و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

رسیده ام سر خاکت ولی به زانویم...

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۹:۱۷ ب.ظ

اگرچه پایِ فراقِ تو پیرتر گشتم

مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم


شبیه شعله‌یِ شمعی اسیر سوسویم

رسیده‌ام سرِ خاکت ولی به زانویم


بیا که هر دو بگِرییم جایِ یکدیگر

برای روضه‌ی‌مان در عزای یکدیگر


من از گلوی تو نالم…تو هم زِ چشم ترم

من از جبین تو گِریم…تو هم به زخم سرم


من از اصابت آن سنگهای بی احساس

و از نگاه یتیمت به نیزه‌یِ عباس


بر آن صدایِ ضعیفت بر این نفَس زدنم

برای چاکِ لبانت به جای جایِ تنم


من از شکستن آن اَبروی جدا از هم

تو از جسارتِ آن دستهای نامحرم


به زخمِ کاری نیزه که بازی‌ات میداد

به نقش‌های کبودی که بر تنم اُفتاد


همین بس است بگویم که زخم تسکین است

و گوش‌های من از ضربِ دست سنگین است


چهل شب است که با کودکان نخوابیدم

چهل شب است که از خیزران نخوابیدم


چهل شب است نه انگار چهار‌صد سال است…

…هنوز پیکرِ تو در میانِ گودال است


هنوز گِردِ تنت ازدحام می‌بینم

به سمتِ خیمه نگاهِ حرام می‌بینم


هر آن چه بود کشیده زِ پیکرت بُردند

مرا ببخش که دیر آمدم سرت بُردند


مرا ببخش نبودم سرِ تو غارت شد

کنارِ مادرم انگشتر تو غارت شد


حسن لطفی

  • .. مَروه ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">