و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

بعضی چیزها رو باید گفت...

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۸:۴۳ ب.ظ


روایت خوبی ها: 


اون روزی که این کلیپ رو دیدم:
آخرین وضعیت جهادگران بسیجی حادثه دیده گروه جهادی شهید اصغر پاشاپور مجیر؛ که صبح روز جمعه در جاده بندرعباس سیرجان به دلیل ترکیدگی لاستیک، خودروشان واژگون گردید.  @khayronesa_ir

با خودم گفتم خداروشکر که برادر دوستم، حداقل زنده است، خیلی بی‌قرار بود، گفت اولش خبر بابا رو هم همینجوری بهمون دادن، گفتن مجروح شده ولی بعد فهمیدیم کار تموم شده...
گفت ریه‌هاش آسیب دیده، پهلوهاش سوخته، کتفش در رفته، لگنش جراحی می‌خواد...
گفتم ای وای، ولی خداروشکر که زنده است، ان‌شاالله باز هم سرپا میشه...
وقتی خبر داد انتقالش دادن تهران، بخش آی سیو، گفتم خداروشکر، که فقط کنارشون هست، اخه یه دختر بعد پدرش، دلگرم به برادرشه...

بعدش چطور شد که امروز پیام داد بچه‌ها دعا کنید، دارن احیاش می‌کنن....
و تمام... دقایقی بعد خبر داد که برادرش شهید شد....

من که خود شهید رو نمی‌شناختم
ولی پدرش... خانوادش...
یک خانواده اصیل و شرافتمند و باتقوا، به معنی واقعی
برامون تعریف کرده بود زمان وزارت پدرش، یه سفر کاری کیش داشتن، چون عید بوده خانواده اصرار کردن که ماهم بیایم، پدرش گفته‌ اصلا و ابدا، مگر اینکه با خرج خودمون بریم.
با خرج خودشون رفتن توی اون هتلی که پدرش بوده، با اینکه کلا پدر رو نمی‌دیدن، در حد جیب‌شون اونجا خرج کردن.
به قول خودش انقدر همه چیز گرون بود که مادرم می‌گفت خرج یه سفر حج تمتع رو برای ۳ روز پرداخت کردیم
براشون راننده گذاشته بودن، مادرش زنگ زده بود اعتراض، یعنی چی که راننده فرستادین! بچه‌هام فکر می‌کنن لابد کسی‌ان! لازم نیست خودشون میرن و میان...

بله، از چنین پدر مادری، چنین پسری درمیاد
که در راه خدمت به مردمش، در راه آبادانی کشورش، جانش رو فدا کنه...
#


این متن رو دیروز نوشتم، گفتم ویرایش می‌کنم ولی فرصت نشد

گفتم فرستادنش، بهتر از اینه که بیات بشه 

  • .. مَروه ..

نظرات  (۷)

سلام و رحمت

ما چقدر نیاز داریم به شنیدن از سبک زندگی این طیف از مسئولین و ترویج این شیوه از ساده‌زیستی؛ انقدر که تصور مردم از مسئولین کدر شده و روایت نیک کمه.

خدا شهید رو رحمت کنه و مقامش رو اعلی که با موندن تو مسیر درست و سوء استفاده نکردن از موقعیتشون، به خوش‌عاقبتی رسیدن و چنین قصه غبطه‌برانگیزی از زندگیشون به جا گذاشتن...

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • 😭😭❤❤

    تبریک و تسلیت

    نمیدونم چی بگم

    دمشون گرو

  • نـــرگــــس ⠀
  • بعضی آدم‌ها رو خدا گلچین می‌کنه... و زمان ما رو با خودش می‌بره... 😔

    روحش شاد 

    آفرین به این تربیت خانوادگی. خدا رحمت کنه دکتر طریقت و پسرشون رو... من همیشه این‌طور وقتا توجهم جلب می‌شه به شخصیت مادر خانواده که تونسته با وجود داشتن امکانات متنوع و قدرت انجام خیلی کارها، بچه‌هاش رو دلسوز و متواضع تربیت کنه.

  • ღ*•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*´ღ
  • خوش به سعادتشون

     

    اگه فقط چندتا از مسئولین کشور اینطوری بودن وضعمون این نبود الان.

    همه یجورایی میخوان کیسه شونو پر کنن ، هرکی بیشتر پر کرد برنده تره!

    انگار که اموال مملکت بی صاحبه

     

    سلام

    خدای متعال رحمتشون کنه. چقده سخت...

    پاسخ:
    علیکم السلام...
    خیلی...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">