و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

مسلمانان به پا خیزید

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۴۲ ق.ظ

به سبک شهدا 6 (توهین)

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ



به اتفاق دکتر بهشتی و فرزندشان آقا محمدرضا، نزدیک قبرستان قدم می‌زدیم، می‌دانستیم که قبر «مارکس» هم همان جاست. دو تا سگ اطراف قبرستان بودند. به آن‌ها اشاره کردم و گفتم این دو تا سگ هم دارند می‌روند سر قبر مارکس، فاتحه بخوانند.


دکتر بلافاصله رو به من کرد و گفت: اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم. ادب در کلام لازم است، چه فرد کافر باشد چه مسلمان.




منبع: سیره شهید بهشتى/ نشر شاهد

ادراک

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ
حس....

میشه از روی احساس یک نوشته، یک سخن،و حتی یک شیء، به ذات و هویت اون پی برد..

میشه با حس،سخن دروغ رو از راست جدا کرد،
میشه حلال و حرام بودن غذا رو احساس کرد
میشه هدف نویسنده رو از احساسِ نوشته دریافت کرد

میشه با احساس،
بر همه چیز احاطه پیدا کرد...

و کلَّ شیءٍ اَحصَیناهُ فی امامٍ مُبین

بسیار جای بحث داره این پست
---

گفت و گو 1--عذاب الهی

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ب.ظ

بسم الله

گاهی وقتها سوال هایی برای خودم یا اطرافیانم پیش میاد که جای بحث داره،چندوقت پیش یکی از این سوالات پاسخ داده شد،به ذهنم رسید شاید این سوال خیلی های دیگه باشه در حالی که به کسی که جوابشونو بده دسترسی ندارن...

این شد که بر آن شدیم این سوالات و پاسخ ها رو اینجا بذاریم،ان شاء الله که استفاده بشه.


+انتشار مطالب این دسته بندی از حلال هم حلالتره،و اصلا چه بهتر که نشر بدیمشون؛ باشد که رستگار شویم...


----


پرسید:

مگه ما نمی گیم خدا خوبی مطلقه و قهر و خشم در خدا راه نداره؟پس عذاب الهی و قهر الهی که میگن چیه؟

این دو حرف با هم تناقض ندارن آیا؟!


پاسخ داد:

الله نور السموات و الارض-پس اگر خدا(خوبی مطلق) نور باشه،ظلمت هم میشه بدی مطلقه.

حالا شما راهرویی تاریک رو در نظر بگیر که از انتهای اون، منبع نوری پیوسته در حال نوربخشی است،

حالا اگر کسی توی این راهرو،به سمت نور حرکت کنه،هر لحظه نورانی تر و آسوده تر از تاریکی میشه،

ولی اگر کسی پشت به نور ایستاد و یا راهش رو کج کرد، مسلما از نورانیت دور و به ظلمت نزدیک میشه....

و چون طبق تقدیر الهی،هدف اصلی خلقت رسیدن به خدا است(قرب الهی)،هر کس که از هدف فطری خودش دور میمونه،ناخودآگا دچار سختی و عذاب میشه.

اما از نورافشانی منبع که کم نشده،شده؟؟؟


ولی فقیه دیگه چه صیغه ایه؟؟!!

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۱۴ ب.ظ

استاد سر کلاس رو به بچه ها کرد و گفت:

"نمی دونم وقتی ما داریم این دیگه چه صیغه ایه؟!"

بسیجیه که سرشو پایین انداخته بود، بلند شد. کتابشو آورد بالا و گفت:

"مگه ما کتاب نداریم؟"

بچه ها گفتن: "چرا!"

گفت: "پس اقا معلم چه صیغه ایی ؟!!!"



زیارت نامه

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۲ ب.ظ

پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع)...
جوان پرسیـد:امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟
گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری
جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»



مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..

*اللهم عجل لولیک الفرج*



کار فرهنگی یعنی...

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۷ ب.ظ

استاد پناهیان :

کار تبلیغی و فرهنگی یعنی بخشی از وقت و حضور و انرژیت رو صرف مردم عادی کنی

و جاهای خالی رو پر کنی.

و الا در جمع مسجدی ها و در جمع خوب ها و در جمع هیئتی ها مثبت بودن و حرفای خوب زدن و به به شنیدن که هنر نیست.



برای خدا،  کمی دورتر برویم.



یک لحظه نگاه و سالها تاخیر...

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۵۱ ق.ظ

گاهی یک نگاه حرام . . .
شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد ،
سال ها عقب می اندازد !
چه برسد به کسی که ...
هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده است . . .


شهید خرازی




به سبک شهدا 5 (شکایت از دیگران)

دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۴۹ ب.ظ


از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا
 گفتند
: در اردوگاه شما را شکنجه‌ می‌کنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند . ولی آقا سید چیزی نگفت
:مأمور صلیب سرخ گفت
.آقا شما را شکنجه می‌کنند یا نه؟ ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید
آقا سید باز هم حرفی نزد ، ماموران گزارش دادند اینجا خبری از شکنجه نیست
:افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت
تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
:آقای ابوترابی برگشت فرمود
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
.دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند

فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشست روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت: شما الحق سربازان خمینی هستید

حســـــــــــــین،آرام جانم....

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۶ ب.ظ


گریه کردن بر غمتــــ جا و مکان بردار نیست ...


هیئت سیار دارم ...

روضه های گوشی ام !!!

" حسین جانم "