همشیره امام خراسان،خوش آمدی
تو آمدی که با برکات نسیمی ات
روزی یا امام رضاهای ما شوی
اصلا قرار بود در ایران زمین ما
چون فاطمه بیایی و زهرای ما شوی
مهمان چند روزه ی ایران خوش آمدی
همشیره امام خراسان خوش آمدی

تو آمدی که با برکات نسیمی ات
روزی یا امام رضاهای ما شوی
اصلا قرار بود در ایران زمین ما
چون فاطمه بیایی و زهرای ما شوی
مهمان چند روزه ی ایران خوش آمدی
همشیره امام خراسان خوش آمدی

مردمانِ قدیم، عشق را بلد بودهاند.
نذر را بلد بودهاند. میدانستهاند برای عشق باید وقت گذاشت. درهایِ
چوبیِ تراشیدهشدهی حرمها را که نگاه کنی، تا شعاعِ چندمتریاش هنوز روح
هنرمند و سرسپردگیاش آدم را تسخیر میکند.
کاشیهایی هست که ذکرِ زیرِ لبِ کاشیکار در اسلیمیهایشان میچرخد.
قالیهایی هست که سالها وقت در تار و پودشان بافته شده و خط ناشیانهای در آخرین رَجشان نوشته:
اهدایی از طرفِ رباب رستم آبادی به حرمِ امامِ هشتم.
مردمانِ قدیم، هنر نذر میکردهاند. وقت، نذر میکردهاند.
شاید بشود، ما هم
سکوت و فکر، کلمه و هنر نذر کنیم.
/مریم روستا
دکترای شهرسازی و معماری/
---

خیلی به دلم نشست این پست...
شاید بشود، ما هم
سکوت و فکر، کلمه و هنر نذر کنیم.
همینطور می چرخیدم تو حرم...
دور میزدم..
از این صحن به اون صحن
از این طرف به اون طرف
انگار گم شده بودم
انگار نبودم!
تو این عالم نبودم....
فقط میدونستم دارم میرم، نمی دونستم کجا...
نمیدونستم به چه کاری
هیچی
هیچ!
سرگردانی محض....
و فقط غرق نورِ حرم بودم و جذب حسی که جاری بود...
به خودم که اومدم،دیدم سه ساعت گذشته.....
ســرد شدم انگار..ســرد...
اولین کنجی که پیدا کردم نشستم..
یک گوشه ای که هیچکس من رو نبینه..
درست وقتی که نشستم،آرام آرام قطره های اشک.....
اصلا نبودم انگار....نه روی فرش ها بودم نه...نمیدونم چی بود،چه حالی بود،فقط گریه می کردم..
پیوسته...
گذشت...
حالم که بهتر شد،
راهی خونه شدم...
و تازه حس کردم کبوترای حرمش،چه حال خوشی دارن که همیشه در جوار حرم امام معصومن..
تازه حس کردم چه خوبه،در محضر معصوم بودن و همسایگی با آقای مهربون...
چه خوبه حس کنی که تو هم صاحبی داری...
هـــی...
---

اگر چه ساکن اینجام، خانه ام آن جاست
کبــوتــری شده ام کاشیانه ام آن جاست
خیلی وقتها کارهای مستحبی هستن که ما دوست داریم انجام شش ون بدیم، و انجام میدیم بخاطر دل خودمون، نه چون خداوند اون کار رو "بهتر" دونسته و یا برای نزدیکتر شدن به خدا.
و یکی از مکرهای خیلی سخت و مخفی شیطان در باب همین اعمال مستحبی هست..
نمونه اش اینکه عمل رو بخاطر اینکه خودمون حال کنیم انجام میدیم، خب این بد نیست در صورتی که در همون زمان و موقعیت کار مهم تری برای انجام دادن نباشه.

چندوقت پیش یکی از اقوام محترم که 11 ساله تشریف دارن روایت می کرد که: معلم مهدویتمون می گفت...
گفتم: کی؟!!
معلم مهدویت؟!
ما که معلم ورزش و تاریخ و انشا و حرفه فن و ادبیاتمون همه یه نفر بود!!! حالا چی میگفتن ایشون؟
-می گفتن ظهور وقتی اتفاق می افته که همه ی آدمها آماده باشن(ر.ک به پی نوشت)..بعد می گفت آماده بودن این نیست که همش دعا کنی،باید اخلاقت خوب باشه...دیگران رو آزار ندی، نماز اول وقت بخونی و...
میشه اگه از من بدی دیدی حلالم کنی؟؟منم دیگه سعی میکنم آزارت ندم که یکم آماده بشم..
:\
--
و خداوند خیر کثیر و برکات بسیار دهد به کسی که چنین معلمی بنا نهاد!!
چه قدر خوبه یک وقتهایی دور هم جمع بشیم و به جای حرف های بیهوده زدن یا دیدن سریال های مختلف، از دانسته های هم بهره ببریم..
یکی از نعمات خوب دور هم نشینی ها، تبادل عقاید و تفکرهاست..
باورهای عمیق قلبی، از همین صحبت های کوچیک ایجاد میشه..ممکنه یک حرف که صدها مخالف هم براش پیدا شده چنان تاثیری در یک نفر بگذاره که منجر به تغییرات خیلی بزرگی بشه... چه حرفهای خوب و چه حرفهای بد.
ان شاء الله که از اهل نجات باشیم.
___
پی نوشت بسیار مهم که گوشزد شد:
نوشته شده امام زمان وقتی ظهور میکنن که همه آدمها آماده باشن! !؟
این اشتباهه..
البته شاید منظورشون همه ی شیعیان مقید هست،
که البته در این صورت اطلاق کلمه همه اشتباهه
اما این جمله که همه آدمها خوب بشن
نتیجه ش این میشه که مردم به همدیگه نگاه کنن بگن: ای بابا
اینها که خوب نمیشن
پس خوب شدن من به تنهایی هم فایده نداره!