و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

درد

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۳ ق.ظ

همیشه نگفتن رو دوست داشتم

همیشه ناشناس بودن رو.

همیشه غافل بودن از دردها.

گاهی قلبم خیلی خسته میشد و بغض می کرد

 هیچوقت دردش رو نمی فهمیدم و این بغض انقدر بغض می موند تا یکی به اطلاعم برسونه علت ناراحتیمو...

اون وقت بود که حق میدادم به دلم تا هر جا که میخواد گریه کنه..


همیشه دوست دارم خندان ببینم خودم رو.

تا بغضی وا میشه می گردم دنبال دلیل، قلبم دونه دونه غصه هاش رو میگه و من از خودم بدترها رو بهش میگم، اون هی شکایت میکنه من از حکمت خدا براش میگم و هرگز این بغض ها اشک نمیشن مگر اینکه کسی حالمو بفهمه و نتونم مقابل فهمیدنش، پنهون کنم درونم رو.


همه ی دردهایی که دوست دارم نگم، درد نیست!

همیشه معتقدم قلبم شلوغش میکنه..همیشه معتقدم دلیلی نداره نخندم وقتی بد و خوبی که خدا برام درنظر گرفته خوبه و اونه که خیرمو میخواد.


همیشه دوست داشتم گمنامی رو، اینکه کسی از دلم خبر نداره و من، یک دنیا دارم که هییچ آدمی توش نیست،

دنیای درون.


اما قلبم این روزا پرحرف شده...

شب ها تا صبح می نویسه و روزها  تا شب فکر میکنه.

بعد از سه روز بی خوابی با التماس ازش خواستم بگذاره چشم روی هم بگذارم.

تمام این سه روز، حرفهای دلش رو گفت، درهاشو، بغضشو، آهش رو..

گفت بگو.

گفتم: زبان از گفتن تمامش قاصر است و ناقص گفتنش جفاست بر تو که دردهایت باز هم نفهمیده بمانند!


گویا پایان ندارد این جدال.

شاید یک روز مغلوب دلم شوم و بیایم و فریاد بزنم که:

بس است پیله تنیدن...

گاهی چقدر قلبم برای شناخته شدن و فهمیده شدن می تپد!

گاهی دوست دارم نه فرزند کسی باشم نه فامیل کسی نه دوست کسی!

گاهی دلم میخواهد خودم را بسرایم...


اما

 لذت بخش ترین واژه برایم ایثار است...

اینکه خودم برای خودم باشم و برای دیگران، یاور.

 

خداوندا مرا آن کن که می خواهی..

----

پی نوشت:

آشفتگی هایم را می خوانید!

خدا خواهد، به آرامش هایم هم خواهم رسید.




عاشورا...

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۱ ب.ظ



خیلی مهمه که بررسی کنیم روایت عاشورا رو...

برید بگردید بین این شخصیت ها،ببینید کدومشون هستید...
ببینید اعمالتون به چه کسی می خوره...

فکر نکنید همیشه وقت هست، همیشه میشه پای نت نشست و از اینور و اونور کپی پیست کرد...

برید با خودتون دو دو تا چار تا کنید که کی هستید؟؟

4 تا عمل خودتونو بنویسید و مقایسه کنید با کسی که مثل شما بوده...


وقتی نداریم برای تلف کردن....

باور کنید نداریم...

--

شاید ده روزی نباشم....شبهای قدر، شب سرنوشت، دست به دامان مادر(س) بشید و ازش بخواید کمک کنه تو راه راست باشیم..تو راهی که خدا راضیه، امام زمان(عج) راضیه، حسین(ع) راضیه...
دست به دامان مادر بشید و برای معنویت دعا کنید...
مبادا شب قدرتون بگذره و برای ماشین و خونه فقط دعا کرده باشید!

رزق مادی و معنوی دنیا و آخرتتون رو همین شب ها ببندید...

برای بنده هم دعا کنید که سخت محتاجم..

یا الله.



--
پی نوشت: کتاب نامیرا، یک رمان گونه ی تاریخیه که عاشورا رو از زمان نامه های کوفی، شروع کرده روایت کردن...
با کمک اون کتاب، خوب می تونید جایگاه خودتون در مقابل حسین زمان، مهدی(عج) بشناسید..

انتشارات نیستان--نویسنده: صادق کرمیار

خضر راه

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی


---

می ترسم...

دیگه بی قرار بی قرارم..

خدایا،من کمک میخوام..مرشد میخوام..خضر راه میخوام...داریم؟؟


یه بنده خدایی میگفت از خود خدا بخواه راهو برات روشن کنه.


نمی دونم! نمیدونم کی راست میگه فقط میدونم خیلی فقیرم...خیلی محتاج.

کمکم کن خدا!


--

همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس

که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

معرفتِ قرآنی ام آرزوست!

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ب.ظ

صحیح تر و بلیغ تر و قابل اعتماد تر از قرآن منبعی سراغ دارید؟؟؟


الــر تلک آیات الکتاب المبین إنا أنزلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون. [سوره یوسف-آیه 1و2]

الف لام را.این نشانه های کتاب روشن است. حقا که ما آن را به صورت قرآنی عربی فروفرستادیم.باشد که تعقل کنید.


در این کتاب باید تدبر کرد...اگه میخوای هدایت خاص خداوندی و توفیقش نصیبت بشه باید تدبر کنی،راه دیگه ای نداره...

الان همین دوتا آیه،تا حالا خیلی بار شنیدیمش..وقتی میخونی میگی خب، فهمیدم!

الان من سوال می پرسم از خودم که میگه با یک بار خوندن فهمیدم!

1. چی شده که خدا قرآن رو نکره آورده؟ قرآن که برای هممون آشناست و معرفه باید باشه!

2. چرا بعضی جاها خدا به تفکر اشاره داره، بعضی جاها به تعقل؟ مگه فرق اینها چیه و در این آیه که تعقل رو به کار برده چه بحثی رو مطرح کرده؟

3. این که خدا دوباره تاکید کرده ما قرآن رو عربی فرستادیم شاید شما تعقل کنید به چه منظور بوده؟ (عین همین قرآنا عربیا جای دیگه ای از قرآن هم هست..شاید هم جاهایی!)


اگه بگیم منظور خاصی نداشته که نعوذبالله! منِ محدودِ مخلوقِ محتاج، میتونم حرف دوپهلو بزنم، میتونم توی نوشته هام معنای درد و غصه رو از هم جدا کنم و هر دو رو به منظور خودش به کار ببرم، اما خدایی که نامحدوده و کار عبث انجام نمیده...


خدا کنه یکم بفهمم که نمی فهمم و بدون فکر و تحقیق، رد نشم از بهترین و موثق ترین منبع معرفت.


گفت و گو 5---خدا حائل است بین انسان و قلبش...!

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

سلام علیکم.

چندی پیش داشتم دعای علقمه می خوندم، بر خوردم به عبارت: یا من یحول بین المرء و قلبه.


همونجا مغز پرسگشر ما پرسید که: چی؟!!! حائل است بین انسان و قلبش؟ یعنی چی؟ حائل مگه به معنای مانع نمیشه؟

خدا مانع است بین انسان و قلبش! اعوذبالله!


این شد که قبل از اینکه گمراه بشیم،رفتیم و از اهلش پرسیدیم.....


بر قرار «بی قراری»

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۴ ق.ظ


تو رو تو گریه‌هام حس کرده بودم

سر سجاده‌های بی قراری....


--


بغــــــــض را نمی شود نوشت...

ای پدر....

شیمی شعر

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۹ ق.ظ

یک دلنوشته،
هم زد تمام دلم رو و این متنِ یک سال و چند روزه، باز هم مرور شد...

متنی که روی چرک نویس های پر ز واژه ی راه گذشته ام، وسط فرمول های عجیب و غریب و مسئله های جور واجور، از گوشه کنار های ذهن شلوغم، بیرون اومد و خودش رو جا کرد، روی کاغذ...



**


چه شعر های نانوشته ای

که ته نشینِ ذهن شد وقتی

محلول طلایی تفکر

سیر شد از ناخالصی ها...



**


چه شعر های نانوشته ای...

هعی.
خدایا شکرت.


حیا از خدا

سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ق.ظ

خواستم یه توضیح بنویسم و بعد متن رو بگذارم، دیدم هر چی بگم از تاثیر نوشته کم میکنم با کلام قاصر خودم.

پس...

بخونید.

 همین!

___


حیا ثمره 

ایمان است

این همه گناه

از بی حیایی است


مَثَلی از انبیاء که در بین جماعت ، زنده مانده است این است :

ای انسان اگر حیا نکردی هر کاری را که می خواهی انجام بده ...

حیا صفت نفسانی روح است ، اگر بر روح حاکم شود انجام واجبات و ترک محرمات در او دیده خواهد شد ... برای مثال عرض کنم:

شخصی آمد خدمت رسول اکرم و گفت ای رسول الله بنده چه کنم که کار های زشت انجام ندهم ، رسول فرمودند: تو می توانی این کار های زشت را در مقابل رئیس قبیله انجام دهی ، فرمود: خیر

رسول ادامه دادند: همانطور که تو در مقابل رئیس قبیله ات نمی توانی کار زشت انجام دهی و او را ناظر میبینی و حیا می کنی؛ باید به این درک برسی که خداوند در همه حال ناظر اعمال توست

و باید از او حیا و شرم داشته باشی ...

چه انسان هایی که از روی حیا بخاطر یک اشتباه خود سر به بالا نمی گیرند و شرم دارند که از خدا چیزی بخواهند

 این ها همه حیا است ...

انسان بی حیا زنجیر پاره می کند و طغیان می کند و این انسان بدون توجه به عالم آخرت مشغول بی حیایی های خود در دنیا  می شود

در جوامع امروزی می توان از نوع پوشش یک انسان و یا نوع نشستن و طرز حرف زدن اون به حیای او نیز پی برد ...

انسانی که در جمع حیا دارد و خود را مومن نشان می دهد اما در خلوت با شیطان آن کار دیگر می کند او در بی حیایی مطلق است

او ایمان ندارد و سر خود و دیگران را به قول معروف  کلاه می گذارد ...


باشد که رستگار شویم ...

والسلام علیکم و ...


---------


برگرفته از وبلاگ : میـــم.عیــــن


گفت و گو 4---مصداق منافق

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۳۱ ب.ظ

در حرف از 

علی می گوید 

در عمل شیعه

معاویه می شود ...


---
یادمه مدتها درگیر این بودم که منافق یعنی چی...اینکه میگن حرف و عمل منافق مطابقت نداره خب پس من هم منافقم! چون حرفم مبتنی ب کلام معصومینه اما در عمل هیچ!

تا اینکه توی یک تحقیقی در حوزه ی دعای مکارم الاخلاق  برخوردیم به عبارت : و هب لی صدق الهدایه.و سوال شد «صدق» به چه معناست؟؟

جواب: اگه کسی حرفی رو بزنه طبق علمی که داره،اما حرفش مطابق عملش نباشه،در سخن صادقه اما صدقش تام نیست.(میشه مثل ما، که علم داریم چیزی درسته،اما عملمون به اون خوبی نیست که مطابق علممون باشه،البته این با عالم بی عمل فرق داره..)

 ولی اگه کسی سخنی رو بگه که مطابق با واقع هست،اما خودش بهش اعتقاد نداره این میشه دروغ..که خدا درباره این دسته که منافقین نام دارند،می فرماید:
و یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم.[سوره آل عمران آیه 167]
یعنی اینها اصلا حرفی رو که میزنن قبول هم ندارن، پس منافقند و دروغ گو.
اما امثال که به صحت حرفی که می زنیم معتقد هستیم اما هنوز عملمون مطابق باورهامون نیست،صادقیم اما بطور ناقص.


حالا عالم بی عمل کیه؟
عالم بی عمل کسی است که یه سری باورها و اعتقادات درستی داره اما کلا قصد انجام و عملی کردن این اعتقادات رو نداره..

---

پی نوشت:
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین....

رزق معنوی

يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ب.ظ

هــرکجا حدیثی، آیه ‌ای، دعایی به دلت خـورد،
بــایســت؛
مبـــادا یک وقــت بگـــذاری و بـــروی،
صبــــــر کـــن؛

"رزقِ معنـــوی" خیلی مخفــی ‌تــر از رزقِ مــادی است؛
یــک نفــــر از دری، دیـواری می‌گویـــد . ..

و در حقیقت خـــداســت
کــه بــا زبــان دیــگران با شــما حــرف می‌ زنـــد ...


┘◄ "حاج اسماعیل دولابی"


----