و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

مهربان ترین امام

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۱۲ ب.ظ

وقتی در حریم تو اندوهگینم و اشکبار
انتظار اجابت ندارم...
شاید این غم و اشک ها
از رنج های زندگی ام باشد
از گناهانم باشد
از سر شکایت باشد...
اما
آن وقت هایی را که با تمام وجود در حریمت
خوشحالم و راضی
بیشتر امیدوار اجابتم....
که این نشاط بارها خالص تر از اندوه است...
با تمام شرایطی که دارم راضی ام
همبن که کنارت هستم
همین که امامی مثل تو دارم
همین که میدانم مرا میبینی و می شنوی و دوستم داری........
شنیده ام که شما لبخند زائرتان را دوست تر دارید...
میخندم و با عشق،سلام میدهم به تو...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی.........
*

حاشیه: این متن صرفا یک تحلیل دلی و زیارت ذهنی است و استفاده دیگری ندارد.:)

وصیکم به سخنان استاد پناهیان درباره نشاط معنوی
و این صوت کوتاه مفید...


دریافت
حجم: 1.96 مگابایت
توضیحات: رفتی حرم لبخند بزن





اذا کان منادی زینب،فأهلا بالشهادة...

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۶ ب.ظ


مستقیم نگاه میکنی به لنز دوربین و سرت را مثل مرد،مثل مردهای واقعی بالا گرفته ای....
چشمانت و لب خشکت فریاد میزند که بکش...! ما از مرگ نمی هراسیم...
صاف ایستادنت و چهره ی با صلابتت از هر مشت و اسلحه و نبردی سخت تر بر دل دشمن می کوبد....
یقین میدانم روزی فرزند کوچکت این آخرین تصویرت را با افتخار و عشق بر قلبش می نشاند...
یقین دارم که اگر سخت است داغ نبودنت،هیچکس....
هیچ کس....
نمی شکند....
ما شیعیان فاتح خیبر،ما وارثان خون خداییم...
شیعه ی علی و زهرا را باکی نیست...


تازه شهیدا بگو، خانه ی معشوق کو؟
گفت: همانجا که «سر» بیشتر افتاده است





امروز آبروی اسلام رو بردم

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۴ ب.ظ
تو مسیر بودم داشتم رد میشدم دیدم خانمی که جلوم داره راه میره چادرش نازکه،گفتم بذار وظیفم رو انجام بدم...
یکم تندتر رفتم زدم به شونه اش،نگاهم کرد
گفتم خانم چادرتون خیلی نازکه دستتون معلومه...
یکم انگار تعجب کرد گفت چییی میگی تو.... کی به دست من نگاه میکنه؟ چرا آبروی اسلام رو میبری؟
ما نیز رد شدیم و رفتیم....
*
چُنین شد که آبروی اسلام را بردیم:))

دوست دارم صدات کنم.....

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۹ ب.ظ
خوش به حال دل هایی که الان کبوتر امام رضا شده...
خوش به حال سنگ های زیر پای زائرا...
خوش به حال شبکه های ضریح... 
خوش به حال مُهرها،فرش ها، لیوان های پلاستیکی...
خوش به حال هر کی که  امام رضایی شد و پر کشید و رفت...
مشهدی ها، امام رضایی ها، یادتون نره به پنجره فولاد رسیدین،
کربلاتون رو بگیرین....
مخصوصا برای اربعین طلب کنید...حسینی شدن رو طلب کنید...روبروی حضرت بایستید، دست به سینه... و با التماس و امید بهش بگید:
« آقا قرار بعدی ما موکب الرضا»

***
حاشیه نوشت:
میلاد امام رضا جان بر همه مبارک...
ممنونم از مخاطب ها که هی به ما پیام دادن کم پست شدی،نمی نویسی،اصلا معلومه کجایی و این حرفها!  راستش وقتی بهم گوشزد کردین تازه متوجه شدم چه کم پست شدم! :) 
دیدی طرف کلی حرف میزنه با خودش توضیح میده شرح میده پی نوشت میزنه اما همش در همون ذهنش میمونه؟ پیش میاد گاها... فکر میکنم گفتم و نوشتم اما بعدا میبینم ننوشتم! :)
خلاصه اینکه می نویسم مفیدی که قابل پخش عمومی باشه از آب درنمیاد :)  و ممنون از لطف و توجه و هُل دادنتون! :)
رأفت امام رضایی روزی تون... التماس دعا

یا امام رضا(ع)
نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول / بیا بگو بتکانند پادری ها را...