ربیع آمد و بهار نشد...
ننوشتم
چون نمیخوام فکر کنن شیعه همیشه محزونه
روز عیده و روز شادی
اون هم ماه ربیع الاول
اما حقیقت واقعی اینه
شیعه
حالش بده که مولاش نیست...
و همه خوشی هاش جاییه که دل امامش راضیه
از مراسمات و مهمانی ها و انتخاب رشته اش و همه جا و همه چیز،
رضایت امامش مهمه چون جایی و کاری که رضایت او باشه،بوی خوش محبت و حضورش رو میده...
و دلگیرم...
خیلی دلگیر...
که روز بیعت با مولای امسال هم گذشت...
غروب جمعه هم گذشت...
اما...
هنوز انقدر شیعه نیستیم که بیاد و نصرت آماده ی ما،در خدمت امام منصور باشه...
میدونید که این آقا با همه فرق داره..اگه هر بلایی سر دیگران آوردن این آقا ذخیره ی خداست...
این آقا رو تا خدا از یاری محبانش مطمئن نشه،نمی فرسته...
دل نگرانم مولا.....
من که آماده نشدم هنوز، چون بوی حضورت رو تو زندگی ام هر لحظه و هر ثانیه نمی چشم،
اما ای کاااش
ای کاش که اونهایی که مایه ی فخر شما هستن و نه مایه ی سرافکندگی شما،روز به روز زیاد بشن و من و امثال من هم به زودی جزوشون بشیم...
که ما تحقق وعده ی الهی رو،نزدیک و قریب می بینیم...
* الهی،اشکو الیک فقد نبییّنا و غیبه ولیّنا... :(
- ۹۵/۰۹/۱۹