و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

صدای تو میپیچد در گوشم...

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۲ ب.ظ

دارم از بیخ و بن اتاق رو مرتب میکنم،دستم میخوره به یک کتاب«صفر تا صد یک تشکل فرهنگی» تو ذهنم هی جمله های رهبر مرور میشه و باهاش خودم رو نصیحت میکنم...
آقاجان...ما در یک کارزار فرهنگی هستیم....کار فرهنگی کنید،پاسخ کار فرهنگی باطل،کار فرهنگی حق است...
نگاه میکنم به همین اتاق،که مثل میدان جنگ،آرام ندارد....
یک اتاق که میدان کوچکی برای فکرها و سلیقه های مختلف باشد،همین وضع است....می ریزند و جمع میکنی....شلوغ میشود و خلوت میکنی...
اصلا انگار کارمان شده همین....شبهه می پراکنند و شرح میدهی،فریب میدهند و کسب علم میکنی....
با قدرت و نیرو و لذت هر چه تمام تر کار را به پایان میبرم....
مدام در ذهنم مرور میشود: «آقاجان،پاسخ کار فرهنگی باطل،کار فرهنگی حق است...»

/یادداشت روز/ (تصویر هم به عنوان شاهد از غیب رسید،خدمت شما)




شهیده مروه ی عزیز...

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۰۸ ب.ظ

سلام

دیروز که داشتم لیست اسامی شهدا رو برای محفل قرآنی فانوس جزیره تنظیم می کردم، نمیشد انتخاب کنم... سخت بود...

اما همش دلم میخواست برای امروز که روز اوله، شهیده مروه شربینی رو بگذارم...

نذاشتم...

گفتم باشه جلوتر...

چند دقیقه پیش فهمیدم امروز، ده تیر، سالگرد شهادتشونه...




بعدا نوشت: اینکه با یک شهید رفیق بشی یا مدتی حتی بهش فکر کنی اصلا الکی نیست...
از نظر من خدا یک سری راهنما برای هر آدمی درنظر داره که مرحله به مرحله تو زندگیش قرار میده...
شهدایی که به اسم و رسم و راهشون حتی برای مدتی دل میبندیم و فکر میکنیم _طبق نظر و تجربه های خودم_ راهنماهایی هستن که سر بزنگاه دستت رو میگیرن...
مثلا اینکه دو سال قبل من بیام اسم مجازی ام رو «مروه» انتخاب کنم، همنام این شهید، و لذت ببرم که این شهید شهیده ی حجاب بوده،شهید اعتقاد بوده... هیچ الکی نیست...
اصلا الکی نیست که بعد مدتها تازه فهمیدم ایشون چطوری شهید شده، فکر میکردم یه شهید خارجی و مسلمون بوده که اسمش قشنگه.همین...
اصلا الکی نیست،که بعد از دو سال با نام ایشون بودن و مطلب نوشتن،وسط درگیری های ذهنیم،جایی که اصلا توی ذهنم شهدا نبودن،چه رسد به این شهید...
رفته بودیم اردو، خسته کوفته، اتاق شماره ی پنج رو دادن به ما... وارد فضای اردوگاه شدم،خیلی خوشم اومد،رو دیوار طبقه ی خانم ها تصویر شهدای خانم بود،گفتم بعدا برم بخونم... اما..تنها اتاقی که دم در ورودی اش عکس شهید بود،اتاق شماره ی پنج و شهید مروه شربینی....
**
کلا فرق نداره شهیدت معروف هست،نیست...به جایی که هستی مربوط هست،نیست... اگه قرار باشه چیزی بهت بگن و دلگرمی باشن، تو هر شرایطی،یادت میکنن....
الکی نیست....

«... النّبیین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین و حَسُنَ اولئک رفیقا» سوره نسا،آیه 69