تربیت بدنی بلدی؟
نه فقط برای اینکه ظاهر خونه مرتب باشه، نه، خیلی وقتها برای اینکه به گناه نیفتی! یا منجر به یه فاجعه بزرگ نشی!
مثلا یه آدمی که خانه دار نیست، ممکنه بعد غذا به راحتی دو سه ساعت لم بده. اما گاهی این لم دادن برای یه خانم خونه، باعث میشه مثلا اضافه غذای ناهار که برنامه داشتی واسه فردات بمونه، بخاطر تو یخچال نرفتن، خراب بشه.
یا ممکنه تو مشغول کار مهمی باشی که باید به زودی تحویلش بدی، همسرت نون تازه بخره و تو انقدری درگیر کار باشی که یادت بره نون ها رو جابجا کنی و خشک بشن!
یا مثلا یه مدتی مهمون زیاد داشته باشی یا درگیر بچهها باشی و نرسی داخل کابینتها رو بررسی کنی، وقتی میری سراغ مواد غذایی ببینی ای وای مثلا گردوی به اون گرونی چون توی گرما مونده، پوک شده...
یعنی میخوام بگم خانه داری یه کار کم و کوچیک نیست که بتونی بگی حالا بعدا انجامش میدم، بعدا بهش فکر میکنم،
درسته ممکنه یه نفر خیلی چیزها رو بلد باشه، از آشپزی و شیرینی پزی و هنر و هرچی، ولی علم خالی و حتی، انجام عملی به صورت مقاطع کوتاه، باعث نمیشه که تو بتونی توی این شاخه ارزشمند، صاحب مهارت بشی.
مثلا، همه ما میدونیم فواید بیداری بین الطلوعین چقدر زیاده.برای جسم مون، فکرمون، آرامش مون و... اما چند درصدمون از این فضیلت بهره میبریم؟؟ چرا؟
چون ما برای هر کار مستمری، در کنار «علم» و «شوق و انگیزه» به « تربیت بدنی» نیاز داریم!
این بدنه که باید عادت کنه همیشه بعد هر غذا سریع اضافهاش رو جابجا کنه که بعدا زحمت خودش و نون آور خونه به هدر نره.
این بدنه که باید عادت کنه که لکه روغن روی گاز رو همون لحظه دستمال بکشه تا بعد نخواد چند برابر انرژی واسش بذاره.
این بدنه که باید عادت کنه چیزهای مهم یادش نره. میدونیم که یکی از صفات همسران خوب از نظر اسلام، حفظ اموال شوهر در غیاب اونه. خب این مدیریت زمانی داشتن باعث میشه خیلی از مواد غذایی حفظ بشه و پول حلالی که بابتش زحمت کشیده شده، به فنا نره!
ارزش این کار رو زنهایی میدونن که مدتی شاغل بودن و سختیش رو چشیدن و ارزش این مدیریت جهادگونه زن رو، به جز خدا و معصومین! مردهایی میدونن که مدتی بطور مستمر تو خونه کمک کردن یا مخصوصا مردهایی که دور از جون، مدتی همسرشون نتونسته به هیچ کاری برسه حالا به علت بیماری یا زایمان و ...
یادمه مدتی که مادرم مریض بود، اون اوایل، برادرهام شاید خیلی غر میزدن به شرایط جدید خونه که چرا انقدر ضعیفتر از مامان داره مدیریت میشه. تا اینکه چند روزی رفتم اردوی دانشجویی، برادرم زنگ زد گفت تو رو خدا بیا!!! من دیگه دارم نابود میشم! تو چجوری میرسی! رفتم خونه دیدم با اینکه تلاش کرده بود کارها رو پیش ببره، ولی اندازه یه هفته کار برای من تولید شده بود!
البته کاری نداریم به تکلفهای تحمیلی و میدونم که یه سری چیزها وظیفه زن نیست کلا، ولی حالا فعلا که داریم همه تو یه خونه زندگی میکنیم، فرهنگسازی های دیگه به جای خود. بنظرم جدای از مطالبه تغییر و برنامهریزی برای نسل آینده، تا حدودی باید با شرایط فرهنگی فعلی مون، مدارا کنیم! چون تو دادگاه که نفس نمیکشیم هی حق و حقوق کنیم! تو بستر خانواده ایم... محل مهرورزی و محبت و گذشت و صبر. همه رشد و تغییرها هم از این مسیر میگذره. زن مرد هم نداره ها...
*
اگه وبلاگ، وبلاگ سابق بود، احتمالا ذیل این مطلب کلی بحث چالشی داشتم... البته واقعا حوصله بحث رو ندارم مثل سابق، احساس میکنم گاهی، گفتگو کردن با آدم ها بدون شناخت منظر و نگاهشون، انرژی خیلی زیادی میبره با اثرگذاری بسیار ناچیز. مگر اینکه خدا بخواد حرفی رو از دهان من به کسی برسونه. مثل خودم که بارها و بارها از زبون همین آدم هایی که منو نمیشناسن، نکات زندگیم رو یاد گرفتم.
- ۰۰/۰۸/۲۰
این مطلب رو خوب ننوشتم، باید براش وفت ببشتری میذاشتم تا چیزی که میخوام دربیاد، ولی گفتم بهتره چیزی که به ذهنم اومده از دست نره فعلا، این مهمتره از کامل و عالی بودنش.
# از سری مبارزاتم با کمال طلبی منفی