آه، استجدی العبور
فدوی طوقان
شاعر مقاومت فلسطین
که بخاطر اشعار سیاسی، تابعیت فلسطینی ازش سلب شده...
شعر زیبایی در توصیف این آوارگی و انتظارش پشت مرزها داره...
یک طرف جمعیت منتظربرای ورود به فلسطین یک طرف صهیونیست غاصب...
یکی از زیباترین بخش های شعرش رو مینویسم
رنج و عشق و میهن دوستی و امید و حسرت رو با هم داره...
« کفانی اظل بحضنها...
رهایم کنید تا در آغوش سرزمینم بمانم...
کفانی أموت علی أرضها
بگذارید بر خاک سرزمینم بمیرم
و أدفن فیها
و در آن دفن شوم
و تحت ثراها أذوب و أفنی
و زیر خاک آن ، ذوب و نابود شوم
و أبعث عشبا علی أرضها
و بصورت گیاهی بر زمین آن برویم
و أبعث زهره
و شکوفه ی آن(گیاه) گردم...
تعیث بها کف طفلٍ نمْته بلادی
تا در دست کودکی که سرزمینم او را پرورانده، لِه شوم...
کفانی اظل بحضن بلادی
بگذارید در آغوش سرزمینم بمانم
ترابا
و عشبا
و زهره...
خاکی ، گیاهی یا شکوفه ی آن...
یعنی فقط بذارید من اونجا باشم
هر چی بودم بودم
اصلا میخوام اونجا بمیرم
میخوام فدای یه لحظه شادی کودکان سرزمینم بشم...
رهام کنید...
:(