و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

بزنم لهش کنم؟!

شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۹ ب.ظ

خیلی دوست داشتم بنویسم: روت کم نشه!!!
یا یه تیکه مشتی‌تر بندازم...
از اونها که همیشه اینجور موقع‌ها به ذهنم می‌رسه و فقط یه دونه‌اش کافیه تا طرف رو با خاک یکسانش کنه...
دلم می‌خواست بهش ثابت کنم حق با منه...
از طرف دیگه، این حدیث مدام تو ذهنم مرور می‌شد: « از شرافت انسان آن که جدال را پایان دهی، حتی اگر حق با تو باشد»
شرافت بود؟ کرامت بود؟ مهم اینه چیز خوبی بود...!
بعدش می‌گفت: ول کن بابا، حالا می‌خوای ثابت کنی که چی بشه! بعد کلی دهن به دهن شدن تازه آیا قانع بشه آیا نشه، بیا به این حدیثه عمل کن برای خودت مقام بخر...
_ پرروتر میشه، فکر می‌کنه نمیفهمم...
+ جدال را پایان دهی حتی اگر حق با تو باشد...
_ فکر کرده که کیه؟ برای چی من باید کوتاه بیام اصلا؟!
+ ولش کن اون رو، تو عمل خودت رو داری، تو با خدا و اهل بیت طرف حسابی، چیکار اعمال اون داری؟!
هی میگفت و می‌گفت این ذهن، گاهی ترغیبم می‌کرد برم سراغ گوشی و پیامه رو بنویسم و لهش کنم، گاهی هم سفارشم می‌کرد به بزرگتر دیدن...
آخرش رفتم یه کنایه تند بلندبالا نوشتم با خشم فراوان، اومدم ارسال کنم، که باز دیدم نمی‌تونم....
رفتم سراغ حافظ، همیشه وقتی نیت عمیقی دارم و ازش کمک می‌خوام واقعا کمک میده، شعر عالی بود، خوندم و مضمونش این بود: دنیا فراز و نشیب زیاد داره. کاری نکن نعمت‌ها و خوبی‌هایی که داری از دستت بره... عاقبت اندیش باش، با اطرافیانت مهربون باش تا وقت گرفتاری به کارت بیان... هیچکس رو تحقیر نکن...
این مصرع‌ها و جملات خیلی من رو در خودم فرو برد...
پیام رو پاک کردم و استغفار...
مگه نه اینکه ما روزی هزار مدل بی‌انصافی، ناسپاسی، پررویی، اشتباه عمد و غیرعمد، در برابر خدا با اون جایگاهش می‌کنیم و اون، هرگز تو سرمون نمی‌زنه و تحقیرمون نمی‌کنه؟!
کی می‌تونه ادعا کنه بنده خداست، درحالی که بقیه مخلوقاتش رو تحقیر می‌کنه؟!
حالا شده دیگه، یه کاری کرده... با چزوندن و خرد کردن اون، رفتارش درست میشه؟! اصلاح میشه؟!
خودت خوشت میاد وقتی خطایی می‌کنی کسی آتو ازت بگیره و به روت بیاره و سخت ببخشه؟!
چرا گاهی ما انقدر یزید میشیم؟!!
خدایا پناه می‌برم به تو، از پلیدی‌های درونم، به سمت نور، خوبی و پاکی... به سمت رفتاری مثل پیامبر(ص) ، مثل اهل بیتش... خدایا پناه بر تو، از خودم...
*
بی‌ربط نیست که بگم روزی جدیدم، فکر کردن به این حقیقت نظام هستیه:
«بنی آدم اعضای یک پیکرند»
وحدت وجود...
یکی بودن اصل همه مون...

چیکار می‌تونم بکنم؟

شنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۴۰ ب.ظ

امروز مشاورم می‌گفت: ایندفعه در مواجهه با اون شرایط استرس‌زای قبلی چه حسی داشتی؟؟  یکم فکر کردم گفتم: عه!! راست میگین ها! من قبلا در این شرایط خیییییلی اضطراب داشتم! ایندفعه که خیلی خوب بودم! 

*

بهم گفت: حالا صبر کن، مادر بشی، محبتت به مادرت خیلیی بیشتر میشه، خیلی راحت‌تر باهاش کنار میای، خیلی راحت‌تر می‌بخشی...

*

انقدر من دغدغه محمدعلی رو دارم؛ که داره تو این خونه پر تنش پر التهاب پر اضطراب، چه بلایی سر این طفل معصوم میاد و چه آینده‌ای در انتظارشه،

  انقدر من بی‌تابم برای این بچه و برادرش که صدای دعوای شدید و فحش خوردنش تا خونه ما میاد؛ که دیشب خوابش رو دیدم!  از اون خواب‌های شفابخش

خواب دیدم اونقدرام که فکر می‌کنم مادرش بداخلاق نیست. خواب دیدم به جبران اعمال وحشتناکش گاهی هم خیلی محبت می‌کنه، حتی معذرت میخواد از بچه‌هاش... با اینکه اصلا متد خوبی نیست، ولی دلم گرم میشه تو خواب، با آرامش بیدار میشم...

ولی الان، که باز داره صدای جیغ‌هاشون میاد،

فقط می‌تونم برم سراغ هنزفری، یا صدای بلند تلویزیون، یا... 

چیکار می‌تونم بکنم؟!

عاقل ندیدم عاشق و دیوونت نباشه

يكشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۱ ق.ظ
نذر داره که هر سال از فاصله اول محرم تا اربعین، یه روضه خانگی واسه امام حسین(ع) اجرا کنه...

هر سال هر چقدر که در توان باشه، یک سال فقط ۱ روز و یک سال هم تا ۵ روز، همراه با اطعام...
البته پشت این نذر حاجت نبوده و فقط نوع نگاهش اینه که من برای تربیت صحیح بچه‌هام باید متوسل شم به روضه خانگی.
وقت اسباب کشی و جابجا شدن با وجود سه تا بچه پسر که خودش کار رو بسی سخت می‌کنه، یکی از ملاک‌های خیلی مهمش، امکان برگزاری روضه تو اون خونه است...
انگار نمی‌خواد هیچ چی، فرصت عاشقی کردن با امام رو بگیره ازش...
کرونا که اومد، خیلی دلشکسته شد، مدام دنبال یه راه بی‌خطر بود که بتونه کارش رو ادامه بده،
خیلی‌ها گفتن حالا امسال نمی‌خواد، بگیر بشین! امام حسین خودش میدونه تو شرایطشو نداری،
ولی اون آدم بی حد و مرز بود، مثل جشمه می‌جوشید و بعدم مثل رود، انقدری طعنه به سنگ و چوب و ... زد که رد بشه،
یه روضه خیلی کوچیک تو حیاط خونشون، شد حاصلش. با یه اطعام ساده.
خیلی ها گفتن شما سرمایه دار نیستین که...! حالا اطعام نده!
شنید و رد شد، همه عشقش این بود هر سال ذره ذره از درآمد معلمی شوهرش کنار بذاره واسه امام حسین(ع)
امسال اما شرایط سخت تر شد، تمرکز مردم روی واکسیناسیون و ترسشون از شرکت در جلسات خانگی، سنگ محک جدیدی در مسیر رود شد،
بعدا شنیدم که دهه اول رو هر شب، اطعام داشتن و اربعین که نزدیک شد، مثل هر سال، پر پر می‌زدن برای رفتن...
حدود یه هفته پیش که حرف زدیم گفت: می‌تونی بیای پیش بچه‌ها باشی ما بریم؟
نمی‌تونستم، متاسفانه...
به چند نفر دیگه هم سپرد... نشد.
یه وام گرفته بودن برای کربلا، که نمیشد و نمیرسید به بردن بچه‌ها، بچه‌هایی که شاید هر کدوم حداقل ۳ بار، زائر اربعینی شده بودن، از طرفی، واکسینه نبودن اونها هم مانع دیگه‌ای بود...
خیلی دلم گرفت براش، می‌دونستم اگه امسال هم نره خیلی بی‌تاب میشه، ولی واقعا فکر میکردم که دیگه نشه.
تا اینکه آخرش، خداروشکر، خداروشکر، مادرشوهرش اومد شهر محل سکونت اینها، که پیش بچه‌ها باشه.
مثل پرنده پر کشید و رفت... رها رها رها...

مادرم میگه امام حسین(ع) مزد روضه‌هاش رو داد...

*
نمیخوام بگم هر کس نرفته، کوتاهی کرده یا بی توفیق بوده یا امثال این حرفها، ولی خودم در درون خودم حس می‌کنم حتی حسرت این زیارت هم، نعمته. و گاهی همین حسرته انقدر شدید میشه که تو حاضری از خیلی چیزها بگذری یا سختی‌هایی به خودت بدی، که فقط بشه بری...

اونی که چندین سفر رفته، یا با دلش بارها و بارها عمیقا سفر کرده، ارزش این زیارت اربعینی رو کاملا درک می‌کنه...

*

عنوان از یه شعر صادقانه، با مداحی حاج محمود کریمی