و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرنطینه_خانگی» ثبت شده است

لذت‌های کوچک نامرئی

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۱ ب.ظ
 باید مریض بشی، بی‌اشتها بشی، بویایی و چشایی‌ات رو از دست بدی، نای غذا پختن نداشته باشی،  که بعد وقتی دوباره این احساساتت برگشت، ببینی چقدررررر زندگی لذت‌های کوچیک کوچیک داشته و نمی‌فهمیدی!!
  بماند که چقدر امروز هوس غذاهای خیلی خیلی ساده‌ای کردم که قبلا به راحتی درست می‌کردم و خیلی برامون لذت‌بخش بود... 
ولی خداروشکر همین که امروز بین کلی گزینه تونستم یه چیزی پیدا کنم که می‌شد با این حال مریضی بخورمش، برام یه پیروزی بزررررگ بود! 
حالا چی بود؟  کدو سبزی که تو روغن حیوانی خیلی کم یه چیزی بین آب پز و سرخ شده تحویلم بده.
بعد اینو یه جوری با عشق و لذت خوردم و خوشحال بودم که مزه‌اش رو می‌فهمم، انگار خوشمزه‌ترین غذا رو از بهترین رستوران‌ها سفارش داده باشم!
خلاصه که، به لطف کرونا فصل جدیدی از زندگی به روم گشوده شده :) مزه‌های جدید، لذت‌های جدید، یادگیری‌های جدید
وااااقعا خدایا! ممنونم ازت! برای اینکه تجربه این بیماری انگار در بهترین زمان برام رخ داده!   انگار من دقیقا تو این مقطع باید درگیر این سختی غلیظ می‌شدم و این دوری‌ها، این به هم خوردگی برنامه‌ها، خونه‌نشینی‌ها و ... رخ می‌داد،
ما قرار بود تو این تاریخ ، تبلیغ باشیم، قرار بود کلی برنامه داشته باشیم! کلی فکر کرده بودیم! 
امروز داشتم فکر می‌کردم چند روز قبل ابتلا، با همسرم بحث می‌کردیم سر اینکه کدوم هیئت بریم و چیکار کنیم این ایام که من تنها نباشم و ... ! خبر نداشتیم جابجایی بین هیئت‌ها برامون به سادگی شبکه عوض کردن میشه!
واقعا چی فکر می‌کنیم ما آدم‌ها؟!
می‌شینیم چنان جدی بحث می‌کنیم انگار همه چیز این عالم دست ما است!
خودم رو عرض می‌کنم البته، زیادی جدی می‌گیرم خیلی چیزها رو که درواقع اصلا جدی نیست، یا مهم نیست!
کرونا واقعا داره اصلاحم می‌کنه، یعنی خدا، برنامه تربیتی خدا این بود که من به لحاظ روحی خیلی تحت فشار قرار بگیرم، بواسطه بیماری، بیکاری محض حاصل از اون،کم توان شدنم و یه سره تو خونه بودنم بدون هیچ ارتباط اجتماعی، انقدری منو تحت فشار قرار داد که باعث شد دست و پا بزنم و بگردم دنبال راه حلی برای تسکین اعصاب و روانم!
مجبور شدم با خودم خلوت کنم،مجبور شدم از خودم بپرسم چته و بعد مدتها، احوال خودم رو جویا بشم!
مجبور شدم با خودم تنها بشم و به خودم بیام خداروشکر
و کم کم چشم هام بینا بشه به خوبی‌های ریزی که هست، به فعالیت‌های ریزی که میشه انجام داد که حال آدم رو در درازمدت خیلی خوب کنه.
خداروشکر، خداروشکر می‌کنم... لا حول و لاقوة الا بالله...
#روز_دوازدهم

حاشیه: امروز متوجه شدم پیکر شهید محمدمهدی مالامیری، بعد ۶ سال و ۴ ماه برگشته.
ایشون اولین شهید روحانی مدافع حرم بودن که سال ۹۴, ۴۰ روز بعد اعزام شهید شدن، یه نخبه، یه روحانی خیلی عالی که مازندرانی و ساکن قم بودن با دوتا دختر نازنین، ملازمان حرم ایشون، از معدود قسمت‌هایی بود که دیدم و سبک زندگیشون، و مخصوصا نگاه و منش همسرش و خلقیاتش، یادمه تو اون برهه خیلی خیلی روی من اثرگذار بود. واقعا خوشحالم که به عنوان آخرین گمشده خان طومان، پیکر ایشون برگشته و خانواده عزیزش از چشم به راهی درمیان.
به گمانم قبلا یکی دو مطلب درباره ایشون نوشته باشم. یکیش با عنوان « اگر دنیایی شود سد کار می‌شود» تو آرشیو آذر ۹۶ هست که نظرات ذیل اون خوب و ارزشمنده. اینجا نوشتم بمونه برای خودم