میکشد هر جا که خاطرخواه اوست
فقط برای یادگاری
این روزها، روزهای عجیبیه... یه شرایط جدید و خیلی عجیب بلاتکلیفی کامل!
تا چند روز آینده معلوم میشه که قراره کجا زندگی کنیم! کدوم شهر از ایران ؟!
آیا همینجا میمونیم؟ ( احتمالش خیلی کمه)
آیا باید بریم؟! کجا؟! کدوم شهر؟!
میدونستم که قراره یه روزی هجرت کنم، میدونستم به همین زودیهاست ( طی دو سال آینده)
ولی خبر نداشتم یهو یه شرایطی پیش میاد که در عرض چند روز، میریم رو هوا! و خودمونم نمیدونیم آخرش قراره چی بشه و کجا بریم!
فعلا حدود ۱۰ تا شهر محتمله! یعنی در این حد رو هوا!
بعد حالا اگه بنا باشه بریم، کی وسیله جمع کنیم، چجوری صاحبخونه راضی بشه، آیا پولمون رو داره بده؟! نداره بده؟! چجور خونهای گیرمون میاد؟ آیا وسایلم جا میشه؟
خلاصه اوضاع عجیبیه... و من فعلا این مساله رو به هیچکس نگفتم.
خودم هم زیاد به چند و چون ریز ماجرا فکر نمیکنم فقط دارم کارهای عادیم رو میکنم.
جعبه زرشکی که پدرشوهر فرستاده بود انقدری بزرگ بود و انقدری کار داشت که تمام این دو سه روز مشغولش باشم و فقط سعی کنم محیط رو آروم نگه دارم برای تماس گرفتنهای مکرر همسر و مغزی که داره منفجر میشه!
و فقط این بیت رو با خودم زمزمه میکنم:
حلقه ای بر گردنم افکنده دوست، میکشد هر جا که خاطرخواه اوست
نمیدونم چرا شکرخدا، حس خوبی به این امتحان دارم. همش احساس میکنم قراره اتفاقهای خوبی بیفته. ( با اینکه قبلا به هجرت فکر میکردم خیییلی تو فکر و خیال میرفتم. ولی الان، توی این وضع عجیب، آرومم)
شاید بخاطر سفر مشهده که همه چیو سپردیم به امام رضا(ع)
- ۰۱/۰۷/۲۱
سلام عزیزم
ای جون دلم
الحمدلله بابت صعه صدر و آرامشت
خدا نگه دارتون باشه