و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

فرزندکشی

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۴۶ ق.ظ
هر کجا که می‌نشینی و سخن از فرزند می‌شود، فرقی ندارد مخاطب تو با چه تحصیلاتی باشد، با چه فرهنگی، با چه نگاهی....

اکثریت قریب به اتفاقشان، میلی به فرزند ندارند که هیچ، انگار مد شده باشد، به دنیا آمدن فرزند دوم یا خدایی نکرده سومشان را هم تقصیر قضا و قدر می‌اندازند که نکند خدای نکرده زبانم لال، انگ و برچسب بی‌کلاسی و بی‌فکری بخورند!
آخر کدام احمقی ( دور از جانتان) در این زمانه وانفسا به فرزند فکر می‌کند؟ همان یک دانه محض بستن دهان مردم کافی بود! همان هم از سرت زیادی است و ...
و چنان با افتخار از دمکرده زعفران و پرش‌های بیجای خودشان بعد اطلاع از بارداریشان تعریف می‌کنند که گویا مدال پرافتخاری بر گردن زنان بی فرزند است که اینها می‌ترسند جا بمانند!
خودم به چشم خودم دیدم زنی را که فرزند سومی در راه داشت با صد هزار لهجه پیش ما _ که بی‌ربط ترین آدم‌ها به زندگی او بودیم_ خودش و همسرش را سرزنش می‌کرد که چرا بعد ۷ سال امنیت(!) این چنین بلایی سر خودشان آورده ‌اند!
و بعد که واکنش متفاوت ما را شنید و تحسین و تشویق و چرا خجالت می‌کشی و این نعمت است و ... را،
تازه نفسی راحت کشید که آه! خدا خیرتان دهد... از بس که سرزنش شنیدم، مدام خواسته‌ام را انکار می‌کنم که مبادا تحقیرها بیشتر شود...
مادری را می‌شناسم عاشق فرزندان زیاد، هر بار که گفتگو می‌کنیم این شوق او بیشتر می‌شود اما...، آنقدر تحت تاثیر شدید این تهاجمات و فشارهای بیرونی است، حتی غصه شدید مادرانه‌اش برای دخترک تنهایش که از این تنهایی به صد مدل مشکل رفتاری دچار شده هم، نمی‌تواند در برابر آن فشارهای بیرونی مقاومت کند... نتیجتا، یک زن شاغل است و یک زندگی خسته، بچه‌ای تنها و همسری که حاضر است هر کاری کند ک زنش، دوباره «زن» باشد!
چرا؟ چرا؟
چرا چنین شدیم؟؟؟
*
میلم این بود ادبیات این متن رسمی‌تر باشه.
دلایل این رفتارها زیاده و متاسفانه داره عمیق میشه، تو همه اقشار، من بیشتر از دست مذهبی‌ها می‌سوزم. مذهبی که نباید انقدر وابسته به نگاه دیگران باشه!
*
چندتا دلیل که به ذهن من میرسه:
اول) کمبود عزت نفس که خودش یه مشکل ریشه‌ای اسااااسیه. هم به لحاظ فرهنگی ما بسی مشکل داریم هنوز و هنوز خیلی از زن‌ها حس خوبی به زن بودن خودشون ندارن و جنسیت خودشون. اینم عواملش خیلی زیاده که واقعا بخش مهمیش به مردها، یعنی پدر، همسر و برادرای همین خانما برمیگرده در کودکی مخصوصا.
و ریشه دومش، مادرها! مادرهای بیزار از زن بودن، نمیتونن زنی عاشق زن بودن بار بیارن! مادری که صبح تا شب جلو بچه غر میزنه، بچه عزیزالنفسی بار نمیاره.
و سوم، که بر مرکب دوعامل قبلی سوار میشه و توی اون خلا خودش رو جا می‌کنه، «رسانه»
اعم از بلاگرهای اینستا که خدای کشتن اعتماد به نفس و احساس رضایت و آرامش مخاطبن! و ایضا پیج‌های فمینیستی به ظاهر دلسوزِ خائن.

دلایل دیگه رو کلا بگذریم! مفصل میشه...
شما بگید...


و تو، جنین من...
در این زمانه‌ای که فرزندکشی سنتی زیبا و کار عقلا است (!) من
 تو را تو را، چو جان خویش، دوست دارمت....

پ.ن۱ : صرفا جهت یادگاری) این متن رو زمانی نوشتم که حال جسمی مساعدی اصلا نداشتم ولی هربار که اون لحظه توپ توپ کردن قلب شیعه کوچولوم جلوی چشمم میومد از ته دلم می‌گفتم تحمل همه اینها در ازای اون قلب تپنده، می‌ارزه


پ.ن۲: خبر دارین روزانه ۱۰۰۰ جنین در کشور سقط عمدی میشن که جسارتا، فقط حدود ۷ درصد این سقط‌ها متعلق به جنین‌های نامشروعه. یعنی روزانه، ۹۳۰ جنین حلال‌زاده که مگه چند درصدشون مشکل کروموزومی دارن؟! اکثریتشون متعلق به آدم‌هاییه که فکر می‌کنن الان براشون زود بوده، یا دوتا دارن بسه، یا زشته برام تو این سن، یا .... !

این آمار وحشتناک نیست؟! ترسناک نیست؟! به اندازه کرونا حداقل، مهم نیست؟!

چرا باید قبح گناه کبیره به این بزرگی، تا این حد ریخته باشه؟! جنین آدم نیست؟!


پ.ن ۳: از این دست مباحث چالش برانگیز زیادی توی ذهنم هست که بنویسم و منتشر کنم ولی احتمالا توان چندانی برای مدیریت بحث و پاسخ به همه نظرات ارزشمند شما ندارم.(شاید هم بتونم البته، به امیدخدا) با این حال فکر می‌کنم نوشتن، بهتر از ننوشتن و صبر کردن برای رسیدن فرصت بهتره. پیشاپیش عذرمو بپذیرید

اما هموار نیست...!

يكشنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۱۱ ق.ظ

سردار از اون اول زندگیش، فکر نمی‌کرده قراره یه روزی یه سردار معروف بشه ! و همه هدف گذاری زندگیش هم روی این نبسته بوده که اگه نشد افسردگی حاد بگیره (مثل این سفارشهای روانشناسی غربی که میگه هدف دقیق و واضح مشخص کنید و بدونید که حتما بهش می‌رسید و این مباحث کتاب راز و جذب و این حرفا! )
نه خیر!
ما با یه سری واقعیت‌ها روبرو هستیم دائما که یه غیرمسلمون نمی‌تونه بفهمتش! برای همین بیچاره مجبوره قدر فهم خودش تز راهبردی بده، دستش هم درد نکنه!
ولی من و توی مسلمون می‌دونیم که اراده انسان گرچه خیلی قدرتمنده، ولی باز تحت اراده خداست، من و توی شیعه می‌دونیم که العبد یدبر و الله یقدر یعنی چی. بنابراین ورای برنامه‌هامون، ورای همه هدف‌هامون، طالب هدایت الهی هستیم، در پی بهبود رابطه با خدامون هستیم!
از حاج قاسم می‌گفتم،
بچه که بود، توی اون روستای کوچیک، یه کشاورزاده معمولی بود، هرگز تصور هم نمی‌کرد که شاید روزی چنین قطبی بشه،
ولی یه بچه کشاورز هم اگه بود، خوب بود...
سال ۵۶ ، وقتی نفس های انقلاب داشت جون می‌گرفت، اون هم اومد تو کار اعلامیه و ...
جبهه رفتنش بعد انقلاب، ازدواجش، پدریش، هر نقشی که بود، هر جا که بود،
سعی کرد خوب نقشش رو بازی کنه. کاری نداشت بعدش چی میشه. می‌دونست حق اینه که وظیفشو عمل کنه، اینکه چی جذب میشه و آخرش چی میشه، دیگه دست اون نبود!
که ما معتقدیم: ان العزة لله جمیعا! کلا عزت مال خداست، تعز من تشاء و تذل من تشاء، تو کارت رو بکن! چیکار داری تهش چی می‌رسه بهت؟
 قاسم سلیمانی معمولی، اگه حاج قاسم شد، عزیز هممون شد، برای این بود که دنبال یه کار شاق نبود! که اگه بهش نرسید بیکار بشینه فکر کنه هیچ کاره است!
نه، هر جا که بود، اونجا رو مهمترین نقطه عالم می‌دونست، حتی اگه داشت با نوه‌هاش بازی می‌کرد، همین.
مداومت داشت، اخلاص داشت...
خیلی ها، در گذشته شون کارهای خیلی خیلی خوبی کردن، برای انقلاب، برای دفاع از کشور... ولی بعدش، خراب شدن...
استقامته مهمه، ادامه دادنه مهمه... مهاجرین و انصار هم خییییییلی جهادگر بودن،خیلی برای رونق اول اسلام زحمت کشیدن، اما چی شد که آخرش مورد نفرین حضرت زهرا واقع شدن؟ اونقدر بدبخت شدن؟؟
اون بچه مذهبی ها، مسجدی های دوره حضرت زهرا، کجا رو کم گذاشتن که به اون فلاکت ابدی افتادن؟؟
ما باید بدونیم! ما باید این رو بفهمیم!

چالش دست خط

چهارشنبه, ۸ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۳۳ ق.ظ

اولین چالش وبلاگی من، به دعوت دزیره عزیز، که بالاخره فرصت شد بشینم و بنویسم...

بدون کمال‌گرایی :) حتی با دست خط کاملا معمولی همیشگیم :)  تقدیم شما: