و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

کودک کش صلح طلب!

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۳۹ ب.ظ

فیلم اون کودک فلسطینی مظلوم که دچار شوک روانی شده رو دیدین؟

طفلک معصوم تنها بازمانده خانوادشه ولی انقدر ترسیده، انقدر وحشت کرده، نمی‌تونه چشم‌هاش رو ببنده! 

من نمی‌دونم دقیقا چه اتفاقی برای این بچه افتاده، نمی‌دونم چی دیده، نمی‌دونم کی حالش خوب میشه، چند سال طول می‌کشه تا یکم آروم بشه، نمی‌دونم چند صد تا بچه دیگه مثل این پسر بی‌گناه، اینهمه رنج و فشار رو سختی رو تحمل می‌کنن، به خاطر زورگویی یه عده آدم بی‌رحم، سنگدل، وحشی، غاصب!

اصلا مهم نیست اون بچه از چه نژادیه، از چه دینیه، مهم نیست ، فقط اینو می‌دونم که چشم‌های باز اون بچه، چشم تمام عالم رو باز می‌کنه، که کرده!

مثل خون علی‌اصغر حسین(ع) ، آتش سوزانی که تا ابد، بر جانمون افتاد، تا ظهور...

ظلم باقی نمی‌مونه لعنتی‌ها! ظلم نمی‌مونه بچه‌کش‌ها، ظلم نمی‌مونه غاصب‌ها، نمی‌مونه،نمی‌مونه...

به علی بن ابی‌طالب قسم، به علی‌ ابن ابی‌طالب قسم، چشمِ باز این بچه، آه مادرهای داغ‌دیده، فریاد پدرهای خوارشده، و این خشم تمام آزاده‌های عالم، آواری میشه روی سر خودتون، به وسعت همه تاریخ، به وسعت عذاب کوبنده خدا...

که لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ

ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﻨﺪ ، جملگی ﭘﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ. (ص، ٨٥)

هان پیروان شیطان! 

به زمان و صاحب الزمان(عج) قسم، به زودی، لکه ننگ اسرائیل، از تمام نقشه‌ها محو خواهد شد

سَنُصلّی فی القدس... ان شاالله... 

بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۳۸ ق.ظ
«هو الباقی»
نیازهای حیاتی ما، در حکم روزی ما هستند... و خدا روزی رسونه، همیشه روزی می‌رسه... نیاز ما به محبت، به گفتگو، به بخشیده شدن، به آرامش، بله، منظور من بیشتر اینها بود تا غذا و لباس و غیره. که البته اونها هم روزیه.
ولی، حرفی که می‌خوام بگم اینه:  همیشه بروز و ظهور این روزی‌ها، اونجوری که ما می‌خوایم نیست! و قرار هم نیست که باشه! «و یرزقه من حیث لایحتسب» به نظر من که خیلی وقت‌ها، روزی ما، از جایی که فکر نمی‌کنیم میاد... مثلا گاهی ممکنه نیاز ما به محبت، از طرف مادرمون، پدرمون یا همسرمون به خوبی تامین نشه. 
ممکنه نیاز ما به آرامش، به معاشرت خوب، به هم صحبتی، از طرف نزدیکان‌مون انجام نشه. بعد ممکنه ما گاهی گیر کنیم تو این مساله که آی خدا این چه وضعیه، این چه خانواده ایه؟! چه زندگی‌ایه؟! و ... در حالی که، خبر نداریم اون رفیقی که بی مقدمه انقدر بهت توجه کرد، فلان همکارت که خیلی یهویی از رفتارت تعریف کرد و احساس خوبی بهت داد، یا اعتبار و آبرویی که خیلی زود در بین فلان جمع به دست آوردی و غیره، همه برای رفع همین نیاز حیاتی تو بوده، روزی تو بوده، از طرف خدا...
و خیر تو در اینه که نیازت از فلان طریق تامین بشه. خیرت اینه! گرچه پذیرشش سخته چون تا وقتی ریشه این رنجیدن در ما هست.
می‌دونین؟  آدم‌ها، کم و زیاد، با تمام بد و خوب‌شون، هر کدوم یه بخشی از روزی ما رو به ما می‌رسونن، یه روزی همسرم میشه منبع آرامش من، یه روز همون همسر آرامشم رو جریحه‌دار می‌کنه. یه روز مادر میشه هم‌صحبت من، یه روز همون مادر منو می‌رنجونه...
آدم‌ها، رفتنی‌ان! موندنی نیستن! هیچکدوم...
هیچکدوم...
هیچکدوم!
ماها تنها به دنیا اومدیم، تنها از دنیا میریم، تنهایی وارد قبر میشیم، تنهایی از قبر بیرون میایم و تنهایی، صحرای محشر، به حساب‌مون رسیدگی میشه. این واقعیت عالمه!
روزی ما، به همون اندازه که خدا می‌خواد به ما می‌رسه. می‌تونیم بیشتر و کمترش کنیم،اما قرار نیست لوس‌بازی دربیاریم، قرار نیست غر غر کنیم، قرار نیست طمع کنیم! 
بله، خدا گفته به مادرت احترام بذاری روزیت زیاد میشه. گفته دنبال کار و تلاش بری، نماز شب بخونی با همسرت سازگاری داشته باشی، روزیت زیاد میشه. اما بنده!  روزیت دست منه! انقدری درگیر کم و زیاد اون نشی که یادت بره اصل کار، ارتباط با منه!
بذارین ساده‌تر حرف بزنم... مثلا تو ازدواج خداوند فرموده اهل مودت و رحم باشید تا آرامشتون تضمین بشه. حالا الان حرفم اینه که بعضی چیزها هست توی زندگی، که با سلایق ما و حتی اعتقادات ما نمی‌خونه. اما وقتی با دقت بهش نگاه می‌کنی می‌بینی بخوای زیاد بهش بها بدی، اون آرامشه خدشه‌دار میشه. گرچه که اکثر وقتها ما این دقت رو نمی‌کنیم ولی میخوام بگم اگه کسی تو زندگیش اهل دقت باشه، که اصل و از فرع جدا کنه، با تمرین و تکرار زیاد این رفتار، متوجه میشه که بعضی چیزا تو زندگیش کمه، عیب نداره! سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی!  تو اینهمه آرامش، نعمت، بهره رو نمی‌بینی، صاف اومدی دست گذاشتی روی کمبودها؟! خب چشمت تنگه، دنیات هم تنگ میشه، روزیت هم تنگ میشه... 
ولی اگه توجهت رو بردی به این سمت که ای بابا، خودِ عزیزم! اینها همه بازیه. رفتار آدم ‌ها بازیه، بیماری ‌ها بازیه، نعمت‌ها بازیه! همه چیز شوخیه! اصل کار نقشیه که داری بازی می‌کنی، اصل کار اون دوربینیه که داره ضبط می‌کنه. اگه این رو مدام یادآوری کردیم به خودمون، اونوقت هی به دیالوگ‌ها اعتراض نمی‌کنیم! هی به لباسی که تن‌مونه، جایگاهی که داریم و ... معترض نمیشیم. بلکه تلاش می‌کنیم هر جا که هستیم، بهترین نقش رو بازی کنیم. بهترین دختر روستا، یا بهترین دختر شهر، فرقی نداره! بهترینی که از توان و ظرفیت‌هامون برمیاد. خدا اینو میخواد! 
بله شاید من مثلا تو خانواده‌ای بزرگ شدم که یاد نگرفتم فلان رفتار درست رو بعد هی بشینم حسرت بخورم که وااای فلانی رو ببین، چقدررررر آدم صبوریه! من همش جوش میارم!  غصه نخور! تمرین کن! خودتو با کسی مقایسه نکن، چون خدا هم اینکار رو نمی‌کنه، خدا تو رو با توان وظرفیت‌های خودت فقط قیاس می‌کنه... اون چیزی که ما رو دچار غم، حسرت، رنجش، می‌کنه، مقایسه خودمون با دیگرانه. ولی اگه مدام دقت و توجه کردیم که همه چیز بازیه، کمتر می‌رنجیم، کمتر غصه الکی می‌خوریم، بزرگ میشیم، قوی میشیم، وسیع میشیم، شاااد میشیم، رها میشیم! بیشتر هم لذت می‌بریم و به اطرافیان مون هم این آرامش و رهایی رو هدیه میدیم.
#
بشینیم امروز، صاف و ساده و صمیمی، صادقانه، با خدا حرف بزنیم.... بنویسیم... و حتما بنویسیم...بگیم خدا من نیاز دارم به محبت، تو روزی محبتم رو بیشتر کن بگیم خدا من درگیر مرض حسادتم، من حسرت فلان چیز رو می‌خورم، بگیم بگیم، بنویسیم... رنج هامون رو درددلانه بگیم، نیازهامون رو متواضعانه بگیم، خواسته‌هامون رو بنویسیم، گناه هامون، رذالت هامون رو پیش خدا اعتراف کنیم، بدونیم کی هستیم، بدونیم چی میخوایم، تا شب قدرمون، شب قدر بشه!
یاعلی.
#
و أینَما أنبتک اللهُ أزهَرْ
هر کجا خدا تو رو کاشت، شکوفه بده، بدرخش.

به خانه برمیگردیم!

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۵۸ ب.ظ
هر جوری بخوای حساب کنی، وبلاگی که چند ساله همنشین لحظه‌هات بوده و خوب و بد و رشد تو رو دیده، وطن محسوب میشه!
هیچ جایی هم، مثل خونه خود آدم نمیشه... اینجا برای من خونه است، مسکنه، منزله، مأوا است!
اومدم بگم برگشتم به خونه.
و این مدت دوری هم برکات خاص خودش رو داشت...
برگشتم و خیلی شوق دارم برای شروع دوباره زندگی وبلاگم
دیروز خیلی دنبال این بودم که با چه نوشته ای شروع کنم و چی بگم، بین متن‌هام کلی چرخیدم.

ولی الان اومدم خیلی ساده بگم، امشب، اولین شب قدره...
اون گوشه دعاهاتون، من و خانوادم هم یاد کنید لطفاً.