ذکر لبها وقتی که یازهرا میشد....
اینم مربوط به اون شبی که رفتیم گلزار
این میتونه دلنوشته ی خوبی باشه:
وقتی نیاز داری به یه شارژ قوی معنوی و یادواره شهدا میذارن و توفیق اجباری میشه که بری یه جا که همه بروبچه های طرح ولایت مردمی هستند...
یادواره شهید سعید حیدری و شهیدمحمد بلباسی...
نمیخوام بگم این افراد اون جمع رو خاص کردند ولی اون جمع،اون شب، واقعا خاص بود...
و ویژه بود
همین استادهامون و خانواده هاشون، آدم های خالص و بزرگی که توی اون جمع بودن،
بقول فاطمه شبیه اون شب بود تو میشداغ...
من میگم شبیه یادمان باقری هم بود
شبیه شلمچه هم بود
شبیه.....
یاد امام و شهدا رو که خوندیم دسته جمعی، وسط میدون صبحگاه پادگان شهید کاوه،
شبیه صبحگاه های دوکوهه هم شد
شبیه شب های قبل از عملیات
که رزمنده ها به صف میشدن و فرمانده های کارکشته ی جنگی بهشون خط میدادن...
کیا دیشب حججی شدن؟ کیا احمدی روشن شدن؟ کیا با شهدا هم قسم شدند، نمیدونم.....
کیا نمک گیر امام رضا بودن رو با همه ی وجودشون چشیدن؟
چشیدن که چقدررر برای امام زمان شون اهمیت دارن که این برنامه ی ناب رو، اون حرف های خاص رو براشون ترتیب داده...
و کیا تن شون لرزیده که اینهمه بیت المال و هزینه و محبت امام رضا رو چجوری میخوان جواب بدن؟ و حالا که اومدیم اینجا دیگه اون آدم سابق نیستیم
خواستن که خاص باشیم
اراده ی فاعلی خدا و اهل بیت جوره، آیا ما هم اراده می کنیم؟
ما هم جزو «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه....» میشیم؟؟
*
یا امام رضا....ع
این را منتشر کردم، که ساعت 5 عصر 19 شهریور را ثبت کنم در یادم... که عهد بستم...که راهی نو آغاز شد.... که.... عملیاتی با رمز یا زهرا(س) آغاز شد....
خیلی زیاد دعایمان کنید. لطفاااا
کاش وقتی در دل روضه با ارباب حرف میزنید،یک لحظه خدا مرا بیادتان بیندازد...فقط یک لحظه در آن حس و حال ناب
- ۹۷/۰۶/۱۹
ما که نتونستیم لایک کنیم با کامنت لایک میکنیم خواهر :)