تصحیح برگه های ترم
چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۳ ق.ظ
این تصحیح برگه ها خودش کلی ماجراها داشت...
اول از چهارم ها شروع کردم..
اما ترجیح میدم ابتدا بخش خوبش رو تعریف کنم بعد برم سراغ بخشی که پیرم کرد عملا!!
بفرمایید:
**
انشا
یک راه ارتباطی برای رسیدن به باورهای بچه ها...
من هم همیشه از این وسیله استفاده کردم تا اونها رو بهتر بشناسم.
سعی کردم موضوعات انشا طوری باشه که بچه ها فکر کنند،به خودشون و...
بچه ها خیلی صادقن..
خیلی راست میگن.
داستان نمینویسن،دروغ نمیگن
همونی رو می نویسند که حقیقت داره و تجربش کردن.
این تصویر یکی از نوشته های قشنگ بچه هاست
انشای سارای کلاس ششم...

اول از کوچیکترا شروع کردم..
نمره ی هر کس رو میدیدم یادی از اعمالش توی کلاس هم می کردم...
و اینکه وقتی فلان نکته رو توضیح میدادم فلانی کجا بود پس؟
:(
اصلا یه ناراحتی شدیدی بود،
نه بخاطر اینکه بلد نبودن
بخاطر اینکه بلد بودن و معلوم نبود حالشون چطور بوده سر امتحان..
تازه فهمیدم چقدرررر کج فهمیدن های ما بیشتر از حتی جهل و نادانیمون درد داره برای معلم ها...
تازه فهمیدم چقدر این برداشت های غلط حرص آدم رو درمیاره و چقدر زور داره صدبار یه چیزی رو بگی و...
یاد حرف رهبر افتادم(همین الان) که می گفتن درد داره 30 سال مسیر نشونشون بدی و باز سر پیچ نهایی ازت جهت بپرسن...
---
این برگه هم یه نمونه سوء برداشت کلاس چهارمی:)

البته خداروشکـــــــــــر که هر قدر سر برگه های چهارما موندم چطور نمره بدم که نه حق کسی ضایع بشه نه کسی افتضاح بشه،سر پنجم و ششم ها با فراغ بال و آسودگی نمره های عالیشون رو دادم رفت... :)
یعنی واقعا خستگیم در رفت...
دوست داشتم انشای همشون و حرفهای همشون رو می نوشتم..
یک ترم معلم بودن،برام خیلی تجربه ها داشت...
ترم بعد ترم متفاوت تری خواهد بود،ان شاء الله... :)
اول از چهارم ها شروع کردم..
اما ترجیح میدم ابتدا بخش خوبش رو تعریف کنم بعد برم سراغ بخشی که پیرم کرد عملا!!
بفرمایید:
**
انشا
یک راه ارتباطی برای رسیدن به باورهای بچه ها...
من هم همیشه از این وسیله استفاده کردم تا اونها رو بهتر بشناسم.
سعی کردم موضوعات انشا طوری باشه که بچه ها فکر کنند،به خودشون و...
بچه ها خیلی صادقن..
خیلی راست میگن.
داستان نمینویسن،دروغ نمیگن
همونی رو می نویسند که حقیقت داره و تجربش کردن.
این تصویر یکی از نوشته های قشنگ بچه هاست
انشای سارای کلاس ششم...

اول از کوچیکترا شروع کردم..
نمره ی هر کس رو میدیدم یادی از اعمالش توی کلاس هم می کردم...
و اینکه وقتی فلان نکته رو توضیح میدادم فلانی کجا بود پس؟
:(
اصلا یه ناراحتی شدیدی بود،
نه بخاطر اینکه بلد نبودن
بخاطر اینکه بلد بودن و معلوم نبود حالشون چطور بوده سر امتحان..
تازه فهمیدم چقدرررر کج فهمیدن های ما بیشتر از حتی جهل و نادانیمون درد داره برای معلم ها...
تازه فهمیدم چقدر این برداشت های غلط حرص آدم رو درمیاره و چقدر زور داره صدبار یه چیزی رو بگی و...
یاد حرف رهبر افتادم(همین الان) که می گفتن درد داره 30 سال مسیر نشونشون بدی و باز سر پیچ نهایی ازت جهت بپرسن...
---
این برگه هم یه نمونه سوء برداشت کلاس چهارمی:)

البته خداروشکـــــــــــر که هر قدر سر برگه های چهارما موندم چطور نمره بدم که نه حق کسی ضایع بشه نه کسی افتضاح بشه،سر پنجم و ششم ها با فراغ بال و آسودگی نمره های عالیشون رو دادم رفت... :)
یعنی واقعا خستگیم در رفت...
دوست داشتم انشای همشون و حرفهای همشون رو می نوشتم..
یک ترم معلم بودن،برام خیلی تجربه ها داشت...
ترم بعد ترم متفاوت تری خواهد بود،ان شاء الله... :)
- ۹۴/۱۰/۲۳
:)
دوست داشتنی بود
دلم خواست خود (سارا) نیلوفر کلاس ششمی رو ببینم!