و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

اربعین امسال

شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۴:۲۵ ب.ظ

چند وقته که میخوام بنویسم، اما انگار روز عرفه وقتش بوده

چند ماه قبل اینکه نرگسم دنیا بیاد، برای اربعین برنامه می‌ریختم

اولین لباسی که براش خریدم، لباس مشکی محرم بود

البته اون روزها و تا ۵ روز بعد تولدش،اسمش بنا بود یه چیز دیگه باشه. مخصوصا که تو محرم فهمیده بودیم خدا یه هدیه ناب به ما داده. 

خلاصه حتی موقع خرید کالسکه، با اینکه می‌دونستم با توجه به سبک زندگیم احتمال کاربرد داشتنش برام خیلیی کمه ولی فقط بخاطر زیارت اربعین، از چند خرید دیگه‌مون زدم تا کالسکه بخرم... 

ولی حالا... 

اصلا نمی‌دونم امام(ع) می‌طلبن یا نه. 

پاسپورتم رو باید تمدید کنم

واکسن نزدم

دخترم هم که خیلی گرماییه و همین داره منو نگران می‌کنه، با اینکه کلی تدبیر و برنامه داشتم و دارم برای پیشگیری از گرمازدگی و برای آسایش خودم و بچه و حتی کلی به اینکه با کی همراه باشیم تو سفر، فکر کرده بودیم...

ولی باز هم، همه چیز فقط به خواسته امام(ع) بستگی داره.

امروز که روز عرفه است... حتی نمی‌تونم بگم الا و بلا منو امسال باید بفرستین حرم. کی باشم که بخوام اصرار کنم؟! 

ولی واقعا، با همه قلبم میگم: ارباب جان... خیلی دلتنگم... خودتون هر کاری که خیره برای این دلتنگی بکنید... 💔

____

برای یادگاری: روز شهادت امام باقر(ع) اولین بار بود که نرگس لباس مشکی هیئتش رو پوشید. چقدر اون شب دلم گرفته بود. چقدر آروم شدم که با امامم حرف زدم. 

و هی می‌گفتم: دارین می‌بینین شما... می‌بینین... 🌺🌺🌺 

فرداش وقتی که با یه بنده خدایی صحبت می‌کردم بهم گفت: از کجا میدونی رزق اشک و کلی روزی‌های ریز و درشت دیگه، از ثمرات همین گذشت کردن‌ها نباشه؟ 



  • .. مَروه ..

نظرات  (۵)

سلام مروه جان🌷 

ان‌شاءالله که قسمت و روزیِ رفته و نرفته بشه این سفر...

التماس دعا🙏

پاسخ:
سلام عزیزم
ان شاالله 
  • اقای ‌ میم
  • ان شاء الله امسال قسمتتون بشه

    سه شنبه قراره پرچم حرم امام رو بیارن محل کارم براتون دعا میکنم

    پاسخ:
    ان شاالله 
  • میم مهاجر
  • سلام و نور

    اعیاد مبارک باشه 🌹

    حرم امام رضا(ع) براتون دعا می‌کنم

    شما هم منو خیلی دعا کنید؛ اربعین منم گره داره :(

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    بر شما هم مبارک باشه

    خیلی ممنون
    چشم

    سلام علیکم

    خیلی متفاوته سفر اربعینی که آدم مسئولیت یکی دیگه یا چند نفر دیگه رو هم گردن گرفته باشه... با سفر اربعینی که فقط مسئول خودش باشه...

     

    شاید سفری که با همسر و مخصوصا با بچه میرید برای شما حالات خیلی جلالی تری وجود داشته باشه... و مثل سفر مجردی جلوه های جمالیش اینقدر زیاد نباشه... اما شما که در زمان مجردی رفتید ان شا الله روزیتون بشه و برید و بیایید از سفرتون با شرایط جدید بنویسید...

    به نظرم نوشته متفاوتی بشه...

    ان شا الله روزی همه مشتاقان 

    پاسخ:
    علیکم السلام
    سفر خانوادگی سختی خاص خودشو داره. من دو سفر با کاروان دانشجویی رفتم، بی غم عالم! 
    سه سفر با خانواده مجردی رفتم که دو مرتبه اش مادرمون با ویلچر اومدن. سخت بود... ولی لطف خاص خودشو داشت و رزق های خیلی ویژه تر.
    یک سفر هم متاهلی رفتم که دوتا اربعین اولی داشتیم با خودمون. اون برای من سخت نبود. چون مسئولیت اصلی با همسرم بود. 
    ولی اگه ارباب با بچه بطلبن، قطعا خیلی سخت‌تره. و خیلییی مسئولیت داره چون اطرافیانم هم چندان موافق نیستن‌. به رو نمیارن هنوز. 
    در کل سفر کربلا هر چی سختیش بیشتره، برکت و رشدش ببشتره. 


    ان شاالله قسمت بشه و برم، می‌نویسم‌. حداقل یه مطلب هم که شده می‌نویسم ان شاالله 

    راستش بعد نوشتن این نظر هر چی فکر کردم دیدم اگر قسمتتون بشه همسرتون رو خیلی بیشتر میفهمم و واقعا حالش رو خریدارم...

    چون توی سفرهای اینچنینی اغلب مسئولیت ها به دوش آقایونه... درستش هم همینه...

    حتی اگر هیچ سختی ای براتون پیش نیاد... همون هشیاری همسرتون در طول سفر خیلی قیمت داره...

     

    باجناقم هر سال باید بره اربعین... خط قرمزشه...

    اما هیچ وقت زن و بچه اش رو با خودش نبرده...

    روزی که مهمان خونه ما بود... صحبت از اربعین شد...همسرش به من گفت به مقداد بگید ما رو هم ببره... ما هم دلمون میخواد...

    مقداد همونجا گفت تو نمی تونی بچه ها رو توی سفر مدیریت بکنی... من نمی تونم ببرمتون...

    دیدم داره بحثشون میشه...

    به مقدادد گفتم:

    مقداد میدونم چقدر  استرس داره وقتی زن و بچه با خودت میبری...

    رفتم و میفهمم به خاطر استرست و نگرانی هات نمی بریشون...

    اما فقط یه بار تجربه اش بکن...

    هر جوری خودت میدونی تدبیر کن... اما یه بار تجربه اش کن...

    یه باری که با زن و بچه بری برابری میکنه با با تمام اربعین هایی که تا حالا رفتی...

    پاسخ:
    خداروشکر ایشون هیچ مخالفتی نکرده و از همون قبل تولد نرگس، موافق بوده. 
    ممکنه قسمتم نشه ولی همین که هی نه نیاورده، برام ارزشمنده

    سال ۹۸ که تنها سفر متاهلی مون بود، دوتا اربعین اولی داشتیم. دوتا خانم، از اقوام من. یکی شون دقبقا مثل خانم همین آقا مقداد بود، پر پر میزد برای اربعین، ولی همسرش اصلا همت خانوادگی رفتن نداشت. اون بنده خدا اصلا زیاد حوصله سختی سفر رو نداره، چه برسه اربعین. 
    ولی شکرخدا اون سال خدایی شد، کفت من بچه ها رو نگه میدارم تو برو. 
    #
    ب ذهنم زد یه مطلب کلی از همه سفرهام بنویسم. یادگاری حداقل... 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">