یک قلب فشرده ی پر از امید
بهمن مون خیلی شلوغه یحتمل.
خود این شلوغ بودن، اینکه فکر کنی همه ی کارها تو برنامه ی روزانه ات جا نمیشه، باعث میشه بترسی از شروع
اما شیطون کور خونده
مثل قدیم نیستیم که از حجم کتاب بترسیم و هیچی نخونیم و از استرس کارهای نکرده دق کنیم ذلیل بشیم.
بچه شیعه باید قوی باشه...
خیلی شلوغه اما اگه نترسیم و جا نزنیم همه چیز حل شدنی و قابل برنامه ریزیه....
به امیدخدا...
*
گاهی که به کارهای نکرده و حجم وظیفه و توقع از خودم فکر میکنم
عین یه قوطی پلاستیکی که فشار بیرونش زیاده،مچاله میشم...
اما وقتی که به این فکر میکنم همون قدری که مسئولیت دادن،توان و امکانات دادن_ و این اصل عدالت خداست_وقتی به یه عالمه شهید فکر میکنم که یه روزی رو همین موزاییک ها قدم گذاشتن،
می بینم همون قدری که دِین خون شون رو زندگیم سنگینی میکنه وقتی نیت کنم برم تو راه شون،کمک هاشون،حمایت و توجه شون،اون بار سنگین رو بلند میکنه...
به قول عامیانه ای: یه دل میگه ولش! یه دل میگه برو تو دلش:))
بعدانوشت:
به محفل قرآنی مون سر بزنید...
- ۹۶/۱۱/۰۷
پست خیلی خوبی بود
به نظرم به حرف اون دلی گوش کنید که میگه برید تو دلش:)