و من عشقته...
اینو یکی برام فرستاد:
«در ڪوچه و خیابان سرتان
را بالا نگیرید و با صدای بلند
در جلوی نامحرم صحبت نڪنید.
سعی ڪنید سر به زیر باشید.
با نامحرم زیاد و بیدلیل حرف نزنید،
ڪه حیا و عفت از دست میرود.
🌷 #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری »
بلند خوندم
اونم بلند گفت: چشششم...
نگاهش کردم
یه شوقی تو صداش بود، با ذوق و هیجان ادامه داد:
خیلی من این شهید رو دوست دارم.
گفتم چرا؟
یکم فکر کرد
گفت: دقیق نمیدونم
ولی خیلی با مرامه...
فکر کردم
فکر کردم
سکوت کردم
عاشق نشدم که نتونستم بهت بگم چشششم
بامرام و معرفت بودنت رو باور نکردم که نمیتونم انقدر واقعی بهت بگم چششم
خدای مهربان...
*
کاش عاشق میشدم...
(اگر طلبم واقعی بود،بهم میدادن...
اما من هنوز درگیرم میگم عاشقی کار سختیه...باید اهل گذر باشی...)
پ.ن 2:
شهدا هم کاتالیزورهای خوبی ان
برای درک محبت های واقعی...
تا وقتی ظرفیت مون برای دریافت و پخش محبت کمه، خیلی تو رابطه ی با خدا لنگ میزنیم
وقتی کوچیک باشیم و جان مون خیلی محدود ببخشه،محبت کنه و... چطور میتونیم گذشت،مهربانی و صبر خدا رو باور کنیم؟ چطور؟
شعر نوشت:
آمده ام با عطشِ سال ها/تا تو کمی عشق بنوشانی ام...
- ۹۷/۰۴/۰۲