و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

نمیدونم چی بذارم عنوان رو!

سه شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۷ ب.ظ

مهدیه
مهدیه ای که انقدر آرومه
سر صبحی با حرص می‌گفت اخه چرا بچه های فلان دانشکده انقدر اذیت میکنن مروه...!
دیر میان، دیر میرن... حرف گوش نمیدن...
من با محبت نگاهش می کردم...و اون با ناراحتی ادامه میداد...
بعد انگار یاد صحبت های اون روز خانم نوری افتاده باشه گفت: چقدر سختههه واقعا تحمل کردن این روحیه ها...
من لبخند رو هم چاشنی نگاهم کردم...
خودش ادامه داد:
ولی خب باید صبور بود دیگه...
فاطمه(یکی از سرگروه های دانشکده مذکور) دختر خوبیه...
وقتی از نزدیک باهاش حرف می‌زنی مهربونه ها، ولی واقعااا حرص میده یه وقت هایی...
اخه تشییع شهید؟؟؟؟
مگه ما دوست نداشتیم که بریم.....
من تماس همسرم که سربازه رو از اون سر دنیا جواب ندادم بخاطر کلاس مون بخاطر تعهدم...ولی بعضی ها...
قربون صدقه ی تعهدپذیری اش رفتم و باز با لبخند منتظر شدم حرف بزنه برام...
گفت البته میدونی...
گاهی که فکر می‌کنم می‌بینم فاطمه هم حق داره خب...
پدر نداره...
این خودش خیلی مهمه...
کمکش کردم، گفتم: آره عزیزم... فرزند اوله، بار مسئولیت زیادی روی دوششه، برادر نداره، خب معلومه که مرد میشه، معلومه حساس میشه... و مهدیه ادامه داد اره دیگه بالاخره باید اینجور نیروها رو نگه داشت... صبر کرد...

و بعد در کنار هم سعی کردیم درکش کنیم...
درکش کنیم و بگذریم ازش...
بگذریم اگه حرفی زد اگه کوبید اگه کم صبر بود....
خدا هم ما رو همینجوری می بینه ها...
هی درک مون میکنه هی خوبی هامون رو بزرگ می کنه... هی بهمون امید میده...
اگه خدا ما رو با معیارهای خودش بسنجه که... هیچییی

رحمت خدا بر کسی که یه بار منو با خاک یکی کرد و گفت چرا شرایط آدم ها رو نمی بینی؟ خدا اینجوری باهات رفتار کرده؟ خدا بیش از توانت ازت خواسته؟ رحم کن... رحیم باش... ستار باش... عفوپذیر باش... بزرررگ شو....!


**

یه مدت مدیدی ننوشتم...
دومین مسئله ای که اون روزا نگرانش بودم و گفتم برام دعا کنید
با کلی دغدغه و نگرانی به سلاامت سپری شد...
اردوی مشهد...
ولی به جرئت براتون بگم
یه روز که خیلی فشار زیاد شد
که ترسیدم از اردو بُردن
که شیطون برای تک تک بخش های اردو نگرانم کرده بود
که هی می‌گفت سخته سخته سخته نمیشه نمیتونی اصلا نرو نبر فرار کن و...
به خودم اومدم گفتم مروه!!!
اردوی مشهده ها!!!
فاطمیه است ها!!!
اصلا مگه تو قراره ببری تو مگه کاره ای هستی که حالا بخاطر ضعف تو اردو بخواد طوری اش بشه...
اصلا مگه کار خدا لنگ توئه...!!!
نرو، نَبَر...
خودت محروم میشی فقط!!
بابا جرئت بده به خودت!
و بعد...
همون موقع که احساس می‌کردم هیچکس نمیتونه حالمو خوب کنه
حتی خودم
دو رکعت نماز خوندم
در حالی که زیر بار روانی منفی ای که شیطان و نفسم درست کرده بودن داشتم له می‌شدم...و حتی توان توجه به معنویات رو نداشتم،
توی قنوت نماز دورکعتی ام،
گفتم:
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک...همین...

و سپردم...

 بعد
دیگه هر وقت بچه ها اومدن پی وی
ترسشون، نگرانی شون، دغدغه شون رو گفتن
گفتم:
بچه ها، اردو نذر حضرت زهراست...
من دیگه ترسی ندارم...
و همون هم شد....
همه چیز فوووق تصورم خوب پیش رفت:))
راستی...
میدونی سر نماز به چی فکر کردم؟
به اینکه ببین اصلا تمااام دنیا به کنار
هزارتا مثل این دغدغه میاد و میره... چقدر جای شکررررر داره همین که من به یه جایی رسیده حالم که توفیق شده اینطوری از ته دللللل و عمییییقا صداتون کنم....
خیلی لذت بخشه ها...
خیلی....
من هنوز لذت اون یازهرای سه سال پیشم رو که تو اووج سختی گفتم، میچشم:)
لذت به یاد اومدن اون تیکه از نوحه ی بی بیِ بی حرم که می‌گفت....
«تو قلبم حرم داری....»
*
فاطمیه
اول سال مونه انگار....
همه چیز از حضرت زهرا..س شروع میشه...
من زندگی معنویم رو، تعهداتم رو، حساب کشیدن هام رو، از فاطمیه شروع میکنم....
فاطمیه
اولین محک ولایت پذیری
اولین سکوی بندگی....
*

جدا به یاد همه بودم، مشهد....
قبول باشه عزاداری های شما...
چقدر هم که وبلاگ به روز شده ی نخونده دارم:)
و حتی نظراتی که هنووووز جواب ندادم...
عفو کنید

نظرات  (۹)

  • دختـرِ بی بی
  • فاطمیه اول سالمونه انگار...
    همه چی از حضرت زهرا س شروع میشه...
    این فاطمیه که جا ماندم بروم برای فاطمیه بعدی آماده شوم ...
    برای شروع سال 
    زیارت ها هم قبول ان شاالله...
    کاش میدیدمت:)
    پاسخ:
    سلام عزیزم
    هنوزم از دست نرفته
    نذار از دست بره
    یک لحظه اتصال قلبی با مادر کافیه...
    البته شما خودت استادی خواهرجان

    مشهدین یعنی؟
    خوشحال میشیم:)
  • علی زیرایی
  • ایول نوشته ها زیبا بود
    پاسخ:
    ممنونم
  • آشنای بی نشان
  • زیارت قبول
    پاسخ:
    ان شاالله روزی شما به زودی
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • سلااام

    چهههههه قدر عمیقا آروم شدم با خوندن این صحبت هات عزیزم.
    :) تاهلتون مبارک. ان شاءالله عمسفر هم باشید تا بهشت. عاقبت بخیری نصیب و روزی تون.
    الحمدلله
    الحمدلله
    الحمدلله
    رزق و روزی های معنوی این چنینی تون افزووون
    پاسخ:
    سلام عزیز خواهر...
    خوبی؟؟

    الهی شکرررر
    چه خووب....

    عه شما تبریگ نگفته بودی؟ :)
    ممنونم عزیزمم

    زندگی شما هم سراااسر آرامش خدایی
    سلام 

    به به زیارت قبول خواهر جان 
    خوش بسعادتت
    پاسخ:
    سلام خواهرگلم
    خوبی؟؟

    ممنونم
    روزی شما به زودی
  • دختـرِ بی بی
  • سلام علیک و رحمت الله:)
    اتصال با مادر مقدمه میخواهد ان شاالله فاظمیه دوم اگر عمری بود
    مشهد بودم الان نیستم متاسفانه ...
    فکر کردم شما برگشتین از مشهد...
    التمااااس دعاااااااا در جوار حضرت سلطان

    پاسخ:
    علیکم السلام و رحمت الله و برکاته:))

    حیف شد پس
    بله من برگشته بودم و اینو نوشتم

    حاجت رواااا بشید
    به دعای امام رئوف...

  • خانم کوچیک
  • جالبه مروه، همه میگن با خوندن وبلاگت آروم میشن، واقعا راسته‌ها، تعارف و تمجید‌های ریاکارانه نیست، یه خمیرمایه یک چاشنی‌ی چیزی توی کل کالبد وبلاگت جاریه که آروم‌ کننده است.
    قبول باشه.
    و دعا برای ما لطفا.
    پاسخ:
    عزیز دلی شما
    لطف داری
    یاد حضرت زهرا بود این مطلب رو آرامش بخش کرد
    میدونی خواهر
    شنیدی حتما که میگن هر وقت غصه دار شدید یاد اهل بیت کنید
    بچه بودم فکر میکنم خودازاریه! آدم دلش آتیش میگیره که!
    یا مثلافکر میکردم میخوان حال آدمو به زور گره بزنن به معنویات
    ولی واقعا واقعا واقعا
    اوج آرامشه
    یاد اهل بیت
    چون تو هر چقدر خوب
    یا هر چقدر غصه دار
    یا هر چقدر خفن
    یا هر چقدر غریب
    به خاک پای اهل بیت هم نمیرسی...

    نمیدونم
    نمیدونم
    فقط الهی شکر که این آرامش هست
    و الهی شکر که منتقل میشه
    واقعا خداروشکر...

    دوست دارم وسعتش بیشتر بشه
    خیلی بیشتر
    :)
    *
    عددی نیستم من
    ولی به رسم مادرانه ی «الجار ثم الدار» چشم بانو
    دعاگو هستم

    عاقبت بخیر بشی
    سلام.
    شاید توان مدیریت یا فرمانده بودن رو نداشته باشم
    اما
    همیشه حرفم ب مسئولین محترم اینه
    شما نمیتونید شرایط هیچکس رو کاملا درک کنید
    با خط کش سه سانتی متریتون سعی نکنید همه رو اندازه بگیرین
    خوب یا بد نداریم. موقعیت های مختلف داریم
    بالاتر از همه شمر
    شمر خوب یا بد نبود
    عاقبتمونه ک مشخص میکنه خوب یا بدیم
    تازه اونم بعضی مواقع بعد مرگ غفران و رحمت نصیبمون میشه
    گمراه بود
    غیر المغضوب علیهم و الاضالین
    نگفته غیر شرهم و لا بدهم( به فارسی نوشتم)
    البته این دید رو از روانشناسی دارم
    و ما خیلی بیشتر این دید رو داریم و گاهی اوقات برای خودمون آزار دهندست

    پاسخ:
    سلام عزیزم...

    خط کش سه سانتی متری:)
    بانو ما نفهمیدیم شما کار بنده رو رد کردی یا تایید... یا هیچکدام:)


  • وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
  • توجواب خانم کوچیک میخوام بگم ک
    همونطور ک مینوییه واقعا همونطوریه
    یعنی من ک وقتی میخونم حس میکنم حضوری دارم میبینمش
    همونقدررر آرووم


    التماس دعااااا
    پاسخ:
    ای بابا
    رفقا
    خجالت ندید ما رو...

    حاجت روااااا بشی عزیزم
    شما هم دعامون کن مادری...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">