شخصیت باعظمت می‌روید؛ یکی خودِ امام حسین(ع) و یکی هم رسول‌الله(ص). لذا وقتی وارد کربلا شدید، یک سلام هم به پیامبر(ص) بدهید. و چون در ایام اربعین می‌روید، و حضرت زینب(س) هم اربعین در کربلا هست پس به ایشان هم سلام بدهید.  
 
💠شما که زائر پیادۀ اربعین هستی، هرچه گناه و آلودگی هم داشته باشی، ان‌شاء الله در این مسیر پاک می‌شود. فقط مواظب باش که ابلیس، تو را مأیوس نکند. یکی از مکائد ابلیس این است که انسان را مأیوس کند. در روز عرفه هم همه را می‌بخشند، تنها گناهی که در روز عرفه بخشیده نمی‌شود، یأس نسبت به خداست و اینکه انسان بگوید: «آیا خدا مرا بخشیده است؟!»
 
💠 دربارۀ زیارت کربلا هم فرموده‌اند: با اولین قدم زائر، خدا همۀ گناهانش را می‌بخشد(کامل‌الزیارات/132) حالا اگر کسی در این مسیر بگوید: «آیا خدا مرا بخشیده؟!» این گناه بزرگی است. هیچ‌کسی نباید در این راه یأس به خودش راه بدهد یا بگوید: «ان‌شاء الله امام حسین(ع) به من هم نگاه کند!» این خودش بی‌ادبی است. چرا باور نمی‌کنی که امام حسین(ع) به تو نگاه کرده و توجه کرده؟ باید امید را در قلب‌ خودمان بالا ببریم. هروقت شک کردی که «آیا امام حسین(ع) مرا می‌پذیرد یا نه؟» استغفار کن از اینکه امیدِ تو دارد کم می‌شود.            

💠 فکر کن که اگر تا حالا حتی یک گناه هم نکرده بودی، الان چطوری زندگی می‌کردی؟ خُب وقتی از این زیارت برمی‌گردی، باید همان‌طوری زندگی کنی، چون به ما اطمینان داده‌اند که در اینجا تمام گناهان‌مان بخشیده می‌شود و می‌توانیم یک زندگی تازه را شروع کنیم (کامل الزیارات/ص132) پس گناهانت را فراموش کن؛ خیلی خودت را تحویل بگیر و با اُمید و حُسن ظن به خدا جلو برو! این سفرِ خودتان را بزرگ بدانید؛ 1400 سال در این راه خون داده‌اند که راه این اربعین برای شما باز شده.

💠 هر کسی به شما گفت: «التماس دعا» نگو من لایق نیستم! بگو: «خیالت راحت باشد، وقتی برسم حرم، دعایت می‌کنم و ان‌شاء الله مشکلت حل می‌شود» چون فرموده‌اند که خدا دعای زائر حسین(ع) را رد نمی‌کند. اصلاً خودت زنگ بزن و بگو: «گرفتاری و مشکلی ندارید که من برایتان دعا کنم؟» این یک راز است.

💠 کسی اینجا بی‌خودی تواضع نکند و نگوید: «من لایق نیستم!» اگر لایق نبودی، نمی‌گذاشتند اینجا بیایی! ابلیس مدام می‌خواهد تو را مأیوس کند، مثلاً می‌گوید: «مگر تو از عرفا هستی؟! مگر تو مثل آقای بهجت هستی؟!» به او بگو: «من زائر حسین(ع) هستم، اگر نمی‌خواست مرا ببخشد، مرا در این راه نمی‌آورد» هیچ‌وقت نگو: «امام حسین(ع) نمی‌تواند مرا ببخشد!» هیچ‌کدام از شما جُرمی که حُرّ انجام داد و با شمشیر جلوی حسین(ع) ایستاد، انجام نداده‌اید!

💠 فقط باید مراقب باشیم که یک‌وقت دچار عُجب و غرور نشویم. هر موقع خواست شما را غرور بگیرد، بدانید: از شما در این راه پذیرایی می‌کنند ولی از بچه‌های حسین(ع) پذیرایی نکردند، و آنها در این راه گرسنه بودند. به شما در این راه محبت می‌کنند ولی بچه‌های حسین(ع) را تازیانه می‌زدند» کتک خوردن بچه‌های حسین(ع) در این مسیر را یادآوری کنید تا غرورتان بشکند. و به یاد این بیفتید که در کربلا نبودید تا به امام حسین(ع) کمک کنید و از این بابت شرمندۀ حسین(ع) بشوید.

💠 پس خودت را تحویل بگیر؛ چون امام حسین(ع) به تو نگاه کرده. و خودت را تحویل نگیر، چون برای حسین(ع) کاری نکرده‌ای. یعنی نتوانسته‌ایم کاری کنیم. ما که برای حسین(ع) تکه تکه نشده‌ایم؛ ما در امنیت، فقط در این مسیر راه می‌رویم؛ کاری نکرده‌ایم! 

#مسیر_نجف_کربلا #اربعین #متن_گزیده - 94/09/09

به غصه های دل خودم،نمیفروشم غم تو را...

چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ

امروز رفیقم که از مدتها قبل در جریان تلاشم برای رفتن به کربلا بود،بعد از چند روز که میگفت خیلی دلم گرفته،بغضش ترکید....
چندین دقیقه گریه کرد...ناله کرد....تو نگاهش شدت اشتیاقش به کربلا به خوبی دیده میشد...
خیلی دلم گرفت...
گفتم خدایا چطوره قصه،ادم بیخودی مثل من رو دعوت کردی و این دوست خوبم رو...
یا مثلا فاطمه هم،با اینکه هیچ حرفی نزد اما دلم گرفت از غم و حسرت نگاهش...
یا پیام های دیشب خاله جان...که با دو بچه ی کوچیک هر جوری فکر کردیم نمیشد که بره...هیچ طوره شرایطش نبود...
دلم می خواست تو این یه دونه ظرفیت خالی ماشین مون همه رو ببرم....
همه رو:(
دلم می خواست میتونستم اونهایی که با التماس خواستن سلام به آقا برسونم راهی کربلا کنم...
نمی دونم ایندفعه حالم چرا این طوری شده...
نمیتونم مثل دو دفعه قبل کوله رو دوشم بذارم و برم و فقط دعا کنم..
ایندفعه دلم میخواد کاری کنم:(
ایندفعه با یه دل خیلی گرفته با یاد یک عالمه نگاه مشتاق و دلتنگ دارم میرم..
این بار شعله ورم...ناراحتم..رنجورم...
هنوز یاد پوستهای به استخوان چسبیده ی کودکان یمن که فقیرترین کشور جهان معرفی شد از ذهنم بیرون نمیره...
هنوز نگاه های مظلوم بچه های سوریه....
هنوز دستهای کوچیک دخترکی که توی پل عابر مسیر هر روزه ام میشینه کنار ترازو و مشق هاش رو مینویسم تو ذهنم تداعی میشه...
درحالی میرم که خمودگی اون اقای جوان کنار سطل زباله رو یادم نرفته...
ای خدااا
به دردمندی دل این مردم....به حرمت مظلومیت شون....
کمکمون کن که زودتر آدم حسابی بشیم...

 من احساس خجالت میکنم از این وضع
خدایا یعنی میشه؟
:((

التماس دعای فرج
برای جامونده ها دعا کنید...چه میرید و چه میمونید....




رسیدی کربلا،تموم خستگیت میره....

يكشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ
قرارگاه اربعین حسینی
حجم: 8.9 مگابایت

++اوصیکم به این صوت++
و سلام...

اگر خدا بخواهد
این هفته
راهی سرزمین حسینم....
پیاده روی اربعین
این بار،
با خانواده....

*بدون شک محتاج دعاییم.و حتما اگر لایق باشیم و خدا بخواهد به یاد همه حق داران و آشنایان حقیقی و مجازی هستیم.
دعای عاقبت بخیری...دعای اصلاح...دعای فرج...خیلی محتاج دعاییم.

راستی
زیارت اربعین را
حتما بخوانید.
یاحسین...

کنار پل منتظرت ایستاده ام....

دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ

نویسنده این مطلب،مخاطب خوبم،خانوم ریحانه است..

(از نظرم خیلی زیباست که از دل نگاه های دیگران به زندگی نگاه تازه ای کنیم...حالا امروز این وب،قراره شاهد روایتی باشه از قلمی غیر از قلم من حقیر...شکرخدا...)


******

بسم رب الشهدا و الصدیقین
برای اینکه لطف خدا و رحمتش شامل حالمون بشه باید اخلاص داشته باشیم

اینقدر پاک باشیم که خدا کلا از ما راضی باشه

قدم برمیداریم برای رضای خدا،قلم بر میداریم برای رضای خدا،حرف میزنیم برای رضای خدا ،شعار میدیم برای رضای خدا،می جنگیم برای رضای خدا...

(شهید محمدابراهیم همت)

**

تا الان که به این مرحله رسیدم(از نظر تحصیلی میگم)جوری بوده که درسام و نگه داشتم تا شب امتحان ،وشب امتحان به زور قهوه های غلیظ و چای و کاکائو و شب زنده داری ها خوندم و رفتم سرجلسه و چون نتیجه خوبی هم گرفتم این روند ادامه دار شده
درسای دوره دبیرستان و هم اگه قرار نبود کنکور بدیم فکر کنم با این نحوه خوندن فقط شاید تا الان دیگه اسم کتابارو یادم مونده بود.

این روند ادامه داشت تا زمان کنکور ،کنکور و خوب خوندم و تازه فهمیدم این کتاب ها چی دارن میگن و چقدر مطالب قشنگن،قبل از رفتن به دانشگاه  پیش خودم میگفتم درسای دانشگاه و هم همینجوری میخونم با دقت و مفهومی.

اما ورود به دانشگاه همانا و تکرار روند ناقص فقط شب امتحان درس خوندن همانا

آخر هر ترم موقع امتحانا از شدت خستگی و فشار وارد شده میگفتم از ترم بعد دیگه از همون اول میخونم.
گذشت و گذشت تا این ترم،که یکی از سنگین ترین ترم های این دوره هست

از اول مهر گفتم خوب میخونم،برنامه میریختم ولی برنامه های روزانه بودن که بدون عمل خط میخوردن

میخواستم بخونم کتاب و هم باز میکردم ولی ۱ساعت مینشستم پای کتاب صفحه اول نهایت رد میشد و میرسید صفحه دوم.


چندروز این طور گذشت و باز روزا رو بدون درس خوندن سپری کردن شروع شد.

اما این بار فرق داشت نمیگفتم طوری نیست شب امتحان میخونمش

یه چیزی از درون آزارم میداد

هر بار که تلفنی با پدر و مادرم حرف میزدم و دلتنگیاشون و میشنیدم،یاد زحمت ها و تلاش هاشون میفتادم

توی دلم آشوب میشد.

عبدالله بن حسن...

يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ب.ظ

عبدالله بن حسن
نه زره داشت
نه سپر
نه در سن رزم بود
او می دانست عمویش کشته خواهد شد
او میدانست عمو دیگر جانی بر بدن ندارد چه او به میدان برود چه نرود...
اما نماند...
او به جز فدای دلدار شدن
به چه اندیشید؟
که با دستان خالی
به میدان دوید
و همان دستها را
که تنها دفاعیه اش بود
سپر بلای امامش کرد...


نمیدونم چی بگم..چی بگم...دل به دریا زدن عبدالله بن حسن،تصمیم حر،شرمنده ام کرده..با دستای خالی...برای یاری امامش میره وسط قتلگاه...یعنی بابا شیعه ی علی و اولادش،اگه ابالفضل نشدی،علی اکبر نشدی،زینب نشدی،عبدالله بشو حداقل

وقتی امام زمانت وسط گودی قتلگاهه،از هر سو بهش هجوم آوردن..
هر کی هر چی داره استفاده میکنه برای ضربه زدن به پیکر خون خدا،دین خدا،حجت خدا...
وقتِ تو خیمه نشستن نیست...
وقت سکون و راکد موندن نیست...
وقت حرکته...
وقت دفاعه...
ما حواسمون نیست..

راستی
خبری داریم از امر و فرمایشات نائب اماممان؟
یا او برای خودش میگوید و ما هم برای خود زندگی میکنیم؟؟
نکند
قافله بگذرد
و بی تفاوت بمانیم...

خبری هست....   /منتشر شده در دهه اول_فانوس جزیره/



یک پیش نویس قدیمی

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ق.ظ

با اجازتون کوتاه و مختصر حرفهای مانده ی هفته ای که گذشت:

(گرچه جدیدا کلا این مدلی شده که پستهام حرفهای چند روز پیشمه و البته ناراضی نیستم از این وضع)

1

درس خوندن اون طوری که انتظار میره واقعا در من نیست...

اما فکر کنید همین من،طوری شده که معدل بالاهای ترم پیش سر کلاس کلهم تو باقالیا بعد استاد چشم امیدش میره سمت من که شما بگو چی فهمیدی از این جمله.

یا مثلا سر کلاس مکالمه یا همون گفت و شنود منطقی اینه که سر تا پا گوش باشیم و تنها گوش...نه اینکه سوالات بیخود بپرسیم که به راحتی تو فرهنگ لغت یا همین گوگل در دسترس پیدا میشه و گوش بدیم حرف استاد رو میون قهقهمه هامون وقتی داره میگه از من سوالات سخت تر بپرسید...

کلاسه اینجا،باید خودتون دنبال اینها باشید نه اینکه من بگم بهتون.

من که تو دانشگاه درس میخونم تمام راه رو با خودم دعوا کنم که به تو هم میگن دانشجو بعد تو پانزده دقیقه ی قبل از کلاس ببینم هیچکس درس نخونده و وقتی به یکی بگم که پس بیا کمی حرف بزنیم(به عربی) بگه بی خیال نمی پرسه که! من!!!!!! 

پ.ن: میشه به حال زارمون گریه کنیم؟

میشه بفهمیم عمق فاجعه رو؟


2

اصلا مورد اول به حدی ناراحت کننده و دردآور هست که در کنار دومی نشه تحملش کرد....

و نمیشه بگذریم به راحتی

بذارید مورد دوم رو عوض کنم...