و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

پشتوانه مردمی

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۷ ب.ظ

امروز با آخرین نفر لیست مشارکتم حرف زدم... 

حدود دو هفته پیش از بین مخاطبینم همه اونهایی که حدس می‌زدم ممکنه رای بدن رو نوشتم و هر بار یه نگاهی بهش کردم و رفتم سراغ یه نفر از لیست...

به بعضیا زنگ زدم و به بعضیا پیام دادم. یه جوری سر بحث رو باز کردم و خلاصه رسیدم به انتخابات...

البته راستش رو بگم، هنوز به عمو زنگ نزدم. ترسیدم یه چیزی بگه نتونم جواب بدم. البته بیشتر ترسیدم که بگه بعد اینهمه مدت خبر نگرفتن حالا زنگ زدی برای رای بگی؟! 

ولی زنگ می‌زنم. همین امشب... احوالشو می‌پرسم و اگه راه داد، انتخابات هم میگم...

حتی رای سفید هم از جانب بعضی آدم‌ها، ارزشمنده. 

انتخابات امسال برام خیلی مهمه. خیلی حیاتیه...

اگه مشارکت پایین باشه، دندون دشمن خیلی تیز میشه.

برای امنیت مون هم که شده، برای مشارکت بالای انتخابات امسال، تلاش کنیم... حرف بزنیم، وقت بذاریم، درددل مردم رو بشنویم

هر کس اگه همین ده بیست نفر اطرافیان خودش رو مجاب کنه، مشارکت خیلی بالا میره...

وقت هست هنوز...

بازخوردها خیلی بهتر از تصور ماست،

دل به دریا بزنیم.

*

پی نوشت: از امسال یه حسرت عمیقی همیشه گوشه دلم می‌مونه مطمئنا... 

حسرت تبلیغ چهره به چهره...

دوستانی که رفته بودن خیلی خیلی دلم رو بردن و واقعا حسرت خوردم که کاش منم چنین کاری رو کرده بودم. امیدوارم پنجشنبه بتونم برم تو خیابون و مسجد و پارک و میدون، با مردم حرف بزنم. امیدوارم قدر یه روز هم شده،از این اقدام با برکت، بهره‌ای برای آخرتم بردارم...

حقیقت تکامل در ازدواج

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۱۱ ب.ظ

** این مطلب رو با نظراتش بخونید **


آدم وقتی تو وادی بعضی امتحان‌ها نیفتاده، خیلی حرف برای گفتن و نوشتن داره؛ 

اما وقتی صاف افتادی وسط میدون آزمایش، دیگه حرفی نمی‌مونه، یعنی دیگه وقتی برای حرف زدن نداری! همه توجهت رو امتحانته و فرصت محدودی که مثل برق می گذره...

  حال و هوای این روزهای من همینه، این روزها منظورم همین یکی دوهفته نیست، چندین ماهه که اینجوری‌ام... و شاید سال‌...

به قول یکی از دوستان تشکیلاتی مون که به یکی از رفقای فعلا مجردمون می‌گفت: فاطمه! تا هنوز ازدواج نکردی، همه چی، خیلیییی ساده است! اینجا انگار وارد یه عالم دیگری از امتحانات میشی!

مثلا من الان یه جوری از همهههههه جهات و ابعاد شخصیتیم دارم امتحان میشم که تااازه می‌فهمم تغییر یعنی چی، رشد یعنی چی، تکامل یعنی چی!!

همه رشد و تکامل و تئوری‌ها و کلاس‌ها و هنرها و توانایی‌ها و استعدادها و همه و همه، تازه اینجا و تو این بستر داره به ورطه آزمون و امتحان کشیده میشه، امتحان اصلی اینجاست!  و واقعا هم همینه...

پیرو همین گفتگوی دوستانه، یه متن خیلی صادقانه‌ای قبلاها تو یادداشت‌های گوشیم نوشته بودم که هر چی می‌گردم نیست ولی اسکرینش رو داشتم خداروشکر، همون رو تو بخش ادامه مطلب ارسال می‌کنم،  واقعیتی که خودم با همه وجود لمسش کردم و بهش رسیدم.... مشتاقم درموردش صحبت کنیم.