راهیان نور--حسینیه حاج همت
جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۵۷ ق.ظ
یک وقتهایی،قلم را که بر صفحه میگذاری،
می رود تا هر جا که بخواهد،میگذرد،
خط به خط،صفحه به صفحه...
آنقدر می گردد و می رقصد،
تا تمام شود حرفهای نگفته ی تو...
آنقدر می چرخد،
تا نماند چیزی در دلت،که ماندگاری اش،
داغی باشد بر چشمانت...
*
و گاهی
قلم،
راه نمی آید با دل
می نشیند،
و سکوت می کند،
و هیچ نمی گوید؛
گاهی کلمات،
هم مسیر تو نمی شوند..
و نمیگذارند رها شوی از احساسی سهمگین...
*
گاهی وقتها،
نه دفتر هست،نه قلم،
اما ذهن،
می بارد و مدام،
جاری میکند روح را..
و آنقدر سرگشته می شوی از هبوط واژه ها،
که حاضری تمام دنیا را،
به دنبال قلم،
زیر و رو کنی...
*
گاهی وقت ها،
هیچ صدایی نمی آید،
هیچ واژه ای،
هیچ حسی،
و تو،
سرد و ساکت می مانی،
غرق در عظمت...
مبهوت..............
درست مثل حضور، در حسینیه حاج همت...
- ۹۳/۱۰/۱۹
چقدر دلم برای راهیان نور، تنگ شده است.....
آدرس وبم را بلاگفا اجازه نمیده بذارم! ممنون که به ما سرزدید....