و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

چند سال پیش، شاید به علت رفت و آمد زیاد به طبیعت شمال

شاید بخاطر اینکه مشامم ، دائما پر و خالی می‌شد از عطر دل انگیز گیاهان و رطوبت هوا، خاطرم رو زنده نگه می‌داشت

یا شاید بخاطر تازگی روح خودم در اون سنین؛ 

خیلی بیشتر ، حس شعر و شاعری داشتم.

همه چیز رو شعر می‌دیدم...سوژه ناب

ولی بعدها دیگه هم وقتم کم شد ، هم اولویت‌هام عوض شد و هم چیزهای دیگه

امروز که صبح زود قبل بیداری نرگس پاشدم

بعد خوندن یه وبلاگ عزیز

دلم هوای سرودن کرد

ولی حس کردم انگار مدت هاااست، که سوژه ای ندارم! 

نه نوری، نه گیاهی، نه آسمانی، نه ...

آخه شاعر باید یه چیزی رو با یه چیز زمینی ربط بده دیگه

تا طبیعتی نباشه ، که طبع آدمی زنده نمیشه :( 

حالا که نگاهم، منحصر شده به صفحه گوشی و چهار دیواری آپارتمان، حرف‌های دلم رو به کدوم جلوه ی آفرینش گره بزنم؟! 

#

چند وقت پیش رفته بودم خونه ی یه دوست خوب

اولین بار بود که خونه‌اش رو می‌دیدم ولی مطمئن بودم که باسلیقه است. 

انقدر توی فضای خونه گل کاری کرده بود، هر جایی یه گلدون، یه قلمه، یه شیشه رنگی ( از همین دلستر و سس و ...) که با یه قلمه سبز کوچیک و یه رشته کنف به در و دیوار خونه وصل بود. 

واقعا خیلی قشنگ بود، حس تازگی و حس زندگی می‌داد. 

از همون روز دیگه رفتم تو فکر اینکه تعداد گل و گیاه خونه رو بیشتر کنم، از همین گیاه های آپارتمانی که نه آب زیاد بخواد، نه نور :) 

وقتی میگن نگاه کردن به سبزه عبادته، واقعا آدم می‌فهمه دیگه! ببین چقدر حال آدمو خوب می‌کنه😍

همین سینی‌های چوبی که مد شده، عسلی های روستیک و ... نشون از اینه که مردم دارن برمی‌گردن به طبیعت. یا شاید به زور دارن طبیعت رو می‌برن تو خونه های سنگی و دیوارهای پلاستیکی شون

  • .. مَروه ..

نظرات  (۴)

  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • عزیزم  زیبایی از نرگس بالاتر؟

    خب ب اون بنگر و شعر بگو

     

     

    (ب بچه بنگری فقط حرصت میاد نه شعرت از دست خرابکاری ها و شیطنت هاشون خخخ)

    ولی انصافا گیاه زنده توخونه هاتون زیاد بذارید

    پاسخ:
    سلااام خانووم
    :)) واقعا خداروشکر که هست

    حالا حرص هم نباشه ، تمرکز نمیذارن برا شعر گفتن:))) 
    البته ضعف برنامه ریزی خودمه. وگرنه بچه چوب بلایی بیش نیست:)) 

    چشم :)

    عاح خانم مروه....

    منم قبلا ها شاعر بودم

    خوب شاعری هم بودم :(((

    اما چند ساله دیگه شعر نگفتم

    نشده ...

    درد شعر گفتن و بعد دیگه نتونستن

    مثل درد دونده بودن و بعد... قطع نخاع شدنه 

     

    نیست ؟!

     

    واسه من که هست 

    خدا دامنِ دفتر همه ی شاعر های شعر نگفته رو با الهامات رحمانی خودش سبز کنه ×_× ❤📜🐌🌙

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خوش آمدید

    مثال خوبی زدی... 
    الهی آمین! 

    سلام خانوم مروه 

    امروز بعد از طلوع موقع خوندن بخشای آخر دعای عهد یادت افتادم. با خودم گفتم دمش گرم یه عنوانی انتخاب کرده آدما اینجور موقع‌ها یادش می‌افتن:)

     

    و اینکه ان شاء الله شعردونتون باز بشه! من که هیچ وقت ذوق و قریحه‌شو نداشتم ولی شاعرا رو دوست دارم^_^

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    چقدرر خوب:) متشکرم 🌺🌹

    ممنونم عزیزم 
  • امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ
  • عیبی نداره مروه جان

    اولویت های زندگی عوض میشن

    دهه های مختلف زندگی، مقتضیات خودشو داره

    به قول قیصر امین پور، دیگر نمی توانم در بیست سالگی متولد شوم

    مهم اینه که تو اون برهه، وظیفه خودتو درست انجام بدی

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    اره واقعاً ، درست میگی

    اتفاقا آدم اگه متوقف بشه تو یه سری کارها، چه بسا که مسیرش غلط باشه
    یعنی گاهی واقعا نیازه عملکردها تغییر کنه، تا تو مسیر درست باشیم. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">