و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

کیک امتحان!! :)

سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۰ ب.ظ

می دونید؟

یه عده ی زیادی از آدمها هستن

تا حالا وصفشون رو شنیده بودم

اما حالا مدتیه که تو دانشگاه

دارم زیارتشون میکنم!


این یه عده،

همون عده ای هستن که پدر خودشون و خانوادشون رو درآوردن تا تو یه دانشگاه خوب قبول بشن...

و حالا که قبول شدن،

از همین ترم اول،

یه سری تحولات شیمیایی گویا درشون رخ میده که دیگه نه به رشته ی مورد علاقشون می پردازن،نه دوست دارن که بپردازن،نه دیگرانو تشویق میکنن که بپردازن!


این عده از آدمها،

در چنین شبی که شب یکی از سخت ترین امتحاناتمون با سخت گیرترین استادمون باشه،

چنان فشار روانی سختی رو دارن به روحشون متحمل میشن برای پاس شدن،

که عید و زندگی و درس و همه چی جلو چشمشون سیاه میشه.


البته اینهایی که بنده دارم عرض میکنم،تو یه دانشگاه معتبری درس میخونن،و اصولا جزو قشر درسخون جامعه به حساب میان گویا!!!


هر دفعه که میرم تو گروه،چنان موج عظیمی از استرس رو میبینم که حس میکنم باید جزوه رو بردارم و چند صفحه بخونم...


الان حدود یک ساعته که درست چشم در چشم جزوه نشستم...

اما هر چی فکر میکنم،چیزی برای یاد گرفتن نیست!!!


و الان سوال شده برام چرا باید اعمال من تو طول ترم جوری باشه که در چنین شبی که دل ها تمایل به شادی داره،مجبور باشم از خانواده کناره بگیرم و سرم را فرو ببرم تو درس و کتاب و یک شبه آن را به هر مشقتی که هست تو مغزم فرو کنم و فردا صبح بعد از امتحان همه را فراموش کنم!

و چهار سال بعد،

یک دانشجوی لیسانس باشم با نمرات عالی، و مغز خالی!


بگذریم..!

بگذریم از نوشته های یک ذهن مشوش،

بفرمایید کیک تولد پدربزرگ مادرم! :)

البته درست ترش می شود کیک اسفنجی با پوشش قهوه ی تولد پدربزرگ مادرم :)

عیدتون هم مجددا مبارک..


  • .. مَروه ..

نظرات  (۶)

  • صحبتِ جانانه
  • به به:)
    پاسخ:
    :)
    اتفاقا همین الان از دعوا در گروه فارغ شدم :)
    دعواست سر اینکه کی چی خونده ؟ ( به زبان ساده تر سر خرخونی عده ای :))) )
    .
    .
    ببین مروه ! 
    سهم منو بده عاکف برداره بیاره برام :)
    پاسخ:
    البته موضوع من خرخونی نبود!

    .باید زودتر میگفتی عزیزم..
    دیگه چیزی ازش نمونده:)
  • عــ ـاکـ ـف ...
  • من تو تاریکی کوررنگی گرفتم یا کیک آبیه؟؟؟؟؟؟؟
    :/
    .
    من عااااشق بچه هاتونم!
    تو مشهد بسی باهاشون لذت بردم!
    سحر.....فرناز....حانیه....زهره.....عااااالی :)
    اوضاع خرخونی بچه های مارو ببینی چی میگی :(
    هرچقدرم بخونی بهشون نمیرسی :(((
    .
    خانوم مروه :)))
    الان باید تغییرات وبلاگتو به روت بیارم ؟؟؟؟؟؟ :)
    مشوقتو زیر پستات ذکر کن :)))))))))))))))))
    پاسخ:
    ابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
     
    چشماتون ابی می بینه!:)

    بله بچه هامون واقعا دوست داشتنین..شکرخدا
    عاقا
    من کی از خر خونی حرف زدم!!!!

    دارم از شب امتحانی بودن حرف میزنم..
    اصلا اعتراض دارم به درسی که شب امتحان خونده بشه..

    فکر کنم منظورم رو نگفتم..
    عیب نداره.
    اگر خدا بخواد یه قسمت دوم براش می نویسم پس.

    و راجع به جمله ی اخرت
    لم یشکر المخلوق لم یشکر الخاق
    من از همین تریبون از شما تشکر میکنم بخاطر انتقاد به جا و به موقعت که زد احوال ما رو دگرگون کرد..

    یه چیز دیگه
    خرخونی اونها رو ولش کن!
    زندگی باید جامع باشه
    بخوای به اونها برسی ممکنه افسرده ای بشی که تو زندگیش فقط درس خونده..
    همون نمره ی عالی و مغز خالی..

    :)
  • پرواز سپید
  • سلام.
    ولی من راستش به شدت شب امتحانی ام! میدونید دقیقا شب امتحان سرعت انالیز دهنم به 10000 برابر میرسه خیلی عجیب. هرچیزی هم که میخونم توی ذهنم میمونه! واقعیتیه که نمیتونم کتمانش کنم.
    ولی از خرخونی و مخ پوک بدم میاد. توی طول ترم به مطالعه ازاد میرسم.
    نمیدونم شاد چون اون جوری درس نمیدن که ذهنمون برایخ وندن همیشگی انگیزه داشته باشه. ولی به نظرم اصلا دانشجویی یعنی رفتن دنبال علم تخصصی مورد علاقه و ارائه اون به استاد نه این که مثل بچه ها بهمون بگن فلان کتابو بخون نمره بگیر...
    چی بگم...
    کیک خوشگلی بود مزه شم که دیگه جامون خالی! :)
    پاسخ:
    علیک سلام..

    با این جمله خیلی موافقم که: اون جوری درس نمیدن که ذهنمون برای خوندن همیشگی انگیزه داشته باشه.
    البته شب امتحان شب تثبیته:)
    منم شبهای امتحان بازدهیم بیشتره.
    اما در کل سعی میکنم کار رو تاجایی که ممکنه تو خود کلاس تمومش کنم.
    منظور این بود درسی که شب امتحان بخوای به زور تو مغزت کنی،فاید نداره.

    و خیلی بیشتر موافقم که دوران دانشجویی باید خودت بری دنبال استادت.
    این مطلب یه ذره ادامه داشت..که فعلا نشده بنویسمش.

    ای بابا:(
    کاش نمیذاشتم عکسشو..
    اینجوری که نمیشه دل شماها بخواد:(
  • شکرانه . . .
  • شب امتحانی بودن چیز بدی است نقطه:|

    شاید به خاطر انتخاب هدفه.
    هدف بعضیا از درس خوندن دانشگاه و مدرک و کار و پوله.
    به خاطر همین یادگیری چندان اهمیتی برای عده ای نداره.

    البته گاهی غفلت هم باعث میشه شب امتحان تو باشی و سکوت و کتاب و این سوال که من دقیقا در طول ترم چیکار میکردم؟:|
    پاسخ:
    بله دقیقا...
    هدفه که ادمها رو تو این مسیر متفاوت مبکنه...

    غفلت..
    به نکته ی خیلی خوبی اشاره کردین..

    (تایید نظرتون یه ذره طول کشید ببخشید،بیهوش شدم وسطش:))
    یه چیزهایی هم داشتم درباره این غفلت مینوشتم الان دیگه یادم نمیاد:/
    حتما خیر بوده:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">