و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

غافلگیر شدگانیم!

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۵ ب.ظ

آدم رو غافلگیر می‌کنن.

حتی اگه طرف حساب شون

یه بنده ی کم لطف خدا باشه.

شهدا رو میگم...

دیشب خاله ام زنگ زدو کلی ناراحت بود که چرا نمیتونه تو تشییع شهدا باشه.

پرسید تو نمیری؟ گفتم نه. باید برم سرکار.

انقدری اشتیاق رفتن داشت که میگفت میدونی 150 تا شهیید یعنی چی؟ می‌گفت دلم میخواد همه کارهام رو تعطیل کنم و بیام تهران.

بعد از صحبتمون به خودم گفتم چرا من انقدر #طالب حضور نبودم؟ 

صبح زود رفتم سرکار.

مشغول نوشتن بودم و مغزم یاری نمیکرد.

هنزفری گذاشتم، بسم الله گفتم، بلکه واژه ها بیان.

مدیرمون وارد اتاق شد، فقط من بودم و دونفر دیگه، من رو مخاطب قرار داد و گفت اگه خواستید تو مراسم امروز شرکت کنید، موردی نداره.

یکم فکر کردم، یکم مردد شدم، و بعد از چند دقیقه سیستم رو جمع کردم و رفتم:)



به شهدا میگم گرسنه ام شده، گل ها که تموم شده، نرسید بهم، ولی یه تبرکی ای چیزی بهم بدین، من نمیدونم:)

بعد یاد جمله ی راوی راهیان مون میفتم که می‌گفت پیش شهدا میاید «خودتون» رو متبرک کنید.

ولی باز ته دلم یه چیزی میخوام، یه خوردنی ای چیزی:)

دعاهام رو میگم و قدم هام رو هدیه میکنم و نزدیک تابوت ها میشم که خداحافظی کنم برگردم شرکت.

دل کندن ازشون سخت بود، ولی باید می‌رفتم.

نزدیک که شدم دیدم به به! بالای تابوت ها کلی کیک یزدی هست! 

دیده بودین تا حالا کیک یزدی روی تابوت بذارن؟ :) روزی من بود دیگه :)

حالا مگه دلم میاد بخورمش؟ :)

خلاصه که، تبرکی مون هم گرفتیم:)

یعنی من کشته ی این مرام و مردونگی شهدام....

*

دعاگوی شما هم بودم:)

*
پ.ن 1: عکاسی خودتون بده :)))) من فقط ثبت حس اون لحظه ام مهمه به هیچی دیگه هم دقت نمیکنم :) 
پ.ن 2:  یه هفته نشده رفتم سرکار. فعلا هم دارم فضا رو امتحان می‌کنم.  یه متنکی نوشتم براش، ولی وقت نشد ویرایشش کنم منتشر بشه. :)
پ.ن 3: بسیاااار مشتاقم خودم که یه سری مطالب سبک زندگی طور بنویسم از ازدواجم. اصلا چرا من هیچی ننوشتم تا الان؟ در این حد که هنوز دوستام خبر دار نشدن از ازدواجم! عه آقا من کلی عوض شدم. بزرگ شدم. چرا کسی جدی نمیگیره؟ :))))
نه ولی جدای از شوخی همیشه کلی حرف تو ذهنم بوده که حالا دوست دارم توی متن هام بگنجونم و بنویسم. سعی می‌کنم چاشنی خاطراتی اش زیاد نشه حوصله تون سر بره و اینکه، قابل نقده مطالب.
یعنی مثلا بگید جزییاتش کمه، زیاده، طولانیه، کوتاهه، مصداقی نیست، هست و...
فقط دیگه خییلی هم نقد نکنید که کلا روحیه ام نابود شه:))))

خلاصه همین :) 
لطف شما پاینده، تا هفته ی آینده :)
  • .. مَروه ..

نظرات  (۱۰)

  • ام شهرآشوب
  • خوش به حالتون :) براماهم دعا کنید

    شما بنویس، ما به اندازه نقد میکنیم :)
    پاسخ:
    ما دعا کردیم، نوبت شماست :)

    چشم:)
  • دچارِ فیش‌نگار
  • سعی کن دقت های اینجوری رو بنویسی بجای مسائل ازدواج و زندگی
    اینا فایده اش عمومی تر هست
    یه جورایی تمرین درست دیدن زندگی و روزهای عمرمونه

    منم دوس داشتم برم امروز :)
    +میگما احتمالا قصدتون عکاسی نبوده و اینو همینجوری تبرکی گرفتین؟ هوم؟ :))


    پاسخ:
    دقت های چجوری؟


    + چه بسا ! :)
  • معلمی از جنس اینده
  • خیلی هم خوبه برای ما هم دعا کنید
    پاسخ:
    سلامت باشید
    چشم

  • دچارِ فیش‌نگار
  • مثلا اینکه وقتی مدیرتون اون حرف رو زد یاد تماس دیشب خاله تون افتادین.
    این دقت منظورمه :)
    پاسخ:
    اون مطالب هم با همچین دیدی میخوان بنویسم. صرفا نقل خاطره نباشه.
    حالا نمیدونم چقد موفق بشم
  • پریسا نامجو
  • به به
  • دچارِ فیش‌نگار
  • انشالله که موفق میشید
    پاسخ:
    ممنونم
    زیارت قبول:)
    پاسخ:
    تشکرات:)
    چقدر شبیه است بخش اول نوشته تون با کار امروز من!


    + عوض شدن و بزرگ شدن و ازدواجتون هم بسی مبارک باشد.
    و منتظر نوشته های خوب زندگی شما.

    پاسخ:
    فرقی هم هست، شما تقلا کردید و زمان تون رو باز کردید برای شهدا. من...

    ممنونم، سلامت باشید. 
    ما حقیقتاً از شهدا ، از استقبال تابوتها و ... چی می خوایم؟
    دنبال چی هستیم؟
    پاسخ:
    از خود شهدا، که خیلی چیزها
    ولی از استقبال تابوتها حتما نباید چیزی بخوایم.
    چون وقتی شهید میاد، وقتی مهمون برای شهرمون میاد، بی ادبیه که استقبال نریم.
    میریم استقبال که بگیم ما در همین سطح ادب حضور شما رو رعایت کردیم.
    البته بعضی ها بیشتر رعایت میکنن

  • آشنای بی نشان
  • شهدا هوای تغذیتون رو هم داشتن:)
    پاسخ:
    یه اینطور شهدایی داریم:)))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">