یه درس ساده
اولین بار که میخوام لنز رو از چشمم دربیارم برام سخته
واکنش طبیعی جسمم اینه که پلک بزنه انقدر که اجازه نده دستم رو بذارم روی قرنیه و لنز رو بیارم پایین...
بارها و بارها تلاش میکنم تا این ترس از بین بره و بفهمم که واقعا هیچ خطری چشمم رو تهدید نمیکنه...
قسمت سختش اینه که باید مستقیم رو نگاه کنم و دستم رو بذارم روی قرنیه...یعنی باید ببینم که یک جسم داره وارد چشمم میشه....
چرا دارم اینها رو میگم؟؟
اینجا که علم دارم این دست خودمه و هیچ خطری تهدیدم نمیکنه و دست خودم هست که به آرامی قراره فقط یه لنز از چشمم برداره، ترس وجودیم باعث میشه پشت سر هم پلک بزنم...
پیش خودم حساب میکنم وجود یک انسان چقدر باید فهمیده بشه که جایی که میدونی جسمی که مستقیم و باشتاب به سمتت میاد تیر دشمنه و برنده، فرار نکنی و جاخالی ندی...چون پشت سرت امامت داره نماز جماعت میخونه
دکتر میگفت یه مدت که بگذره میبینی خطر نداره عادت میکنی...
درواقع میگفت تکرار این دانایی توی ذهنت باعث میشه جسمت یاد بگیره و دیگه پلک نزنه....
چقدر باید این دانش رو که نماز اول وقت حتی توی جنگ مهمترین کاره و جان امامت از جان تو مهم تره تو ذهنمون پرورش بدیم که بدن هامون عادت کنه و جاخالی نده؟؟
چقدر باید تمرین کنیم بندگی خدا و پیروی از ولی امر ارزشش از نفس ما خیلی بیشتره که وقتی نفسمون خواست تو یه جایگاهی از سر ترس یا هر ضعف دیگه واکنشی داشته باشه بتونه دانایی هاش رو وسط بیاره و یه رفتار صحیح داشته باشه؟
اگر میخوایم رفتارهامون تو مسیر حق باشه و بندگی خدا قطعا تمرین نیاز داریم....
فکر نکنید اگر ما جای یاران آقا تو کربلا بودیم اون شب عاشورا میموندیم و شهید هم می شدیم...
فکر نکنید محبت به اهل بیت داشته باشی تمومه دیگه...
پیش اومده کسی رو که دوسش داری وقتی که ناراحت و خسته و گرسنه هستی یهو سرش داد بزنی؟؟
هر کسی نمیتونه خشمش رو کنترل کنه...
هر کسی نمیتونه منطقی عمل کنه...
بله محبتمون انکار نمیشه...میشه بعدا عذرخواهی کرد...ممکن هم هست که ببخشه از ته دل...
اما یه وقتهایی این کنترل نکردن ها
این تعلق ها
این ترس ها
خسارتهای زیادی به بار میاره که تا ابد شرمندگی و حسرتش رو دوشمون میمونه...مثل اون کسی که قاصد امام رو دید که اومده بگه امام راهی کربلاست،محب امام بود و مطمئن بود که میخواد بره سمت امام تاجر بود از سفر برمیگشت به قاصد گفت من میرم خونه غنایم رو میذارم و خداحافظی میکنم میام....
باید حواسمون باشه کجای قصه ی یاوری اماممون ایستادیم...
حرف بسیاره....منم سخنران نیستم....برای همدیگه هم دعا کنیم...
خیلی زیاد....
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

- ۹۶/۰۲/۰۳
ربنالاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتناه