فاقرءوا ما تیسر...
خونه شون که میری نمیدونم چرا
هم آرامش احساس میشه و هم طوریه که آدم دوست داره کتاب بخونه...
شاید بخاطر این باشه که نوعروس خونه گفته بود به بوفه و ویترین برای به نمایش گذاشتن ظروف لوکس اعتقادی ندارم
اصلا هم وسیله ی تزیینی اضافه ای که به کار نیاد نخرید...
بجای بوفه کنار اپن شون یه کتابخونه ی نقلی تعبیه شده که قرآن گل سر سبدشه...
این قرآن رنگی زیباشون رو ندیده بودم،
برداشتم و صفحاتش رو ورق زدم،
خیلی دلنشینه
به حدی ذوق و احساس به آدم منتقل میکنه که دوست داری بشینی ساعت ها بخونی و بخونی و بخونی...
داشتیم با هم راجع بهش حرف میزدیم، گفتم بنظرت صفحه 313 اش چه رنگیه؟(میدونم که این صفحه رو دوست داره باهاش خاطره هاا داره)
پرسید میدونی چه سوره ایه؟
گفتم طه
انتظار نداشت جواب بدم،گفت آیه اش هم میدونی؟
گفتم 31 ،شایدم 13
گفت حافظی؟؟ :)
چه سوال لذت بخشی بود...کاش بودم...
یه لحظه چقدر انرژی داد بهم،همین تصور که تمام قرآن در روح و قلب و ذهنم باشه...
*
قبلا فکر میکردم حفظ قرآن چندان اثر نداره
آنچه اثر داره تدبر و تفکر در قرآنه و عمل بهش...
اما از وقتی خداوند یکی از بهترین دوستانم رو از حافظان قرآن انتخاب کرد،طی تعامل باهاش دیدم هرجا کشف نکردم چطور انقدر خوبه بخاطر قرآن بوده...
یعنی اصلش قرآن بوده...
البته صرف حفظ قرآن پاکی نمیاره اما مسلما کسی که برای حفظ برنامه داره، لحظاتی که صرف حفظ قرآن میشه صرف خوندن ترجمه و تفسیر میشه برای حفظ بهتر، صرف شنیدن و مرور آیات میشه،بیشتر از منِ نوعیه،که با ادعاهای روشنفکرانه از قرآن دور موندم...
همنشینی و مجالست با قرآن بسیار عالی و ثمربخشه...
همنشین خوب برای آدم زرنگ،سکوی رشد قویه...
اما خب برای برخی هم، لا یزیدهم الا کفرا...
*
دوست دارم هر روز بدی های باطنیم رو پاک کنم و رو به طهارت برم و با همین حال، از همنشینی با قرآن بهره مند شم...
از لذت گشتن و پیمودن باغ های انبوه و پندهای لرزاننده و تکان دهنده ی کتاب خدا....
**

پناه....
*
این تصویر کتابخونه ی مذکوره:

کاش دور و بر ما رو هم دوستای خوب بگیره
غبطه خوردیم به حالتون