و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

منو واسه ی چی لازم داری؟

پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۴۲ ب.ظ
توفیقی شد امشب یادم افتاد شب جمعه است، یه صوت و دیدم چقدررر دلتنگم...
دلمو فرستادم پیش آقا... یاد اون لحظه ی آخر، وداع جانگدازم، اربعین امسال،
کربلا شلوغ بود
قرار بود نماز مغرب و عشا رو بخونیم و زود بریم...
من به ارباب گفته بودم که همین که پیشتم عالیه
که فدا یه غبار معلق حرمت نتونستم شش گوشه ات رو ببینم
ولی...
ارباب شرمنده ی نوکر نمی مونه که...
پشت ویلچر مادر ایستاده بودم، کنار کفشداری
زائرای پاکستانی و ایرانی و هندو رو با لذت نگاه می‌کردم و توی دلم قربون اربابم می‌رفتم که شده مرکز وحدت قلوب
که شده قطب نمای عاشقان
غرق نور و غرق لذت و اشک ها به روی صورتم، رنگین کمان شوق بود...
منتظر بودیم برادرها بیان و قبل از شلوغ شدن بریم که بریم....
رقیه گفت از اینجا ضریح معلومه میخوای بری خداحافظی کنی؟
دلم ریخت
زانوهام قوت گرفت
قلبم به تاپ و توپ افتاد
انگار که آقام امام حسین آغوش باز کرده باشه
و چطور برای شما بگم که چطوری رفتم سمت ضریح
که توی اون تصویر تارم از اون فضای نورانی
توی همون ده دقیقه خلوت
از پشت اون پارچه ی مشکی روبندم
چه لذتی
چه آرامشی
چه عشقی، با جان من آمیخته شد...
اون شلوغی دور حسین فاطمه
چه آتشی درون من روشن کرد
آخ الهی که روزی تک تکتون...
راستی
گفتم دلم خیلی براشون تنگ شده؟
گفتم دلم پر می‌کشه یه بار دیگه گنبد مولا رو ببینم؟
گفتم نیاز دارم تطهیر بشم؟
گفتم دلم هوای سختی های اربعین کرده؟
گفتم بهتون؟
**
می‌گفت، می‌دونی حکمت اربعین چیه؟
گفتم چی؟
گفت اینکه با تمام جانت بچشی ان بعد العسر یسرا...
بعد تمام سختی های طول راه، به چنان آرامشی میرسی که اصلا همه چیز یادت میره... همه چیز...
می‌گفت، هر چقدر خسته بشی، وقتی به آقا برسی، دیگه تمومه...تموم...
**
ارباب
العطش قد هلکنی...
من بی تابم
**
راستی، شما می دونستید زاهدان، مرکز استان سیستان بلوچستان، گازکشی نداره؟
و چقدررر محرومه این استان...!
من نمیدونستم
مثل خیلی از محرومیت های دیگه که نمیدونم و درکم پایین می‌مونه و فکر میکنم مشکلات خودم بدترین مصیبت عالمه!
راستی حال تون خوبه آیا؟ گرفتار سیل و بلایی نشدید؟؟
  • .. مَروه ..

نظرات  (۵)


چند تا شهر مهم خوزستان هم گاز ندارن. فکر کنم مسجد سلیمان بود که من رفتم

سلام خوبیم :) شما چطورید؟
ممنون برای متن قشنگ
پاسخ:
علیکم السلام

عجب...
خداروشکر، خوبیم ما
یه جایی بودیم که هیچ خبری نبود

خواهش می‌کنم
  • دختـرِ بی بی
  • العطش قد هلکنی...
    سلام

    گمونم اصلا ما رو لازم نداشته باشن. هیشکیو لازم نداشته باشن. آخه سر تا پای اونا فقط فقر به خداست. آخه معنای اصیلِ «انتم الفقراء الی الله» هستن. بعد یهویی خدا اراده کرد اونا رو غنی کنه از هر کس و هر چیز: «و وجدک عائلاً فاغنی». کسیو لازم ندارن که آخه :)

    بیا حسین جان! بیا آقا جان... بیا مولا جان... بیا که من لازمت دارم حسین!


    + راستی! من واسه ی چی لازمت دارم حسین جان؟
    پاسخ:
    سلام مومن
    اعیاد مبارک
    این عنوان رو از یه مداحی بسیار زیبا برداشتم، دقیقا همین حرف شما رو زده
    یه شعر تکان دهنده
    لطفش به این بود به مطلب پیوست میشد، تو اپلودش مشکل پیش اومد

    حتما پیوست میکنم پس
    ابتداش اینه: تو که تو عرش خدا اینهمه هیئت داری
    **
    لازم ندارن و دانه می پاشن
    لازم ندارن و دام پهن میکنن
    لازم ندارن و....
    سلام مومن. جزاکم الله خیرا


    سال نو و اعیاد شعبانیه صمیمانه بر شما مبارک



    هر وقت دلت تنگ شد برای کربلا، سه بار بگو:
    "صل الله علیک یا ابا عبدالله"


    گاز نداشتن زاهدان که داستانیه برای خودش...
    خیلی ها در زمان  انتخابات، ادعاها داشتند براش(لبخند)



    عاقبتتون به خیر به خیر به حق حضرت ابوتراب
    یا علی
    پاسخ:
    و علیکم السلام

    بر شما هم مبارکک

    چه ادعاهایی؟

    اوهوم... شنیدم اونی رو که سیدرضا نریمانی می‌خونه. 
    تو که با شخص خدا هر شبه خلوت داری... 
    تو که دیگه به بدی‌های من عادت داری... 


    رابطه‌ی بزرگ و کوچیک همینه دیگه. تا وقتی بزرگ اراده نکنه، کوچیک نمی‌تونه بهش سلام کنه، نمی‌تونه بهش محبت داشته باشه، حتی نمی‌تونه بشناستش و اسمشو ببره. اصن فکر نکنین به اراده‌ی شماست که محب شدین‌ها... هیچ ربطی به من و شما نداره. حسین جان! ممنونتیم که می‌ذاری اسمتو بیاریم. ببخش که حواسمون نیست. وگرنه ما کجا؛ دوست داشتن تو کجا... 
    فهمیدنش خیلی مهمه‌ها... وژدان کردنش کیمیای رهایی از عجب و غروره. خیلی راحت می‌شه آدم. نفْس آدم کاملِ کامل می‌میره. تصور کنین طرف اندازه حاج قاسم سلیمانی خدمت می‌کنه، ولی هیچ عُجبی سراغش نمیاد. چون کاملِ کامل حس کرده  «لاخیر و لا توفیق الا بالحسین». انقد حالمون خوب می‌شه که نگو... 
    تازه یه جای دیگه هم جواب می‌ده. اونجایی که همه می‌گن خودسازی و عبد شدن خیلی سخته. این بنده خدا که تو قلبش سررشته‌ی همه‌ی خیرات رو به دست حسین وجدان کرده، می‌گه شماها درست می‌گین؛ اما سخت بود تا وقتی که خودم می‌خواستم انجامش بدم. از الان به بعد دیگه آسون شد. چون حسین اومده منو آدم کنه. حسین می‌خواد منو بسازه. دیگه سخت نیست که... اصن سخت نیست. سختی‌ها خدافظ... 


    + آقامون اراده کردن که این‌جوری محتاجشون باشیم. حالا واقعا چرا همچین اراده‌ای کردن؟ من واسه چی حسین‌لازم شدم؟ من، تو رو واسه چی می‌خوام حسین؟
    گمونم جواب این سوال هدف خلقتمون باشه. هوم؟ :) 
    پاسخ:
    لا خیر و لا توفیق الا بالحسین...

    چرا همچین اراده ای کردن؟
    من تو رو واسه چی میخوام؟

    این سوال که جوابش واضحه
    واسه خیلی چیزا...!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">