و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

حیرت

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۵ ب.ظ

پیامبر(ص) :
خدایا حیرت مرا نسبت به خود
بیشتر بگردان
استاد رائفی پور :

برخی معتقدند که ریشه کلمه «الله»،
«وَلَهَ» می باشد
که به معنای "واله شدن و حیران شدن" است.
"ال" ابتدای کلمه هم، "حرف تعریف" است.
یعنی معتقدند که خداوند هرچه بیشتر تعریف میشود،
انسان بیشتر حیران میشود ...


.

.

.

  • .. مَروه ..

نظرات  (۲)

  • علیرضا بیگدلی
  • سلام
    احسنت
    پاسخ:
    علیکم السلام
    خوشحالم بالاخره خونده شد این متن!

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
    سلام مروه جاااانم خوبی خواهر؟
    پدر ومادر چطورن؟ حالشون بهتره؟
    این پستای قدیمیت و تازه گذاشتی توی وب؟
    زدم مطالب قدیمی تر یهو دیدم یه سری مطالب هست که نخوندم خیلی خوشحال شدم انگار تابستون یه بار مطالب قبلی وبرداشتی از وبت
    در مورد این پستتون 
    خب اگه ال تعریف برداشته شه اله میمونه
    میشه کلمه ای ساخت  که یکی از حروف ریشه اش توش نباشه؟الان واو ( وله)کجاست؟
    یادتونه گفتم یه بار ماجرای کربلا ثبت نام کردنم و میگم
    الان که دیدم مطالب قبلیتون و گذاشتین گفتم بگم
    پارسال قبل از عید بود نمیدونم اسفند بود یا بهمن،همون حدودا بود
    همون اوایلی بود که به وبتون سر میزدم فک کنم
    چند شب موقع خواب چندتا از پستایی که در مورد کربلا رفتنتون بود گذاشته بودین خوندم و گریم گرفت فک کنم یه نظرم براتون گذاشتم
    دو سه شب موقع خواب سر میزدم به وبتون و مطالبش میخوندم
    یه بار سر شب بود حدود هشت اینا اومدم وبت و یکی از پستات که در مورد کربلا بود و خوندم دیگ طاقت نیاوردم
    توی خوابگاه بودم سریع لباس پوشیدم و رفتم تو حیاط تا تونستم گریه کردم اصن اشکم بند نمیومد هی میگفتم یا امام حسین من دلم کربلات و میخواد شاید حدود نیم ساعتی بود که همینجور گریه میکردم
    اولین بار بود که اینجوری به خاطر کربلا رفتن گریه میکردم
    قبلش اصن اینطوری نبودم،همش میگفتم میخام بیام مشهد ولی  اینجور دلم کربلا بخواد و حس نمیکردم
    اونشب خیلی گریه کردم گذشت تا توی تعطیلات عید بودیم اخرای تعطیلات بود
    خونه عمم اینا بودم که تلویزیونشون روشن بود و دیدم داره تبلیغ میکنه که دانشجوها  برا ثبت نام کربلا توی سایت لبیک میتونن ثبت نام کنن 
    تا این و دیدم گفتم ثبت نام میکنم حتما امام حسین اونشب اینجور از ته دل خواستم قبول کردن ک این اطلاعیه رو دیدم
    خلاصه ثبت نام کردم و منتظر بودم تا جوابش بیاد وقتی اومد دیدم اسمم در نیومده و حتی توی ذخیره ها هم نبود
    کلی ناراحت شدم و گفتم حتما لیاقت نداشتم 
    تا اینکه تابستون شد و برگشتیم خونه اون اواخر تیر بود
    شایدم اوایل مرداد یه روز صبح گوشیم زنگ خورد
    گفتن شما برای کربلا ثبت نام کرده بودید؟ خیلی تعجب کردم گفتم بله چطور؟
    گفت یکی از بچه ها انصراف دادن از رفتن گفتیم به شما بگیم به جاش برید
    پرسیدن پاسپورت داری؟
    گفتم نه ولی میرم میگیرم
    گفتن نه متاسفانه نمیشه وقت نیست واگه اماده داشتید میبردیم و همون موقع که ثبت نام کردی باید میرفتی دنبالش گفتم اخه اونموقع که جوابا اومد اسمم در نیومده بود و تو ذخیره ها هم نبود
    گفتن به هر حال نمیشه ان شاالله سری های دیگه
    مات و مبهوت مونده بودم باورم نمیشد
    با خودم میگفتم کاش اصن زنگ نزده بودن باز گریه که ای خدا من لیاقت ندارم و این حرفا خیلی دلم گرفت
    بقیشم که براتون گفتم قم و مشهد جور شد البته قم هم خودش رفتنش ماجرا داره دیگه این و قول نمیدم چون بخام بگم باز یه طومارم باید برا اون بنویسم(؛
    امسالم که برای پیاده روی اربعین ثبت نام میکردن با دوستم رفتیم گفتن چون تعداد خانما که ثبت نام کردن کم هست نمیبریم
    خلاصه اینکه استارت هوس کرب و بلا رفتن ما هم از نوشته های شما شروع شد
    یادمه خودتونم نوشته بودید انگار خدا خیر بده به کسی که شما رو با تعریفاش مشتاق کربلاتون کرد (البته اگه اشتباه نکنم)
    حالا منم میگم خدا خیر شما بده به خاطر اون متنایی که نوشته بودین
    دعا کنید ما هم لایق زیارت شیم
    دلم کربلایی شه و راهی سفر کربلا هم بشم
    ببخشید دیگه خیلی طولانی شد تموم سعیم و کردم به خلاصه ترین حالت بگم:)
    عاقبتتون به خیر ان شاالله و التماس دعا
    اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم

    پاسخ:
    سلام ریحانه ی عزیز من
    کربلا رفتن قبلش سوختن داره
    اصلا اگه نسوزی بهره ات کم میشه خانومی
    هر چی سخت تر بهت میدم بهره ات بیشتر میشه
    خدا رو هزاران بار شکر که این دلتنگ نوشته ها روی دل شما اثر گذاشته
    بله منم دلتنگی های دیگران به راه انداخت..
    عشق به ارباب تجلی کرد تو اون نوشته ها و بنده هم هوایی شدم و حالا شما با نوشته های من
    این طوریه خواهر که اعمال ما اثر داره توی دنیا
    فدای سرت که طولانی شد فقط اگر یه وقتی جواب من به نظرات شما کوتاهه بنا بر کم سعادتی منه وگرنه این وب همیشه به روی کلام شما بازه بانو
    و اینکه مدتها بود همه   مطالب رو برداشتم و از نو شروع کردم،حالا گاهی که آرشیو رو میخونم دوباره از حالت پیش نویس درمیارم مطالب رو،اگر قابل باشند..

    درباره ی الله که پرسیدیم خانوم بله میشه که یکی از سه حرف اصلی حذف بشه،افعال معتل رو یادته؟
    برای توضیح بهترش لازمه که فکر کنم و عذرمیخوام که الان دیروقته که جوابت رو مینویسم..

    خوب شد پیام دادی ریحانه
    چند وقته فکر میکنم حالا که ایمیل مشکل داره چطور خصوصی باهات صحبت کنم که هیچ آدرسی هم ازت ندارم
    گفتم ایدی تلگرام خودمو برات بذارم،خب کجا می داشتم بقیه نبینن اگرم میگفتک ببا فلان پست وبم مثلا باز نمی شد پست رمزدار هم
    چون فضایی نبود که فقط خودت بفهمی باید کجا حرف بزنیم
    حالا شکر خدا اینجا اومدی،بی زحمت اگر تلگرام داری خواهر،به این ایدی پیام بده که حرف بزنم:)
    پست به این دوری رو کسی نمی خونه ان شاء الله
    @misagh213

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">