و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

پندی از مورچه های بالدار!!!!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ

چند شب پیش، بی خوابی های شبانه به سر ما زده بود و با چوب کبریتی میان پلک ها، نشسته بودیم به سرودن!!

و خب،خانواده چون مثل بنده دچار جنون های شبانه نمیشن،در خواب ناز فرو رفته بودن،

و ما برای اینکه هم یه مقداری حس نوشتن رو که بسیار نایابه این روزها،در خودمون تقویت کنیم و هم به این خاطر که به نرمی خوابِ عزیزان آسیبی نرسه، یه شمع روشن کردیم گذاشتیم کنارمون...

اما...

قصه درست از جایی شروع شد که مورچه های بالدار، این یه ذره نور رو دیدن و ما رو مورد الطاف بیکران خودشون قرار دادن!

نمیدونم تا بحال باهاشون مراوده داشتید یا نه!

این موجودات خدا، مدام به در و دیوار میخورن، و خب یه صدای اعصاب خورد کنی ایجاد میشه این کوبیده شدنشون.

دیدم با این وز وز و حس بدی که ناشی از زیستن با جانوران ایجاد میشه،اصلا نمیشه شاعری کرد!

این شد که شروع کردیم به تار و مار کردن...

هر دو ثانیه 5-6 تایی می کشتیم ولی افاقه نمیکرد! (اغراق!)


یک لحظه دست از کار کشیدم و ابتدا به این موضوع فکر کردم که: آخر چرا؟!!!

در چنین شب کم یابی اینها چی میگن الان؟!

و خب مسلما بی حکمت نبود حمله ی مورچه های بالدار اونم یحتمل از سقف خانه!- چون هیچ دری باز نبوده برای ورود این عزیزان-و چون بی حکمت نبود جای فکر داشت.


اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود:

منِ انسان صاحب تعقلِ مدعیِ قدرت و شکوه و جسمیت،با صدای این کوچولوهای وروجک،رشته ی کلام رو از دست میدم!!!

آیا؟!

دوم اینکه من اگر شاعرم چطور دلم میاد موجودات خدا رو که روزی از او میگیرند تار و مار کنم؟

و سوم اینکه آیا این از ظرفیت کم من نیست که از صداشون اذیت میشم؟


اما هر چی فکر میکردم انگار به اون چیزی که باید میرسیدم نرسیده بودم...

چند لحظه نگاهشون کردم.

دور شمع مدام پرسه می زدن،نزدیک که میشدن و گرما که زیاد میشد، خودشونو پرت میکردن عقب و میخوردن به دیوار..! (صدای آزاردهنده شون از این برخورد نشات می گرفت)

و بعضی ها نزدیک شمع که میرسیدن می افتادن پایین و از نو می اومدن بالا،دوباره می افتادن و دوباره...

خوب که نگاهشون کردم،دیدم همه زندگیشون اینه که کنار نور باشن.(اما...)


خوب تر که نگاهشون کردم دیدم با اینکه هی دور میشن،دوباره خودشون رو نزدیک میکنن و انقدر این کارو تکرار میکنن تا وقتی که پدیده ای مثل انسان،جونشون رو بگیره!

بهتر که نگاهشون کردم، یاد قصه ی تکراری شمع و پروانه افتادم..


اما اونها فرقشون با پروانه چیه؟

فرقشون اینه که هیچکس از پروانه بدش نمیاد..و پروانه مزاحم نیست.

فرقشون با پروانه اینه، که مورچه ها میترسن از گرمای شمع،و از یه فاصله ای نزدیکتر نمیشن و چون نزدیک نمیشن،در نور شمع حل نمیشن..و انقدر دور میشن و نزدیک،تا اینکه یکی جونشون رو بگیره، و شاید اگه این هراس در وجودشون نبود، لازم نبود انقدر به در و دیوار بخورن.

و پروانه ها،

اصلا به گرما توجهی ندارن،انقـــدر نزدیک میشن،تا وقتی که حل بشن در نورِ گرمِ شمع...


هیچکس پروانه های عاشق رو نمی کشه،

و اگر بکشه،

کارش مذمومه...

---


نتیجه گیری با خودتون!


(منتظر نظراتتون هستیم.)


مشهدالرضا

دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ

هرجا سوال شدــ

که دلت در کجا خوش ستــ

بی اختیار بر دهنمــ

مشهدالرضـــــاستــ


خوشا کسی که اگر شاعر است شاعر توست

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۳۹ ق.ظ

ای خوش به حال آنکه گدای مکرر است

زیباست آن مژه که شب جمعه ها تر است

زهرا به خاک کرب و بلای تو پا گذاشت

یعنی بهشت زیر قدم های مادر است...



تمییز حق از باطل

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ

تشخیص حق و باطل


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر مخاطبان..اول از اینکه حضورم در وب کم شده عذر میخوام.

مدتها پیش ذیل مطلب ادراک، قول چنین نوشته ای رو داده بودم،

به لطف خدا امروز فرصت شد این پست مهم -علی الخصوص در دورانی که قیامِ صورت خواهد گرفت،و جاماندن،درد سنگینی است- قرار میدم برای استفاده ی همگی...

در نشر آن ما را یاری کنید.


آیت الله فاطمی نیا:
این همه دراینترنت وکتابها میگردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته آقای بهجت چی گفته،این همه این در و آن در میزنی،چی شد آخر ؟
تو هنوز جواب مادرت رو تلخ میدی ؟!! میخوای بشی" سالک "؟!؟!

بنده خدا قدم اول ترک معصیت است،به اندازه خودت،

نمیگم معصوم بشی ولی تلاش کن.

در خانواده خوب رفتار کنید که همسرانتان مشتاق شما باشند،عاق والدین انسان را صد فرسخ عقب می اندازد...


حواسمون به کارامون هست؟؟؟



---و به یاد این آیه افتادم که:


 
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً/أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً


ترجمه آیه