و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۱ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۴ ق.ظ

این دلنوشته برای فاطمیه اوله. نوشتم اما فرصت نشد مرتبش کنم، و برای اینجا آماده بشه. الان دیدم انتشارش خالی از لطف نیست. بفرمایید:  


درست شب شهادت حضرت زهرا(س) یه چیزی پیش اومد که من ناراحتی عمیق همسرم رو تو چشم هاش دیدم. از بی انصافی و بی رحمی یه عده

و چقدرررر مُردم و زنده شدم، چون موقعیتی نبود که من حرفی بزنم.

خوابم نبرده از مرور قضیه...

ولی...

.

یه لحظه به این فکر کردم

مادر، چقدررررر آب شدن قطره قطره

وقتی رنج شوهرشون... که نه!

رنج امامشون رو دیدن😢😢😢

بمیرم برای غریبی، برای دست تنهایی، برای درک نشدن تون😢😢 برای دل شکسته و بریده از همه تون

برای بی پناهی تون بین آدم ها

برای همه ی رو پشت کردن ها

تحقیر ها

سرزنش ها😢😢😭

.

آخه آدم وقتی برای یکی زحمت می‌کشه

وقتی مثل شما، طرف رو از هیچ، از جهل کامل، تبدیل می‌کنه به یه مجاهد عاقل بالغ، 

انتظار نداره که انقدر بی رحمانه، انقدر سرد و بی تفاوت، در برابر غصب اموال و غصب حق مسلم حکومت، موضع بگیرن.


چه رسد که که تو عالمه باشی، مادر باشی، دلسوزی عمیییق در حد و سطح وجودی حضرت زهرا(س)، برای همه فرزندان از نسل خودت داشته باشی و بدونی که بعد رفتن پدر و غصب حکومت از امام معصوم

حالا حالاهاااااا

چه رنج هاااااا که باید به مردم برسه... در گذر تمام تاریخ، تا همین الان...

آخ از اینهمه غم! 

.


بعد تازه بشنوی که مردم بگن: وای زهرا چقدر گریه میکنه! بهش بگین دیگه یا صبح گریه کنه یا شب! 

یا بگن تو دختر پیامبری هستی که تو شعب محاصره شد، اون وقت دنبال ارث فدکی؟! 

و چقدرررر تلخه که هیچ آدمی نفهمه حرف تو چیه، انقدرررر تنها و بی یاور بمونی که...

و غم من، در برابر غم شما !!!

آه ... 😞

.

پی نوشت: مصرع عنوان، از شعر فوق العاده و عمیق علی معلم دامغانی