بعضی چیزها رو باید گفت...
روایت خوبی ها:
اون روزی که این کلیپ رو دیدم:
آخرین وضعیت جهادگران بسیجی حادثه دیده گروه جهادی شهید اصغر پاشاپور مجیر؛ که صبح روز جمعه در جاده بندرعباس سیرجان به دلیل ترکیدگی لاستیک، خودروشان واژگون گردید. @khayronesa_ir
با خودم گفتم خداروشکر که برادر دوستم، حداقل زنده است، خیلی بیقرار بود، گفت اولش خبر بابا رو هم همینجوری بهمون دادن، گفتن مجروح شده ولی بعد فهمیدیم کار تموم شده...
گفت ریههاش آسیب دیده، پهلوهاش سوخته، کتفش در رفته، لگنش جراحی میخواد...
گفتم ای وای، ولی خداروشکر که زنده است، انشاالله باز هم سرپا میشه...
وقتی خبر داد انتقالش دادن تهران، بخش آی سیو، گفتم خداروشکر، که فقط کنارشون هست، اخه یه دختر بعد پدرش، دلگرم به برادرشه...
بعدش چطور شد که امروز پیام داد بچهها دعا کنید، دارن احیاش میکنن....
و تمام... دقایقی بعد خبر داد که برادرش شهید شد....
من که خود شهید رو نمیشناختم
ولی پدرش... خانوادش...
یک خانواده اصیل و شرافتمند و باتقوا، به معنی واقعی
برامون تعریف کرده بود زمان وزارت پدرش، یه سفر کاری کیش داشتن، چون عید بوده خانواده اصرار کردن که ماهم بیایم، پدرش گفته اصلا و ابدا، مگر اینکه با خرج خودمون بریم.
با خرج خودشون رفتن توی اون هتلی که پدرش بوده، با اینکه کلا پدر رو نمیدیدن، در حد جیبشون اونجا خرج کردن.
به قول خودش انقدر همه چیز گرون بود که مادرم میگفت خرج یه سفر حج تمتع رو برای ۳ روز پرداخت کردیم
براشون راننده گذاشته بودن، مادرش زنگ زده بود اعتراض، یعنی چی که راننده فرستادین! بچههام فکر میکنن لابد کسیان! لازم نیست خودشون میرن و میان...
بله، از چنین پدر مادری، چنین پسری درمیاد
که در راه خدمت به مردمش، در راه آبادانی کشورش، جانش رو فدا کنه...
#
این متن رو دیروز نوشتم، گفتم ویرایش میکنم ولی فرصت نشد
گفتم فرستادنش، بهتر از اینه که بیات بشه
- ۰۴/۰۱/۲۲
سلام و رحمت
ما چقدر نیاز داریم به شنیدن از سبک زندگی این طیف از مسئولین و ترویج این شیوه از سادهزیستی؛ انقدر که تصور مردم از مسئولین کدر شده و روایت نیک کمه.
خدا شهید رو رحمت کنه و مقامش رو اعلی که با موندن تو مسیر درست و سوء استفاده نکردن از موقعیتشون، به خوشعاقبتی رسیدن و چنین قصه غبطهبرانگیزی از زندگیشون به جا گذاشتن...