وقایع اتفاقیه :)
دلم برای پست گذاشتن تنگ شده راستش!
بذارین یکم از این روزهام بگم...
چند وقته که کلاس ۴ شنبهها، شده پاشنه آشیل حفظ روحیهام :)
خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی این یه کار رو برای خودم انجام بدم و واقعا بهش پایبند باشم...
نفس دیدن بچهها کلی خوبه برام، دیگه خود استاد به کنار
این دفعه یه چهله بهمون داده بودن که ساده بود، ولی نمیدونم چرا درست از همون اول که شروع شد، حال روحی من خیلی بد شد! اصلا عصبی شده بودم و همش چالش بوجود میومد و ...
با خودم فکر میکردم من نه که اعمالم خیلی داغونه، الان چله گرفتم، اوردوز کردم! :)
بعد یهو دیدم تو کلاس ، فق گفت من نمیدونم چرا جدیدا خیلی عصبی شدم!
که تازه فهمیدم این حال روحی من برای هممون پیش اومده! بعد استاد امیدواری دادن و گفتن که الان آت آشغالهای ته نشین شده وجودتون زده بالا و جلو برین بهتر میشه و دارین متعادل میشین و ...
( حالا الان کسی بخونه فکر میکنه به عرفان های جدید پیوستم 😅 ، نه واقعا، چیز خاصی نبود، بیشتر مراقبه است.) خلاصه الان بعد گذشت کلی روز،
حس میکنم این چله روحی، درست مثل اصلاح مزاج و پاکسازی میمونه، اولش آدم شاید دچار حالت تهوع، بیرون روی و ... بشه، ولی بعد مدتی که ادامه میدی و استقامت میکنی، کاملا پاکسازی میشی😍
خلاصه اینکه تو رژیمم الان :)
و واقعا هم داریم اثرش رو میبینیم هممون!
وقتی آدم رو یه سری جنبه های مثبت تمرکز میکنه و سعی میکنه اصلاح کنه، بعد دیگه دلش میخواد بقیه چیزها رو هم درست کنه...
مثل اینکه میگن اگه حال نداری تمام ظرف ها رو بشوری، فقط مرتب بذارشون، انگیزه اش میاد
یا اگه وقت نداری کل یخچال رو مرتب کنی فقط یه طبقه اش رو مرتب کن، بعدا بیشتر حوصله داری که بقیه اش هم درست بچینی.
الان توی کلاس، داریم تغییر رو احساس میکنیم قشنگ ، و جالبه که تغییر مثبت هر کدوم، به بقیه هم انگیزه میده.
مثلا من وقتی میبینم فلانی که همیشه دقیقه نود خونه اش رو مرتب میکرد، الان از نیم ساعت قبل رسیدن ماها خونه اش مرتبه، واقعا انگیزه میگیرم که چرا من اینکار رو نکنم؟!
یا فلانی که خیلی زود عصبی میشه و صبرش ته میکشه داره خیییلی تلاش میکنه برای پایبندی به ادب و احترام و... و واقعا هم خیلی آرومتر شده.
و چیزای که دیگه گفتنش اینجا سودی نداره برای کسی.
خلاصه اینکه مشکلات چندین و چندساله، چندماهه و ... ما داره حل میشه انگار. چون اینها هی میاد بالا، بعد ما بخاطر عهد جمعیمون، نمیتونیم مثل سابق رفتار کنیم، مجبوریم درستتر و اصولیتر باشیم، بعد خییییلی سخت میشه ها، ولی میبینیم یهو عه! راهحل های دیگه ای هم هست ها!
جور دیگهای هم میشه نگاه کرد ها!
و خلاصه این میشه که نرم و آروم، بعضی چیزها حل میشه...
چهله بچهها امروز تموم شد، ولی من هنوز راه دارم... چند روزی که مریض بودم نتونستم ادامه بدم و بعدش هم که ناامید شدم فکر کردم دیگه خانم میگه خراب شد و فلان...
ولی بعد رفتم خودم اصرار کردم دوباره شروع کنم که جا نمونم از بقیه...
برکتش خیلی زیاده...
خیلی من عوض شدم
و حساسیت هام روی همسر، خیلیی کمتر شده!
جالبیش اینه هر کدوممون دقیقا از جایی که ضعف داشتیم، رشد کردیم :)
یکی تمیزی و نظم، یکی تنوع در پوشش، یکی در صحبت کردن و خونگرمی، یکی ترسو نبودن، یکی عصبی شدن، یکی قویتر شدن و نرنجیدن.
و قشنگیش اینه که خودمون خودجوش همه این گامها رو برداشتیم، بدون اینکه کسی مستقیما بهمون چیزی بگه.
#
من یکی از گامهای مثبتم در راستای بهبود روحیه و شرایطم،
ایجاد یه کسب و کار خونگی بوده، که البته مدتهاااااست تو فکرشم. بیش از یک ساله.
ایده های زیادی هم داشتم که خداروشکر فعلا این یکی رو شروع کردم توکل بر خدا :)
این روزها علاوه بر تغییراتی که سعی دارم تو سبک زندگیم ایجاد کنم، مشغول اون هم هستم:)
وقت خواب نرگس عکاسیش رو انجام میدم، وقت شیرخوردنش پستهام رو آماده میکنم... کار جالبیه. با اینکه ممکنه حالاحالاها به سود مالی نرسم، ولی برای روحیهام خوبه. بهش امید دارم :)
- ۰۱/۱۰/۲۵
حالا این همه تهریف شو کردن اخرش نگفتین چله چی بود :) ؟