و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

راه تو را می خواند

پنجشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۹ ب.ظ


احساس کسی را دارم
که در ابتدای راهی طولانی است
هیچکس را نمی شناسد در این مسیر
خودش را دارد فقط
و گوش هایش را که بشنوند...

احساس کسی که دور از خانه
باید چند درصد باقی مانده ی شارژ گوشی اش را
برای نزدیک ترین تماس با خانواده اش نگاه دارد
این یعنی
همه ی دلتنگی مال خودش
نه پوشه ی صوت هایش، نه قرآنش نه دفترچه یادداشت گوشی و نه حرف های شهدایش را، دسترسی نیست که در هضم این دلتنگی یاری اش کنند...
این یعنی این مسافت طولانی را تنها
ذهن تو
و داده های حک شده بر مغزت
می تواند پر کند...

مثل روزی
که بدون هیچ چیز
هیچ چیز
در ابتدای یک مسیر نامشخص
رو به تو
بر میگردم
ناگزیر....

**

دوست دارم راه را
اما
نگران انتهایش هستم...
نگرانم نتوانم
محبت و درایت و حمایت تو را
احساس کنم...


یا الهی و مولای...


برای انتخاب عنوان،رفتم سراغ صحیفه ی امام سجاد(ع) جانم... دعای 21 ،سراسر مخصوص من بود... اما دلم نمیاد تکه ای جدا کنم...

  • .. مَروه ..

نظرات  (۳)

سلام
چه سعادت بزرگیه که یه زمانی برسه که هیچ چیزی نباشه که حواس تو رو از خودت پرت کنه!
اون موقع اول یه دل سیر میخوابم. بدون ترس از این که الان یه آدم ده کیلویی میشینه روی کله م. یا یه آدم بیست و دو کیلویی میاد دم گوشم میگه ماماااننن(آروم میگه ها، مثلا میخواد منو نترسونه) آبجی بیدار شده!....خلاصههه..
وقتی خوابیدم بعدش بلند میشم یه دل سیر هرچی دوست دارم میخورم...
و بعد یه دل سیر هرچی دوست دارم میخونمممم....بدون این که اون آدم ده کیلویی بیاد جلد کتابمو بجوه...
بعدش یه دل سیررررر فکر میکنم. به همه چیزایی که دلم میخواد روشون تمرکز کنم الان و نمیتونم. به خودم و این که چه خبره توی من...
هعیییی....کاش زودتر باتری موبایل منم تموم بشه.
پاسخ:
سلام

آخ الهی...
اسوه ی ایثارن مادرها

همونطور که الان شما میتونی به من بگی هنوز خیییلی وقت داری برای همه چی
یه کسی هم که مثلا بچه هاش ده سال از بچه های شما بزرگترن میتونه عین همین حرف رو بهتون بگه
و در کل خیلی جالبه این قاعده که ما همین لحظه،همین لحظه  زندگی مون،بیش از همیشه وقت داریم
و واقعا باید دریابیمش...ما مسلط به شرایط بشیم نه اینکه شرایط دست و پای هدف مون رو ببندن...
(مشخصه دارم در اصل برای خودم منبر میرم؟ :))
منتها این دریابیدن زمانِ درگذر و به خدمت گرفتن همه ی شرایط #موجود در راستای هدف یا آرمان یا.. زندگی مون،به همت بلند نیاز داره
و تلاش...
اینجا، مجال تن آسایی نیست.
فقط گرد راه می افشانم
و باز دوباره، حلقۀ عُلقه را می گشایم
تا گرداگرد نگاه ستاره ها، 
الماس التماس بیفشانم.
آنگاه، می گردم و می گردم.
تا به قبیلۀ نوافل برگردم...

عطفیه ای بود برای عنوان این پست.




پاسخ:
از متن نظر شما و نظر بعدی دریافت کردم که: خدا چقدررر مهربانه...

اینجا مجال تن آسایی نیست...


خیلی خیلی مناسب حالم بود
و جز کار خدا نیست...

ممنونم
  • خانم کوچیک
  • امان از اون روزهایی که ادم بین راهیه که نمیدونه درست انتخابش کرده نکرده؟ اصلا تهش چی به انتظارش نشسته. اصلا برای چی تو راه؟ کدوم راه؟ و از این دتس پریشان بافی‌ها.

    اون شعره که میگه یه باری از امروز رو دوشته که واسش یه عمره زمین می‌خوری همه منتظر تا ببینن کجا، تو از جاده‌ی عشق دل می‌بری ...
    ولی ایستادن فقط کار ماست ما که قصمون قصه خواب نیست بیا دل به دریا بزن شک نکن سرانجام این رود مرداب نیست ...
    با خوندن پستت این شعر توی مغزم ریپید میشد/:
    .
    حال دلت خوش (((:
    پاسخ:
    خیلی همه کلمات نظرت عالی بود برام

    پاسخم به نظر بالایی رو هم بخون...

    ممنونم سیده ی عزیز

    حال دل شما هم...امام رضایی...ع

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">