و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

روایت های مادرانه از هیئت

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۲ ب.ظ


این هیئتی که من میرم، مادر و بچه زیاده الحمدلله، آدم کیف می‌کنه

هر کی از در هیئت میاد تو، یکی یه بچه تو بغلشه، یه ساک پر از خوراکی و اسباب بازی و هر آنچه که میشه باهاش چند ساعت بچه رو توی هیئت نگه داشت

و به این فکر می‌کنم، که توی این زمونه ‌ی بی‌حالی و تنبلی، چقدر آفرین دارن این مادرهایی که حاضرن سختی مدیریت فرزند توی این فضا و شرایط رو به جون بخرن، فقط برای اینکه بچه‌هاشون با مهر امام حسین عجین بشن. 

( خودم جواب حس و حال خودم رو دادم! 

وقتی ته دلم می‌گم یعنی امام حسین به این حضور درب و داغون من تو روضه توجه می‌کنه؟! 

وقتی دارن روضه گودال می‌خونن و من دارم با عروسک انگشتی برای نرگس شکلک درمیارم تا بشینه و درد زمین خوردنش رو یادش بره!)

حتما توجه می‌کنن...

این خانواده ذره ای مدیون احدی نمی‌مونن

وقتی میگن یه لاتی یک شب از کنار هیئت رد میشد، یه وسیله ای رو از سر راه برداشت که زیر پای سینه زن‌ها نباشه، بعد تو عالم رویا اسمش رو جزو خادم های هیئت نوشته بودن. 

آقا حتما حال مادرها رو می‌خره

حتی اگه اصلا نتونن به روضه گوش بدن، یا از سخنرانی هیچ چی گیرشون نیاد

#

هر جا مادری دیدیم اومده هیئت، درکش کنیم ، تو مادری بهش کمک بدیم. چون ممکنه اگه بچه یه ذره ناراحتی کنه، سر لج بیفته و دیگه مادر مجبور بشه کلا بره خونه. 

من از ته ته دلم، دعا می‌کنم، وقتی می‌بینم دخترم پاشو می‌کوبه به خانم بغلی، بعد با محبت به چهره نگران من میگه فدای سرش. از ته ته دلم شاد میشم وقتی بچه ازم دور میشه و همه حواسشون هست که نیفته، یکی بهش هدیه میده، یکی شکلات میده، یکی با محبت نگاهش می‌کنه

مخصوصا شب حضرت رقیه

چقدر همه هوای این بچه رو داشتن...

چقدر دعاشون کردم که باعث میشن من با آرامش بیام هیئت

آخه دیگه کسی طاقت نداره رنج یه بچه رو ببینه در خونه امام حسین 😭

#

شب سوم وقتی از لطافت روح یه دختر بچه می‌گفتن

همه چیز برام روضه بود، روضه ی باز، روضه ی ملموس...

دختر یک ساله ی من انقدری عقلش می‌رسه، وقتی میرم تو حس گریه، وقتی چادرمو میارم روی صورتم، میاد تو صورتم ادا درمیاره تا خوشحال نشم و نخندم نمیره

اگه گریه کنم، با نگرانی توی صورتم نگاه می‌کنه، تا آرامشم رو نبینه، لبخند نمی‌زنه

اونوقت دختر سه ساله ی امااااام ، چقدررر می‌فهمه و چقدرر لطافت داره...‌ بماند بقیه اش.... 😭 

#

یه صحبت هم با مادرها داشتم

وسایل یا خوراکی‌های رو با خودتون بیارید هیئت، که خیلی نادر نباشه و جوری نباشه که همه دلشون بخواد. 

میوه های بودار، خوراکی های خیلی جذاب و ...

یا حداقل بچه رو طوری بار بیارین که یاد بگیره به بقیه هم تعارف کنه :/ 

شب دوم کنار یه خانمی بودم دخترش حدود ۲ ساله بود ( یعنی دوتا بچه که هنوز انقدر نمی‌فهمن بشه بگی بکن یا نکن) 

بعد این بنده خدا هر چی اسباب برای دخترش آورده بود همون اول گذاشت جلوش. 

حالا اونم بنده خدا می‌خواست دخترش بشینه دیگه نره

ولی آقا این نرگس یکی یکی نگاه می‌کرد، می‌خواست به همه اش دست بزنه. اون هم اصلا دوست نداشت بده. 

واقعا مونده بودم چیکار کنم. 

هر چی اسباب بازی های خودشو بهش می‌دادم دوست نداشت. 

بعد مادر دختره هم در این لحظه، خوراکی هاش رو درآورد :/ 

من کاملا حس چه مادر بدی ام بهم دست داد

و نرگس هم سر لج افتاد و دیگه با هیچی آروم نمیشد

چون اصلا درکی از حریم خصوصی ندارن که تو این سن!

اسباب بازی دیده بود، می‌خواست. 

به یه مصیبتی آروم شد. ولی در کل اون شب انقدر اذیت شدم، ( و درواقع بیشتر نگران اذیت شدن نرگس بودم) که با خودم گفتم دیگه فردا نمیام. 

ولی شکرخدا فرداش هم، با اینکه تا لحظه آخر تردید داشتم؛ رفتم

جالبه ، همون اول که رسیدم، سخنران گفت: بعضی ها فکر می‌کنن خودشون میان هیئت، نه عزیزم، شما رو میارن... 


  • .. مَروه ..

نظرات  (۶)

  • شاگرد بنّا
  • طیب الله انفاسکم 

     

    با اعتقادم می‌گم که شما مادرهای هیئتی رو هم جزو خادم‌ها می‌نویسن... بچه آوردید برای شیعه... اومدید هیئت سرباز بار بیارید... شماها با تکلیفِ اَداشده دارید میاید هیئت. 

     

     

    التماس دعای ظهور به جد و جهد...

    پاسخ:
    ان شاالله ، الهی آمین

    از شما هم
  • حاج‌خانوم ⠀
  • سلام مروه جان 

    عزاداری‌ها قبول حق 

    الحمدلله که این جور هیئت ها داره زیاد میشه...

    با اعتقاد برو، حتی اگه هیچی نفهمیدی... مطمئن باش داری کار درست می‌کنی و من حیث لایحتسب دارن بهت رزق می‌دن. 

    خیلی التماس دعا عزیزدل

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    بله شکرخدا
    البته بهتره بگیم تعداد مامان ها و سطح شعور مردم، بیشتر شده الحمدلله

    محتاجیم. همچنین از شما
  • اقای ‌ میم
  • این خانواده ذره ای مدیون احدی نمی‌مونن

    یه کلیپ میدیدم که میگفت یه جوونی با امام حسین علیه السلام کاری نداشت فقط هر روز میومد دم ایستگاه صلواتی یه سیگار میکشید و یه چای میخورد و میرفت این بنده خدا تصادف میکنه رفیقش خواب میبینه که در کنار امام حسینه به امام میگه اینکه کاری نمیکرد فقط یه چای میخورد امام میگه میتونست چایش رو جای دیگه ای بخوره و ممنون که از شرایط زندیگیتون با بچه مینویسید که واسه ما هم تجربه بشه

    پاسخ:
    و چقدر حیفه که از این دستگاه، کم بهره ببریم. مثل اون جوون فقط در حد یه سیگار و چایی. 
    وقتی میشه کل زندگی و ممات رو با حسین بود
  • اقای ‌ میم
  • دقیقا من خودم سرماخورده بودم و برای اینکه کسی سرما نخوره بیرون نرفتم این دو روز و فقط یه لحظه دم ظهر تصمیم گرفتم برم بیرون البته با ماسک که هیئت ها تموم شده بود و واقعا برای این دو روز حسرت میخورم

    سلام عزیزم

    یه جاهایی از متن گریه کردم.. خیلی خوب نوشتی . 

    من خودم شخصا وقتی می‌بینم یه مادری برای بچه‌اش کلی وسیله آورده خیلی دعاش می‌کنم . 

    ولی من یه سوال دارم (شاید از سر بی‌تجربگی‌ام باشه چون من بچه ندارم) اما سوالم اینه که نمیشه بچه‌ها تو قسمت مهد باشن ؟ خصوصا هیئت‌هایی که مهدهاشون طوری هست که صدای روضه و مجلس مستقیم پخش میشه که بچه‌ها هم استفاده کنن . 

    یا این‌که هیئت‌ها مثل همون قسمت مهد ، یه قسمتی داشته باشه مخصوص نادرهایی که علاقه دارن با فرزندشون باشن 

    این‌طوری دیگه خدایی نکرده وسط روضه کسی هم اذیت نمیشه . مادرها هم که همدیگه رو درک می‌کنن دیگه..

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خوش اومدین ، فکر کنم اولین باره اسمتون رو اینجا می‌بینم
    ممنونم از نظر لطفت. 

    این هیئت که من رفتم مهد نداشت . البته کلا یکی دو بار مهد دیدم تو هیئت ها. ولی اگه باشه خوبه بنظرم
    حالا نرگس من کوچیکه شاید چند دقیقه بیشتر نتونه بمونه و سرگرم نشه. ولی برای بچه های بالای سه سال که بنظرم خیلی خوبه. اکثرا مهدها نقاشی مرتبط با عاشورا میدن، رنگ امیزی و قصه مرتبط و ‌‌‌‌‌... اینطور نیست که بچه هم از فضا دور باشه

    ولی خب نظرم خود دیدن فضای عزاداری هم برای بچه ها مفید فایده است. دیدن اشک و لبخند مادر. 
    من خودم این تناقض و تصویر از کودکیم یادمه برام خیلی سوال بود، که چه غمی هست که مامان صبور من داره از ته دل گریه می‌کنه؟! بعد چطور وقتی من با تعجب نگاهش می‌کنم بهم لبخند میزنه؟ چطور می‌تونه هم غمگین باشه هم نازم کنه؟ 
    این خانم ها چرا گریه می‌کنن؟ مگه چی شده؟ 
    چرا چراغ ها خاموشه؟ چرا سیاه پوشیدن؟ چرا همه با یه محبت خاصی به من نگاه می‌کنن؟ و چراهای بسیار که تو ذهن من کودک شکل می‌گیره، شاید اگه می‌رفتم و سرگرم بازی می‌شدم، هیچوقت ذهنم انقدر درگیر نمی‌شد. 
    یا خود این صبوریه برای بچه، درسه. ولی خب بستگی به سن بچه هم داره دیگه. قطعا بچه سه ساله یا کوچکتر، درک و صبرش کمتره. 

    مثلا ما یه هیئت رفته بودیم، حسینیه بود کنار مسجد. تو خود مسجد خالی بود، آخرش فهمیدم خانمای بچه دار رفتن اونجا، بچه ها برا خودشون می‌دویدن، بازی می‌کردن و ... مادرهاشونم گوش می‌دادن. خییلی فضای خوبی بود. نه کسی اذیت میشد، نه کسی گیر می‌داد ، مادرها هم تو حال خودشون بودن ، بچه هم جلو چشمشون بود. 

    بله فکر کنم قبلا نظر نذاشته بودم اما می‌خوندمتون 🌷

    خیلی‌ام عالی ، درست می‌گی شما و من از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم .

    ممنون از توضیحاتت 

    پاسخ:
    سلامت باشی عزیزم 🥰

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">