چهارسال پیش، این موقع
چهارسال پیش این موقع،توی محل امتحانم، با مطهره دعای مجیر میخوندیم
حالا چرا مجیر؟ نمیدونم:)
نمیدونم چی شد و من شدم دانشجوی زبان و ادبیات عرب یه دانشگاه خوب...
وقتی پشت کنکوری بودم میگفتن شما یه سال زحمت میکشید ولی چهارسال بهره میبرید، بلکه یه عمر...
البته بعضیها هم معتقد بودن رشته مهمتر از دانشگاهه،تو باید رشته ات رو دوست داشته باشی، آزاد با سراسری، تهران یا شهرستان فرقی نداره.
اما من با دسته ی اول موافقم....
رشته و دانشگاهت، باقیِ عمرت رو میسازه.
خیلی مهمه که بین کدوم آدم ها،داری تحصیل میکنی.
خیلی مهمه که با چه عنوانی شناخته میشی. ولی در راس همه ی این انتخاب ها و تلاش ها، خداست که تصمیم میگیره.
من همیشه خودم رو دانشگاه تهرانی تصور کردم، ولی فقط با اختلاف ده 20 نفر، شدم دانشجوی شهید بهشتی
و این یعنی مروه! زمینِ بازی تو اونجاست.بگو چشم و برو تو زمین:)
چهارسالِ کارشناسیم تموم شد
خیلیییی فراز و نشیب داشت، خیلی.
اگه بخوام درست بگم، امروز سالگرد یه اتفاق تلخ هم هست.
درست شبی که کنکور رو دادم، پدرم تصادف سختی کرد.
که حقیقتا یادآوری اش رو دوست ندارم اصلا.
فقط این رو بگم که بعدش، خیلی چیزها عوض شد. مخصوصا خودم.
امروز یه ایده ی متن به سرم زد، درباره اینکه بعضی اتفاق ها،بعضی چیزها، انگار کلا برای عمرت قبل و بعد میسازه انقدر که مهمه یا بزرگ. قبل کربلا،بعد کربلا، قبل دانشجوشدن، بعد دانشجوشدن.. ولی قشنگی این قبل و بعدها، به ریزتر شدنشه، مثلا قبل امروز صبح، بعد امروز صبح :)
حالا اگه اذن بدن و خدا بخواد،دوست دارم دوباره بنویسم:) ولی شاید متفاوت تر... یه جوری بنویسم که قبل و بعد داشته باشه:) شاید کسی حس نکنه ولی برای خود من،محسوسه تغییرم
*
شاید یه جای جدید بسازم حتی،دلم میخواد غربال بشه یکم مخاطب هام، کسی از سر تعارف و آشنایی قبلی منو نخونه. ولی شاید هم این کار رو نکنم،نمیدونن هنوز
*
احساس پیری دست داد بهم یه لحظه:) ینی اون سال آخری سال آخری که میگفتن منم الان؟ :)))
من انقدری بزرگ شدم که میگم چهار سال پیش اینموقع فلان؟ :))
یا ابالفضل، لابد پس فردام میخوام بگم ده سال پیش فلان شد!!!
بچه بودیما! :))
**
بذارید من یکم با خودم حساب کتاب کنم،بعد اگه خواستم بنویسم یا کوچ کنم بهتون آدرس میدم یا میگم، انصافا هر کس دوست داشت بیاد. شایدم نگذارم کسی از سر کنجکاوی بیاد:) آدرس بفرستم برای مخاطب هایی که واقعی ان، یعنی میخونن حتی اگه نظر نذارن، شایدم فرقی نکنه برام... :)) (همینقدر نامعلوم الحال:))))
راستی، یه زمانی هم میگفتم حیفه نوشته هام فقط اینجاست و خیل عظیم دوستان و آشنایان نمیخونن مثلا برم اینستا، بعد دیدم از فضای اینستا چنان بیزارم که هنوزم نمیتونم برگردم و فقط دارمش که چندتا پیج خوب رو بخونم و استوری برخی دوستانم رو. فلذا همینجاییم:) طولانی هم مینویسیم اصلا، بدون عکس:))
- ۹۸/۰۳/۲۱