و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ب.ظ


 همه ی آدم ها رنج هایی دارند
ما رنج هامون رو متعالی می کنیم
و رنج های متعالی ما رو می سازن
رنجِ پرستاری از مادر
بجای رنج پرداخت هزینه سالمندان و دلتنگی اش و سختی کشیدن مادر
رنجِ تحمل خلق بد همسر و ذره ذره تبدیل به حسن کردنش بجای رنج داد و بیداد هر روزه که بعدش رنجِ احساس بی حاصلی و بی ثمری در پی داره.
رنجِ سختی های شغل جدید و محدود شدن زمان بجای رنجِ بیکارگی  و نامفیدی
رنجِ صبح زود از خواب برخاستن و صبحانه خوردن بجای رنجِ بهم ریختن خلق و جسم بدلیل عدم نظم در تغذیه...

دنیا سراسر هزینه فرصته
یه چیزی میدی تا چیزی بگیری
فقط این داد و ستدها رو باید مدیریت کرد
چی میدی؟ که چی بگیری؟؟

یاد حرف شهید حججی می افتم:
بعضی وقت ها
دل کندن از یه سری چیزای خوب،
باعث میشه یه سری چیزای بهتر رو بدست بیاری
من از تو و مامانت دل کندم
تا نوکری حضرت زینب(س) رو بدست بیارم...

من چه کاره ام؟

سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۰ ب.ظ

یه کانالی هست،مطالب جالبی میذاره و کاربردیه
معمولا میخونمش...
این روزها یه سری نکات میگه درباره صرفه جویی و کاهش هزینه ها و... تو این جنگ اقتصادی که همه مون درگیرشیم...
حالا من یکی از یادداشت های کانال رو می‌گذارم براتون
و اعتقادم هم اینه که هر کس به اندازه ای که میتونه باید درست مصرف کنه، آب،برق،گاز، میوه ها، برنج، درآمدهامون و....
جدای از وظیفه و نقش هر کس دیگه، خودمون هم باید به بهترین وجه نقش مون رو ایفا کنیم. و اما مطلب مذکور:

#ارسالی_کاربران

🚪نکات ریز خانه داری جهت کمک به اقتصاد خونه✔️


1⃣وقتی میخوان چای بریزن اگه دو نفر هستین نگین بذار۴ استکان بریزم ببرم که هی نیام و برم😒

⭕️اولا برا شستنشون هم مایع و آب بیشتری مصرف میشه و هم وقت بیشتری میبره

پس به تعداد افراد استکان چای بریزین که هم آب و مایع کمتری مصرف شه هم برای اینکه ←راحت طلبیتون→رو بزنید دوباره پاشین برین مجدد چای بیارین💯☕️


2⃣وقتی برنج یا ماکارونی رو میخواین بریزین تو آبکش
گاز رو خاموش کنید و بعد از آبکش کردنشون و ریختنشون توی قابلمه، گاز رو روشن کنید♨️


3⃣اگه برای روشن کردن گاز از کبریت استفاده میکنید
اون دون کبریت رو که یه بار مصرف کردین، نندازید دور

بلکه اونارو کنار بذارین و
و یه بار یا دوبار دیگه بوسیله شعله های روشن دیگه یا آبگرمکن اگه نزدیکه ،روشنشون کنید و استفادشون کنید 📍😊

4⃣ موقع شستن سیب زمینی یا گوجه یا خیار و...، مقداری آب توی یه قابلمه بریزین و سیب زمینیا رو توی اون آب برای اولین بار بشورین تا گل و خاک و...خوب شسته بشه و برای شستن مجددشون آب رو باز کنید

🍅🍈🍆

5⃣موقع شستن ظرف ها،هر بار که یه ظرف رو میشورین
آب رو ببندین و ظرف رو بذارین بالای آبچکون و مجدد برای شستن ظرف بعدی آب رو باز کنید

6⃣میتونید برای استفاده از گوشت چرخی واسه مایه ماکارونی یخورده از گوشت رو نگهدارین و به جاش سویا استفاده کنید🍝

7⃣سفره هایی که چندین لکه چربی روشون افتاده و با شستن هم نمیرن، اونارو دور نندازید
بلکه یه بار بشورین و بندازین رو طناب جلو آفتاب،لکه چربی از بین میره 🍱

8⃣ وقتی گرسنه هستین نرین بازار واسه خرید. چون با دیدن خوراکی ها خوشتون میاد بخرینشون پس بهتره وقتایی که سیر هستین برین واسه خرید💳

اینجوری بهتر میتونید با هوای نفستون مبارزه کنید.
***
پی نوشت:
مصرف گرایی مصادیق خیلی زیادی داره،خیلی بهتر از من شماها می دونید
و واقعا تا کی می خوایم ادامه بدیم؟
چه کسی قراره سنت های دردسر ساز و پرهزینه که هیچ جای شرع مون هم نیست رو بشکنه جز ما؟؟؟

بنظرم انتقال تجارب این چنینی و به کار گرفتن شون هم کاملاا از مصادیق آتش به اختیاره
به فرهنگ درست مصرف کردن نیازمندیم،شدیدا....



نظرسنجی

جمعه, ۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۲ ب.ظ

سلام
یه سوال ازتون میپرسم
که جوابش واقعا برام مهمه...

«اگه به #زبان و #ادبیات عربی مسلط بودید،(یعنی با فرض مهارت خیلی زیاد)
چه استفاده ای ازش می کردید؟؟؟»

شما به عنوان یک مخاطب با هر میزان اطلاعاتی که دارید لطف کنید اندکی به این سوال فکر کنید و ذهنیت تون رو برام بنویسید.


در واقع اگر کمی سوالم رو شرح بدم:
چه خلأی در این زمینه می‌بینید که با دانستن این زبان میشه رفعش کرد؟


راه تو را می خواند

پنجشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۹ ب.ظ


احساس کسی را دارم
که در ابتدای راهی طولانی است
هیچکس را نمی شناسد در این مسیر
خودش را دارد فقط
و گوش هایش را که بشنوند...

احساس کسی که دور از خانه
باید چند درصد باقی مانده ی شارژ گوشی اش را
برای نزدیک ترین تماس با خانواده اش نگاه دارد
این یعنی
همه ی دلتنگی مال خودش
نه پوشه ی صوت هایش، نه قرآنش نه دفترچه یادداشت گوشی و نه حرف های شهدایش را، دسترسی نیست که در هضم این دلتنگی یاری اش کنند...
این یعنی این مسافت طولانی را تنها
ذهن تو
و داده های حک شده بر مغزت
می تواند پر کند...

مثل روزی
که بدون هیچ چیز
هیچ چیز
در ابتدای یک مسیر نامشخص
رو به تو
بر میگردم
ناگزیر....

**

دوست دارم راه را
اما
نگران انتهایش هستم...
نگرانم نتوانم
محبت و درایت و حمایت تو را
احساس کنم...


یا الهی و مولای...


برای انتخاب عنوان،رفتم سراغ صحیفه ی امام سجاد(ع) جانم... دعای 21 ،سراسر مخصوص من بود... اما دلم نمیاد تکه ای جدا کنم...

و من عشقته...

شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۸ ب.ظ

اینو یکی برام فرستاد:

 «در ڪوچه و خیابان سرتان
را بالا نگیرید و با صدای بلند
در جلوی نامحرم صحبت نڪنید.

سعی‌ ڪنید سر به زیر باشید.

با نامحرم زیاد و بی‌دلیل حرف نزنید،
ڪه حیا و عفت از دست می‌رود.

🌷 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری »



بلند خوندم
اونم بلند گفت: چشششم...
نگاهش کردم
یه شوقی تو صداش بود، با ذوق و هیجان ادامه داد:
خیلی من این شهید رو دوست دارم.
گفتم چرا؟
یکم فکر کرد
گفت: دقیق نمیدونم
ولی خیلی با مرامه...

فکر کردم
فکر کردم
سکوت کردم
عاشق نشدم که نتونستم بهت بگم چشششم
بامرام و معرفت بودنت رو باور نکردم که نمیتونم انقدر واقعی بهت بگم چششم
خدای مهربان...
*
کاش عاشق میشدم...
(اگر طلبم واقعی بود،بهم میدادن...
اما من هنوز درگیرم میگم عاشقی کار سختیه...باید اهل گذر باشی...)

پ.ن 2:
شهدا هم کاتالیزورهای خوبی ان
برای درک محبت های واقعی...
تا وقتی ظرفیت مون برای دریافت و پخش محبت کمه، خیلی تو رابطه ی با خدا لنگ میزنیم
وقتی کوچیک باشیم و جان مون خیلی محدود ببخشه،محبت کنه و... چطور میتونیم گذشت،مهربانی و صبر خدا رو باور کنیم؟ چطور؟


*
شعر نوشت:
آمده ام با عطشِ سال ها/تا تو کمی عشق بنوشانی ام...



اصل این عالم تویی

پنجشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۴۵ ب.ظ

وقتی یه کسی داره یه گناهی انجام میده مثل غیبت
بعدم توجیه میکنه
واقعا فقط دلم میخواد پاشم برم اصلا نشنوم
اصلا نبینم دوستم رفیقم داره همچین عمل کثیفی رو واقعا، جلو چشمم انجام میده
میگم هیس
عه
ولش کن
به خودمون بپردازیم
یا سکوت میکنه
یا بقیه میگن راست میگه بی خیال
البته گاهی هم سکوت میکنم خوب نیست آدم همیشه به روی طرف بیاره که داره خطا میره،قبحش میریزه
گاهی باید بحث رو عوض کرد
مثلا یه سوال بپرسی
یه بعد دیگه ی قضیه رو پررنگ کنی
و...
ولی گاهی دیگه طرف میدونه غلطه ها
نمیخواد بپذیره
اصلا داره میسوزه تا نگه فلانی چقدر بده اه! راحت نمیشه....

گوشی من یه مشکلی داره
وقتی روی صوت هاشه
و متوقفه پخش صوت
مثلا یهو اشتباهی یه چیزی پخش میکنه
منم می‌خواستم برم سراغ صوت های گوشی، یه پندی نصیحتی پیدا کنم
یهو یه تیکه،و فقط همین یه تیکه از نمیدونم کدوم صوت گوشی ام پخش شد و بعد رفت:

«برای چی به دنیا اومدیم؟
الذی خلق الموتَ و الحیاة....»

منصرف شدم از اینکه برم تو صوت ها
ادامه ی آیه رو پیدا کردم
«الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا...»

مرگ و زندگی رو خلق کردم
تا شماها رو بیازمایم
که کدوم تون عمل بهتری دارید...
*
این رو میذارمش رو صوت مطلب قبلی
و هدیه میدم به تفکر خودم....
**
از اونجا که: نفس را اقبال و ادباری بُود
به مدتی سکوت و خلوت احتیاج دارم.
*
برای مطلب قبلی دنبال یه صحبت دیگه ای از استاد بودم
پیدا نکردم
اگه پیدا بشه اینجا میذارم

«خودت رو دست کم نگیر»

عنوانش این بود.





ای ساربان،آهسته رو کآرام جانم می ورد...

جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ق.ظ

خاله ام خوابش رو دیده...
تو جلسه ی نهج البلاغه خوانی بوده
گفته بابا، مجلس زنونه است
اینجا چیکار می کنی؟
جواب داده:
من نمیدونم
امام حسین(ع) هر جا میره منو با خودش می بره...

**
خدایا خدایا
تو که یک ماه ما رو اینقدر تحویل گرفتی و بزرگ دونستی
کاش منم از این به بعد خودم رو تحویل بگیرم
بزرگ بدونم.

مثل ایشون:



این صوت کوتاه رو بشنویم:




همفکری لطفا

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ق.ظ
فردا امتحان داریم، درسمون اشعار معاصر عربیه، استاد گفته این ترم عربی امتحان بدین
منتها جدی نگفته،از اول ترم هم نگفته
همه ی ابیات هم سر کلاس ترجمه فارسی اش رو میگه (و مینویسیم حتی)
 از طرف دیگه بچه ها با فارسی راحت ترن
به استاد اعتراض کردن گفت نه دیگه چونه نزنید ترم یکی نیستید که نتونید...
حالا..
قرار این شده که فارسی بنویسیم
(سابقا هم گفته استاد که عربی بنویسید،ما گوش ندادیم)

سوال اینه
به شخصه با عربی مشکل ندارم...
چه بسا راحت تر باشه
چون فقط اندک مهارتی در جمله سازی و بیان معنی میخواد
الان نمیدونم
اگه عربی بنویسم استاد از بقیه بچه ها نمره کم میکنه؟؟

(شاید هم
باید اینجور وقت ها
اون سطح بالا رو پیگیری کنم
و همه ناچار شن سطح خودشون رو بالا ببرن
بجای اینکه دسته جمعی به تنبلی و بی سوادی همدیگه کمک کنیم...
اما فکر کنم موقع امتحانات وقت این حرفها نیست...
 شاید هم باید بی خیال بچه‌ها شد...
و...
نمیدونم
نگرانم پس فردا(قیامت) نگن تو اگه بهتر درس میخوندی
تو اگه بهتر بودی
تو اگه محکم تر بودی روی کاری که درسته
وضع بقیه هم بهتر میشد
شاید اولش ناراحت میشدن یا بدشون میومد ازت
اما در واقع خیر خواهی ات اثر خودش رو میذاشت بعدا...(ولو نذاره،تو باید برای خدا کار کنی)

آخه گاهی توجه به نگرش دیگران هم برای رضای خدا میتونه باشه
یعنی من مروه مهم نیست که بد بشه
مروه ی مذهبی مهمه که بد نشه و خودخواه یا ازخودراضی بنظر نیاد...
میخوام به عاقبت این کارم فکر کنم...و همینه که کمی پیچیده کرده تصمیم گیری رو

لطف میکنید شما هم اگر راهی به ذهنتون رسید کمک کنید...
*
قصد داشتم موقت باشه
اما شاید هم نباشه
 **
این بخش بعد از امتحان اضافه شد:
استاد برگه ها رو که پخش کرد گفت یادتون که هست باید عربی بنویسید؟؟ بچه ها دادشون دراومد که عربی چیه استااد... ایشون گفتن نه دیگه راحته برای شماها... خلاصه این شد که ما بی سر و صدا نوشتیم عربی رو:) البته دو سه بیت رو نشد... ولی شکر خدا...با این حساب از کسی نمره کم نمیشه،فقط عربی نوشتن امتیازه:))

دل بکن،آینه انقدر تماشایی نیست...

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۴۰ ق.ظ

مدت زیادیه
یکی از بهترین هدیه های زندگی ام
که شدیدا دوستش دارم
گم شده
سر رکعت دوم نماز مغرب شب ماه رمضون،
داشتم فکر میکردم مثلا شاید فلان جا باشه که نگشتمش هنوز
رکعت بعدی رو به این فکر کردم که تا حالا کجاها رو گشتم و نبوده
موقع سلام یادم می افته دارم نماز میخونم بعد میگم میدونی عمرت انقدری مهلت میده که این نماز رو تموم کنی بعد دنبالش بگردی؟
بعد فرضا پیداش کردی،مدال میدن بهت؟
سلام آخر رو میدم و میرم سجده...میگم شکرلله ولی تو ذهنمه که حالا که ندارمش انگار بخشی از هویتم نیست...
هنوز هم نفهمیدم ارزش آدم ها رو یکی دیگه تعیین میکنه و فقط همون یکیه که مهمه،برای همین هم گرما رو بهونه میکنم که زودتر چادرم رو دربیارم و دنبالش بگردم...
نیست
پیدا هم نشد
ولی نمازِ مغرب اون شب ماه رمضونم
از دست رفت...
*
یاد مرگ
از بهترین روش های تربیتیه که سفارش شده
لذت از زندگی رو صدها برابر میکنه
فرصت سوزی ها رو به اقل می رسونه
و حاصل کارمون رو با لطف خدا بهبود زیادی می بخشه...

این تازه داره جا میفته برام
اگه نتونی از یه هدیه ی محبوب دل بکنی،لحظه مرگ،چطوری میخوای از همه ی دوست داشتنی هایی که یه عمر براشون زحمت کشیدی،یه عمر باهاشون دمخور بودی،یه عمر بهشون فکر کردی و در سر پروروندی،دل بکنی؟؟
خانواده ات،عزیزانت،اعتبارت، شغلت، مدرک تحصیلی ات، هر چندتا کتابی که خوندی و لغاتی که بلدی،هر چندتا مهارتی که بلدی، وسایل هات که دیگه خیلی اندکن در برابر اینهمه محبوب....
و فقط روحت رو می‌بری
اعمالت...
عاقلانه اینه که به چیزی دل ببندی که میتونی ببری
بقیه اش،کم و زیاد و سخت و خوش،تموم میشه...
باور کن تموم میشه...
کندن رو انقدر سخت نکن...

*
شب قدر آخره...
برم حساب کتاب کنم ببینم اوضاعم  چه قدر داغونه و چه قدر آماده...
*

حالم بده از تفاوت مروه ای که می شناسم، با مروه ای که دیگران فکر میکنند...
حالم بده اصلا از اینکه به مروه در نگاه دیگران فکر میکنم...
همش دارم گریز به گذشته میزنم،به وقت هایی که خیلی رها بودم، حرف میزدم، سوال می‌پرسیدم،به چالش میکشیدم، فرق نداشت طرف مقابلم کیه،دغدغه هام یه جور دیگه بود... (رهایی رو به بی توجهی به حال دیگران یکی نکردم ها،حرفم چیز دیگه ایه)
یا محول الحول و الاحوال.....