همه جا تو...
پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ
هر جا میرم و هر حرفی میخونم انگار برای من نوشتن...
شایدم انقدر محتاجم به پاسخِ خدا، همه حرف هایی که میشنوم و میخونم رو جواب خودم میبینم و هر نگاهی به گوشه ای از نوشته ها دارم،
همه اش میشه جواب من...
یه پازل هزار تکه و یه سوال عمیق که آنچنان در ذهن و دل و جانم تنیده که بخاطرش دنبال این تکه تکه ها دارم میچرخم...
اما خوب یاد نگرفتم ببینم
میخوام پیام ها رو بفهمم ولی این شیطان درون لج میکنه
لج میکنه
نمیذاره جانم با پاسخ ها مواجه شه
نمیذاره بپذیرم قواعد و سنت های الهی این دنیا رو
قبول نمیکنه
زیر بار نمیره...
/ قاعده ی رنج و لذت رو درک نمیکنم.../
از این میدان دائم مبارزه، بدم نمیاد
پیروزی آخرش خیلی دلچسبه
یکی دو بار پیروز بشی طمع طعم خوشش، سمت الهی درونت رو میکشهه برای جنگیدن با سمت منفی درون...
ولی خیلی سخته این رویارویی دو جناح...
خیلی...
به دریا بنگرم،دریاته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعناته وینم...
میبینم،ولی اگه این سیاهی ضمیرم بذاره بپذیرمش...نمیذاره که...
میبینه، میفهمه، ولی زیر بار نمیره...
چون نمیخواد
چون به طلب های کوچیک گیر کرده،محدود شده...
خدایا راه نجات بهم نشون بده
خواسته ام رو چجور بزرگ کنم؟
میگم بیا این طلب کوچیک ما رو بهمون بده،بیخیال بشه، فکر خوبی نیست؟؟
*
پر حرف شده ام این روزها...
- ۹۷/۰۱/۰۹