و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بخاطر حسین...ع

جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۷ ق.ظ

ترم های فرد رو دوست دارم
بخاطر اینکه اربعین تو این ترم هاست...
چون از اول ترم به شوق کربلا درس میخونی!
خوب تر درس میخونی که نگن فلانی میره کربلا از درسش میمونه
خوب تر درس میخونی که استادها مطمئن بشن اگه نیستی،عقب نمیمونی،جبران میکنی...



دل نوشت: شرایط فعلا یه طوریه انگار نمیرم امسال:((

یا امام حسین......


بعدا نوشت:
لذت عشق همین حس بلاتکلیفی است
لطف تو شامل حالم بشود؟ یا نشود؟


بزن دل به دریا!

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ب.ظ


تصویر به وقتِ شکرخدا کردن!
وقتی دل رو به دریا میزنی با خودت میگی «بذار به همکلاسی هام هم بگم
فوقش قبول نمیکنن...
بذار شاید اونها هم قبول کردن روزی یه صفحه قرآن بخونن...
شاید به آیه ها گیر کردن خدا خودش کلی هدایت شون کرد تو همین تلاوت ها
بذار با شهدا آشنا بشن،بعضی حقیقت ها براشون آشکار بشه...»
بعد اونها یه طوری استقبال میکنن که به وجد میای...
*
یه آیه هست که میگه: فاذا عزمت فتوکل علی الله...
مثلا وقتی اولین بار تصمیم میگیری ایده ی ختم قرآن رو راه بندازی با این نیت که مجبور شی واسه جا نموندن از ختم هم که شده، هر روز حداقل یک صفحه قرآن بخونی...
بعد همین یه عزم کوچیک،
می بینی میرسه به جایی که کم کم،برکاتش رو حس میکنی...
همین مدیریت و ثبت نام و... کم کم منظم شدن یادت میده
اجتماعی شدن یادت میده
فعال شدن یادت میده
دل به دریا زدن
تبلیغ کردن
دعوت به خیر کردن....

اینها از اون برکاتیه که اصلا فکرش هم نمی کردی ها
اصلا فکر میکردی از پسش بر نمیای...
اولش هم هی ناله شکوه میکردی که نمیرسی
بعد الان میبینی اصلا هر چی خیره داری،از برکت همین تلاوت ها داری....
مخصوصا از وقتی شهدا هم اومدن پای کار...
*
همین رزق لایحتسب و از تو حرکت از خدا برکت در جان و عمر و ظرفیت و شعور و... باعث شده تو اقدام های دیگه هم،جسورتر بشم...شروع کنم...ایده بدم...
دیگه از ترسِ: نشدن، نتونستن، ناتمام موندن، تنها بودن و غیره، فلج نشم...
*
محرم نوشت: شهادت امام سجاد(ع) مون رو تسلیت میگم...امروز روز ورود اسرا به کوفه است...آخ بمیرم برای سوز دل امام سجاد،حجت خدا بر زمین باشی و اهلت رو این چنین مظلومانه،با هتک حرمت...با تازیانه...آه.... چه کردند با بهترینِ مردمان....
امام سجاد 34 سال بعد واقعه ی عاشورا شهید شدن،سی و چهار ساال آب ببینی و اشک بریزی
دختر بچه ببینی و اشک بریزی
شیرخواره ببینی و اشک بریزی
چه دردی...چه رنجی...چه صبری خدا بر جان امامش ریخت....


اَ ما فیکم مسلم؟؟

يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۸ ق.ظ

میگن چرا امام شب عاشورا به یارانش میگه هر کس میخواد بره بره،و میفرمایند هر کس بمونه حتما کشته میشه...

چرا آقا که میدونست اون حرامی ها به اصغرش آب نمیدن،کوچکترین سربازش رو میاره تو میدون و میفرماد: چه بهش آب بدید و چه ندید این طفل تلف میشه....😭

چرا ظهر عاشورا،وقتی عرصه بر امام مون تنگ میشه،وقتی دیگه نه اکبری هست،نه عباس دلاوری هست،نه حبیب،نه جون نه عابس و نه حتی علی اصغر... آقا تو جمع حرامی ها فریاد میزنه:
هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی هست که منو یاری کنه؟
***
چون امامه....چون امام در هر حالی میخواد دستت رو بگیره....
چون امام مرز بین حق و باطل رو نشون میده
چون امام نوره و هر جا باشه پالایش میکنه،تمییز میده...

 شب عاشورا میخواد اگه هنوز ذره ای سیاهی مونده تو جمع یاران خوب و خالصش،اگه ذره ای ترس،ابهام،کج فهمی دارن،یا حل بشه یا رفع بشه

ظهر عاشورا که فریاد میزنه میخواد اگه ذره ای خوبی ذره ای نور هنوز مونده تو وجود حرامی ها،نجاتشون بده...

امام میخواد نجاتمون بده.....
حسین سفینة النجاته....

آیا ناصری هست پسر فاطمه رو یاری کنه؟؟؟

مگه غیر اینه؟

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ق.ظ

درد و دلانه!

همه فعالیت هایی که دارم یه سری کارهای کوچیکه که خیلی زمان نمیبره و اصلا مورد علاقه ی خودم هم هستن
ولی......
کنار هم که جمع میشن به این حالت دچار میشی که توی راه،توی خونه،موقع خواب...در همه حال یا گوشی دستته یا کاغذ....یا تند تند داری سوال جواب میدی یا داری سوالات متعددی که به ذهنت میباره رو میپرسی یا داری مطلب مینویسی و کم و زیاد میکنی یا.....
هر شب هم میشینی باز یه لیست بلندبالا مینویسی برای کارهای فردا و در طول هفته ات،که ممکنه یادت بره...

خدایا ممنونم که ما رو انداختی تو میدون
ممنونم که هر از چندگاهی این سوال رو مطرح میکنی تو ذهنم که: تهش چی؟
که یهو بشه یه ترمز و ضدحال قوی که با شتاب دوهزار کیلومتر در ساعت مغزم بکوبه بهش بعد متلاشی شه همه افکارم پخش شه اینور اونور،مجبور شم دوباره دونه دونه تکه های فکرهام رو جمع کنم،دسته بندی کنم،مرتب بذارم سر جاش
این وسط بعضی چیزها رو پیدا کنم،بعضی چیزها هم بریزم دور...

با همه خستگی ها و گاها غر زدن هایی که پیش میاد
این فرایند پیچ در پیچ رو دوست دارم
که هیچوقت، هیچ چیز ثابت و سرجاش نیست...
دائما جهان در حال شدن و تغییر و تحرکه و تو ناچااری برای نابود نشدن،دائما در حال شدن و تغییر و حرکت باشی...
اصلا مگه میشه نبود؟
اگه برای خوب بودن نجنگیم و تغییر نکنیم،پس حتما داریم به سمت بد شدن میریم....

زندگی غیر اینه مگه؟؟

ذهن نوشته های یه آدم معمولی،در شب حرّ بن یزید ریاحی


**
همه ی آدم ها یه سری دغدغه ها و خواسته ها دارن،که موقع دعا میشه از ته دل برای خدا بیان میکنن... من خیلی فکر کردم،به جز این ها،چی بخوام این شبها که کم نخواسته باشم از کسی مثل حسین)ع(
این به سرم زد که هیئت شفاخونه است دیگه،اهل بیت هم که بهترین طبیب،ضعف هام رو دونه دونه میگم و التماس کمک میکنم برای رفعش...
یاری شون همیشه هست بدون شک،این بیان کردن پیش امام و التماس کردن برای کمک بیشتر برای خودم خوبه که بگم ببین....اهل بیت از همه چی یاخبرن ها...ولی راهت دادن باز...تو همچنین امدادگرهای قوی ای داری ها....اگه شیطان از چند جهت حمله کرده هجوم اورده،نشکنی ها...

 شماها چه پیشنهادی دارید؟؟ چی میخواید این شبها؟؟



تو چه کردی با همه عالم حسین؟؟

شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ

باز این چه شورش است که در قلب عالم است....

خدا رحمت کنه محتشم رو،واقعا حرارت عشق امام حسین آخه از چه جنسیه که انقدر سخت همه دلها رو می سوزونه و همه ی چشم ها به دنبال پرچمش هراسون میشن؟؟

حال و هوای محرم،مخصوصا دهه اولش
یه حس و حال عجیبیه....
مثل وقتی که بعد چند روز پیاده روی میرسی بین الحرمین....
یا مثل حس روزهای پیاده روی که هر لحظه داری به اربعین نزدیکتر میشی حلاوتت بیشتر میشه...
نمیدونم چطوری توصیفش کنم....
یه بی قراری خاصیه که هم خیلی آرامش داری هم اصلا آروم نیستی!

این شبها
خواهشااا
برای همه دعا کنید...
برای یاور شدن مون
برای اینکه هدف رو پیدا کنیم
برای هدایت شدن مون
برای حسینی زیستن و حسینی رفتن مون....
برای مریض ها و اونهایی که به هر دلیلی نمیتونن برن روضه هم...

*شب دختر سه ساله ی اربابه:( شیعیان و مسلمانان آواره ی مظلوم یتیم داغدار...یادتون نره:(((



  • .. مَروه ..