رضای خدا...
حدود یک ساعت داشتم به متن طولانی چند روز پیشم اضافه میکردم و میخوندمش
گوشیم پیام داد تعداد کلمات مجاز یک یادداشت تموم شده. :)
اما حرف داشتم هنوز، تصمیم گرفتم متن رو تفکیک کنم(چون چندتا موضوع نسبتا متصل بود)
یه قسمتش رو کپی کردم، بردم تو یه صفحه یادداشت دیگه، دیدم باز بهش اضافه شد و دریافت هایی رو مطرح کردم آخر متن که اگه الان منتشرش کنم باید سرش صحبت بشه...و بیش از همه خودم باید وقت بذارم براش. و الا مطلب شهید میشه و اصلا فایده نداره...
خواستم رمزدارش کنم دیدم بازم مشکلش حل نمیشه...
دیگه سراغ باقی قسمت های مطلب نرفتم...همین اندازه زمان رفت بس بود.
**
نفسم اصرار کرد اینو بگم:
بدانید و آگاه باشید که چه زحمتی کشیدم مطلب بذارم براتون، نشد... (نمی گفتم حیف بود:)) اخلاص هم که هیچی شد دیگه :)
**
و در این اصرار و اجابتش، برای خودم روشن شد که کل این یک و نیم ساعتی که نوشتم و آماده انتشار نشد
برای خدا نبوده...
چشمم روشن:(
/ کار خوبی که برای رضای خدا نباشه و نیتهای دیگه، بالاتر از رضای خدا باشه، میشه حجاب،
میشه تکبر، میشه عبادت ابلیس.../
/استغفرالله از این کارهای خوب!/
*
میلاد امام رضا(ع) مبارک مون باشه...
همین...فقط همین.(عنوان مطلب ایهام داره)
- ۹۷/۰۵/۰۳