و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن_عزیز» ثبت شده است

فاقرءوا ما تیسر...

چهارشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۷، ۰۴:۴۴ ق.ظ

خونه شون که میری نمیدونم چرا
هم آرامش احساس میشه و هم طوریه که آدم دوست داره کتاب بخونه...
شاید بخاطر این باشه که نوعروس خونه گفته بود به بوفه و ویترین برای به نمایش گذاشتن ظروف لوکس اعتقادی ندارم
اصلا هم وسیله ی تزیینی اضافه ای که به کار نیاد نخرید...
بجای بوفه کنار اپن شون یه کتابخونه ی نقلی تعبیه شده که قرآن گل سر سبدشه...
این قرآن رنگی زیباشون رو ندیده بودم،
برداشتم و صفحاتش رو ورق زدم،
خیلی دلنشینه
به حدی ذوق و احساس به آدم منتقل میکنه که دوست داری بشینی ساعت ها بخونی و بخونی و بخونی...
داشتیم با هم راجع بهش حرف میزدیم، گفتم بنظرت صفحه 313 اش چه رنگیه؟(میدونم که این صفحه رو دوست داره باهاش خاطره هاا داره)
پرسید میدونی چه سوره ایه؟
گفتم طه
انتظار نداشت جواب بدم،گفت آیه اش هم میدونی؟
گفتم 31 ،شایدم 13
گفت حافظی؟؟ :)
چه سوال لذت بخشی بود...کاش بودم...
یه لحظه چقدر انرژی داد بهم،همین تصور که تمام قرآن در روح و قلب و ذهنم باشه...
*
قبلا فکر میکردم حفظ قرآن چندان اثر نداره
آنچه اثر داره تدبر و تفکر در قرآنه و عمل بهش...
اما از وقتی خداوند یکی از بهترین دوستانم رو از حافظان قرآن انتخاب کرد،طی تعامل باهاش دیدم هرجا کشف نکردم چطور انقدر خوبه بخاطر قرآن بوده...
یعنی اصلش قرآن بوده...
البته صرف حفظ قرآن پاکی نمیاره اما مسلما کسی که برای حفظ برنامه داره، لحظاتی که صرف حفظ قرآن میشه صرف خوندن ترجمه و تفسیر میشه برای حفظ بهتر، صرف شنیدن و مرور آیات میشه،بیشتر از منِ نوعیه،که با ادعاهای روشنفکرانه از قرآن دور موندم...

همنشینی و مجالست با قرآن بسیار عالی و ثمربخشه...
همنشین خوب برای آدم زرنگ،سکوی رشد قویه...
اما خب برای برخی هم، لا یزیدهم الا کفرا...

بزن دل به دریا!

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ب.ظ


تصویر به وقتِ شکرخدا کردن!
وقتی دل رو به دریا میزنی با خودت میگی «بذار به همکلاسی هام هم بگم
فوقش قبول نمیکنن...
بذار شاید اونها هم قبول کردن روزی یه صفحه قرآن بخونن...
شاید به آیه ها گیر کردن خدا خودش کلی هدایت شون کرد تو همین تلاوت ها
بذار با شهدا آشنا بشن،بعضی حقیقت ها براشون آشکار بشه...»
بعد اونها یه طوری استقبال میکنن که به وجد میای...
*
یه آیه هست که میگه: فاذا عزمت فتوکل علی الله...
مثلا وقتی اولین بار تصمیم میگیری ایده ی ختم قرآن رو راه بندازی با این نیت که مجبور شی واسه جا نموندن از ختم هم که شده، هر روز حداقل یک صفحه قرآن بخونی...
بعد همین یه عزم کوچیک،
می بینی میرسه به جایی که کم کم،برکاتش رو حس میکنی...
همین مدیریت و ثبت نام و... کم کم منظم شدن یادت میده
اجتماعی شدن یادت میده
فعال شدن یادت میده
دل به دریا زدن
تبلیغ کردن
دعوت به خیر کردن....

اینها از اون برکاتیه که اصلا فکرش هم نمی کردی ها
اصلا فکر میکردی از پسش بر نمیای...
اولش هم هی ناله شکوه میکردی که نمیرسی
بعد الان میبینی اصلا هر چی خیره داری،از برکت همین تلاوت ها داری....
مخصوصا از وقتی شهدا هم اومدن پای کار...
*
همین رزق لایحتسب و از تو حرکت از خدا برکت در جان و عمر و ظرفیت و شعور و... باعث شده تو اقدام های دیگه هم،جسورتر بشم...شروع کنم...ایده بدم...
دیگه از ترسِ: نشدن، نتونستن، ناتمام موندن، تنها بودن و غیره، فلج نشم...
*
محرم نوشت: شهادت امام سجاد(ع) مون رو تسلیت میگم...امروز روز ورود اسرا به کوفه است...آخ بمیرم برای سوز دل امام سجاد،حجت خدا بر زمین باشی و اهلت رو این چنین مظلومانه،با هتک حرمت...با تازیانه...آه.... چه کردند با بهترینِ مردمان....
امام سجاد 34 سال بعد واقعه ی عاشورا شهید شدن،سی و چهار ساال آب ببینی و اشک بریزی
دختر بچه ببینی و اشک بریزی
شیرخواره ببینی و اشک بریزی
چه دردی...چه رنجی...چه صبری خدا بر جان امامش ریخت....