و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

ذوق زدگانیم :))

يكشنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۱۹ ب.ظ
چند سال پیش، اوایل ازدواجمون، مدتی برای یه طرحی ، خونه یکی از اساتید همسر بودیم...
استادمون بود ولی لطف کرده بود و یکی از اتاق‌های خونه اش رو، که توی خیاط بود، به ما داده بود تا بتونیم طرح رو با خیال راحت بگذرونیم...
قم بود، از اون خونه‌های قدیمی بامزه...
۲۰ روز کنارشون زندگی کردیم! 
چه دورااان شیرینی بود... 
مثل یه خانواده، خانم خونه که دیگه برای ما شد خاله زینب، 
و بچه‌های خانواده، سه تا پسر مودب پشت هم، یکی از یکی گل‌تر... 
یه خونه پر رفت و آمد و با برکت، با غذاهای همیشه ساده.
حالا خبر شنیدم پسر بزرگ خانواده ازدواج کرده، 
چقدرررر ذوق کردم :))) 
انگار برادر خودم بوده...
اون مدتی که اونجا بودم ، همه اعضای خانواده شیفته حضور یک دختر بودن ، از خود استاد گرفته تا سیدمهدی ۱۱ ساله... خاله زینب هم حسابی خوشحال بود که یه مدته دختردار شده ، البته لطف داشتن واقعا. من هم محض حضور یه عنصر مونث، سعی می‌کردم برکات زنانگی رو برای مدتی هم شده، بهشون ببخشم.
گاهی وقت‌ها براشون کیک و دسر درست می‌کردم، چقدرررر ذوق می‌کردن این بچه‌ها.
آخه کارهای اون خونه پر رفت و آمد انقدر زیاد بود که خانم خونه خیلی کم فرصت می‌کرد از این کارها بکنه. 
خلاصه الان که همسرم گفت پسر ارشدشون ازدواج کرده، یاد چهره بانمکش و ادا اصول های اول جوانیش و خواهر گفتنش افتادم، ذوق زده شدم، خیییلی! :) 
اومدم نوشتم که از هیجان سکته نکنم :))) 
  • .. مَروه ..

نظرات  (۱۱)

ان‌شاءالله عروسی نرگس خانم شما 😍

پاسخ:
اووه! :) 
حتی بهش فکر هم نکرده بودم! :)
چرا، گاهی دست هاش رو می‌بینم ، با خودم میگم این دست های کوچولو یه روزی قراره بزرگ بشه، چه کارهایی انجام بده، می‌میرم از ذوق. دیگه این عروس شدن رو تصور نکرده بودم

ولی دور نیست اون روز مامان خانوم... چشم بر هم زدنی :)))🥰

پاسخ:
اره خیلی بچه ها زود بزرگ میشن متاسفانه... 

عزیزم:)) مبارکهههه

پاسخ:
ممنوونم

از این جنس معاشرت های زلال، بی حرف و حدیث، بی گناه

خلاصه مومنانه

چقدر نیست این روزها

پاسخ:
بهتره بگیم چقدر کم هست...
  • اقای ‌ میم
  • من تو اقوامم همه ازدواج کردن یا دیگه در شرف ازدواجن

    این گذر عمر رو نشون میده الان برادرزاده ام 11 سالش شده بهش میگفتم یه زمانی بچه کوچیک بودی میومدی خونه ما شیطونی میکردی ولی الان چه قدر بزرگ شدی برای اون بی معنی بود ولی ما که بچگیش رو دیده بودیم خاطره ها برامون زنده میشه

    ان شاء الله همه خوشبخت بشن

    پاسخ:
    واقعا همینه...
    ان شاالله 

    سلام

    قدرشناسی خیلی خوبه، خیلی.

    آفرین به شما که انقد قدرشناسید.🌷

    پاسخ:
    علیکم السلام
    خوش آمدید 🥰

    ممنون.

    دیگه از شدت تنهایی درونی، پناه آوردم به وبلاگ نویسی و بلاگری. ما زنا نمیتونیم حرف نزنیم و درد دل نکنیم 😄

    پاسخ:
    نوشتن و حرف زدن خیلی کمک می‌کنه. البته بستگی به مخاطب هم داره

    مهم مخاطب داشتن نیس،

    آدم باید مخاطب خاص داشته باشه 😍

    اللهم ارزقنا 🤲

    پاسخ:
    من که برای خودم هم مینویسم آروم میشم
  • اقای ‌ میم
  • چی باعث میشه از ازدواج یه نفر دیگه خوشحال بشید؟

    پاسخ:
    چه سوال عجیبی! نمیدونم دقیقا! 
    دیدن موفقیت و خوشحالی آدم ها ذوق داره دیگه

  • اقای ‌ میم
  • چی باعث میشه از ازدواج یه نفر دیگه خوشحال بشید؟

  • اقای ‌ میم
  • درسته

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">