و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

برای این مطلب وقت زیادی صرف کردم

شنبه, ۲ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۵۹ ق.ظ

چرا زن‌ها قوی‌تر اند؟

حتما دیدین که خیلی وقتها، تحمل رنج‌ها و چشیدن سختی‌های آگاهانه، ما رو از فشار رنج‌های افسردگی‌آور و ذلت‌بار نجات میده.
کسی که می‌پذیره سخت کار کنه و با زحمت چیزی رو به دست بیاره، از رنج محتاج دیگران بودن نجات پیدا کرده، ‌ولو یه تقلب جزیی سر امتحان باشه اون نیاز!
کسی که می‌پذیره به محض هیجانی شدن، اون رو بروز نده و تحملش می‌کنه و صبر می‌کنه و این رنج رو می‌چشه و سریع خودش رو خنک نمی‌کنه؛
از رنج پشیمان شدن، بی‌آبرو شدن و گنهکار شدن، نجات پیدا می‌کنه...
کسی که سختی صبر بر عیوب دیگران رو به جون می‌خره (البته بخاطر امر خدا اگه باشه و نه از سر انفعال و سکوت روحیاتی) ، رنج طرد شدن، تنها شدن و رفتارهای سطحی رو از خودش دور می‌کنه...

چرا زن‌ها قوی میشن؟
یا اصلا بهتر بگم: چی میشه که آدم‌ها قوی میشن؟
چطور بعضی‌ها انقدر ضعیفن که تا یه چیز کوچیکی پیش میاد دنیا براشون تموم میشه و گریه زاری می‌کنن که آه و واویلا، بیچاره شدیم...
چرا از کاه، کوه می‌سازن؟
چرا تو دنیای الان، آدم‌های اهل تلاش، آدم‌های صبور، آدم‌های مقاوم سرسخت، انقدررر کم شده در سطح عموم جامعه، مخصوصا جوون‌ها...
چرا؟
چون از ترسِ آلوده به افراط نسل‌های گذشته شدن، دچار یه تفریط خسران بااااار در زمینه سختی کشیدن شدیم.
از ترس اینکه نکنه از بچه‌هامون بیگاری بکشیم و «خودش» رو نادیده بگیریم، انقدری توی رفاه گذاشتیمش و هستی‌مون رو فداش کردیم، که طاقت ذره‌ای سختی نداره... پرتوقعه، بعد از دو روز تلاش بی‌ثمر، افسرده میشه، دائما رنجور و پژمرده است... چرا؟
(کسی درباره والدین من فکر اشتباه نکنه، من دارم عموم والدین بویژه والدین دهه شصت هفتادی رو میگم. همین پدرمادرهای الان)
#
و در این دنیای آدم‌های کم‌صبر عجول، که همه می‌دوند تا رنج‌هاشون رو کم کنن، برای همه سختی‌هایی که خدا بهم هدیه می‌کنه تا پژمرده و بی‌ثمر نباشم، خیلی خیلی خوشحالم و ممنونم ازش که با راحت طلبیم تنهام نمیذاره!
خیلی خوشحالم که زن خلق شده‌ام... زن بودن خودش یه تمرین خیلی اساسیه برای قوی‌تر شدن! برای رنجور نبودن!
اصلا خود مسئولیت و «توجه» به مسئولیت، آدم‌ها رو قوی‌تر می‌کنه.

 تو رو خدا بچه‌ها رو هم آدم حساب کنید! بهشون مسئولیت بدین، انقدر نخواین همه چیز رو خودتون پیش ببرین! انقدر بی‌اعتماد نباشین! مگه خودتون از اولش همه چیز رو عالی انجام می‌دادین؟
خودتون رو هم! خودتون رو آدم حساب کنید! آدمی که مورد خطاب اهل بیته! انقدری آدم هستیم که لایق این شدیم خدا بهمون راه و چاه نشون بده.
خدااا! با اون عظمت!
 انقدری ارزش داشتیم که پیامبر(ص) با اون فضایل اخلاقی، بیاد بخاطر ماها خودش رو به آب و آتیش بزنه و اونهمه تلاش کنه تا حرف حق از ورای این همهههههه تهدید و تحقیر و سانسور و تبلیغات منفی، از یک گذر طولاااانی ۱۴۰۰ ساله، به گوش ما هم برسه...
انقدری ارزش وجودی‌ داشتیم که مولا امیرالمومنین، حضرت زهرا(س) به همراه ۱۱ پاره تن شون، بهترین خلایق، اینهمه زحمت و سختی به جان شریفشون بدن و همه چیزشون رو فدا کنن برای اینکه ما راه گم نکنیم!
اون وقت خود ما انقدری خودمون رو جدی نمی‌گیریم که حتی به حرف‌های اونها گوش بدیم و عملی کنیم! هی میگیم ما کجا و سیره اهل بیت!
البته که این حرف جز القای شیطان نیست‌. شیطانی که گاه ما رو در قعر نومیدی نگه میداره و گاهی انقدر از اون طرف بوم می‌افتیم که احساس می‌کنیم پناه بر خدا، شأن ما، تشخیص ما، از اهل بیت بالاتره!
با تشخیص محدود خودمون جلو میریم. بعد جالبه وقتی هم که گیر میفتیم، میریم در خونه اهل بیت میگیم: بیا درستش کن دیگه! تو مگه امام من نیستی؟!  اهل بیت هم قربونشون برم انقدری دلشون برای ما می‌تپه همیشه، باز تو اون وضعیت میرن میگن خدایا، میشه ببخشیش؟ میشه این بنده پرروی گنه‌کار رو به خاطر من ببخشی؟ من کمکش می‌کنم دیگه آدم بشه؟
اینجوریه اوضاع...

می‌دونید چرا این حرف‌ها رو می‌زنم؟
این فاطمیه یه رزقی به برکت وجود منبرهای اهل بیت به من رسید، که سوختم، حقیقتا سوختم و این شراره آتش،  چنان در جان من زبانه زد، رسوبات و اضافات افکار من رو با خودش به آتش کشید... این سوختن من رو تطهیر کرد از افکار شیطانی و باورهایی که دست و بال من رو سخت بسته بود... حالا نمی‌تونم ببینم کسی از لذت این تطهیر زیبا، محروم بمونه...
می‌ترسم از این تشبیه، ولی میگم...
این انگیزه‌ام از جنس همون انگیزه درونی هست که حضرت زهرا(س) رو وادار می‌کنه تمام جسم و جان و آبرو و روحش رو، وسط بذاره. اون انگیزه انقدر قوی میشه در ایشون که حتی بعد اون‌همه سختی کشیدن، اون‌همه تحمل رنج، .....
آه...
چی بگم...
زبان من قاصره، الکنه... ظرف وجود من کوچیکه
من نمی‌تونم بگم...
اصلا بیاین بحث خودمون رو با هم پیش ببریم...


مسئولیت زن بودن چطور آدمی رو قوی می‌کنه؟
من یک زن مسلمانم، پیامبرم(ص) وقت تقسیم کار، امورات داخلی خونه رو به زن سپردن و امورات خارجی و کارهای سخت رو به مرد، مثل خریدکردن و تعمیر لوازم و ... ،
من شیعه‌ام، پس می‌پذیرم که این تقسیم کار بر اساس یه مصلحت فردی و اجتماعی بوده، می‌پذیرم که حتی اگه با میل من جور درنمیاد، حتما درست بوده که پیامبرم گفته،
اگه چیزی بهتر از این در حقیقت عالم وجود داشت، این پیامبر خدا که وحی الهی داره و معراج رو رفته، به پاره تن خودش، به فاطمه خودش، می‌گفت.
من، می‌پذیرم...
می‌پذیرم که بهترین راه رسیدن به کمال من، توی رعایت همین تقسیم کار عالمانه است...می‌پذیرم زن باشم! می‌پذیرم تابع حضرت زهرا(س) باشم اگه می‌خوام که بیچاره و آواره این تشتّت دنیا و آدم‌هاش نشم...
تن دادن به رنج و زحمت‌های پیروی از این دستورالعمل ها، چطوری من رو قوی‌تر می‌کنه؟
مثال میارم
 منِ زن، حتی وقتی از یه موضوعی خیلی ناراحتم یا ذهنم خیلی درگیره یا حتی وقتی مشغول یه رخداد خوشایندم و میل درونم اینه که تو همون حال بمونم، یادم میاد که آخ، ناهار باید بذارم! چی بذارم؟!
و مجبورم برای ساعتی از اون فکر دربیام؛ در نتیجه، بعد بارها تکرار شدن این مساله، برام عادت میشه که هر موضوع تلخ و شیرینی تهش دو یا سه ساعت می‌تونه ذهن من رو درگیر کنه.

منِ زن، می‌دونم تو اوج خستگی یا حتی مریضی، اگه بخوام خودم رو ول کنم، برم لم بدم، شاید بشه که یکی برام سوپ بیاره یا چندتا چایی عسل آماده کنه، اما قطعا مجبورم خیلی زودتر سرپا بشم اگه دلم نمی‌خواد وسط اون حال روحی خسته مریضانه، حال همه اعضای خونه هم بد بشه، بچه‌هام احساس بدبختی کنن و خونه نامرتب و گرسنگی هم به بار روح و روانم اضافه شه... اینه که هم بیشتر مراقب خودمم، هم وقتی بارها این قضیه تکرار بشه، میشم یه آدم قوی که به محض یه گلودرد ساده، سریع برای خودش تدارک می‌بینه و حتی وقتی بدن درد شدید داره، یه جوری می‌شینه که بقیه حس کنن اونقدرها هم اوضاع وخیم نیست و آه و ناله سر نمیده.
چون پذیرفته که این محوریت روحی زن در خونه یک اصل غیرقابل انکاره، هزاری هم غر بزنیم که آخه این چه وضعیه تا حال من خراب میشه حال تمام خانواده نابوده و باز منم که باید به بقیه روحیه بدم؛ چیزی عوض نمیشه!

یه خانم قوی، تو لحظه‌های مختلف زندگی، یاد می‌گیره، قوی باشه، یاد می‌گیره با هر سختی کوچیکی وا نره، تکرار این سختی‌های جسمی، بهش قدرت روحی میده
یاد می‌گیره حتی وقتی شکمش سنگین شده و کمرش درد می‌کنه، اگه بخواد کارها رو رها کنه و تا حد توانش رنج بعضی کارها رو نچشه؛ باید رنج ۹ ماه دیدن خونه نامرتب رو تحمل کنه! رنج خسته‌شدن همسرش از وضعیت رو، رنج بی‌حالی و احساس ضعیف بودن رو... بنابراین دست به کمر هم که شده، آروم آروم کارهاش رو انجام میده تا قوی‌تر بشه.
یه خانم باردار، وقتی قوی میشه که هزاران جور غذا هوس کنه و برای پختن شون هیچکسی رو نداشته باشه. یا باید بشینه گریه کنه (مثل کاری که من از شدت ضعف چندباری انجام دادم و بعد فهمیدم چه اشتباهی کردم) ، یا باید آستین بالا بزنه و خودش بره درست کنه، حتی اگه بدش میاد که توی آشپزخونه باشه!
و من برای همه این پیشامدهای طبیعی، خداروشکر می‌کنم که زن آفریده شدم
بله، من خیلی خوشحالم که تمام روزهای مریضیم، تنها بودم. حتی خوشحالم که خواهر نداشتم، چون خدا بهم نداده،
خوشحالم که خونمون از مادرم دوره و فقط ماییم که میریم اونجا، اونها نمیان و نمی‌تونم روی بودنشون حساب کنم
خوشحالم که هیچکسی رو ندارم این طرف‌ها یه آب دستم بده یا حداقل، دلم گرم باشه که هست
خوشحالم که خانواده همسرم انقدری دورن نمی‌تونم هیچ حسابی باز کنم روشون اگه مشکلی پیش بیاد
خوشحالم مسیر خونمون طوریه که حتی دوستام نمی‌تونن اگه کاری چیزی بود،بیان کمک یا حتی سر زدن و دیدن خشک و خالیشون
تمام اینها یعنی من به جز خدا، هیچکسی رو ندارم... یعنی من غریب شدم تا خدا مونسم بشه.
تمام اینها یعنی عشق‌بازی با خدا که می‌دونی این موقعیت رو خدا خواسته برات، برای همین وقتی شب تا صبح به این فکر کردی که چقدر دلم یه چیز شیرینی می‌خواد و هر چی گشتی تو خونه، نتونستی دلت رو آروم کنی، صبح وقتی همسایه با یه ظرف حلوا میاد، عشششق می‌کنی، سر تا پا لذت میشی از این توجه تنها مونست، خدا...

وقتی خدا جوری برات برنامه چیده جز خودش و همون اندک توانی که خودت داری روی هیچ کس و هیچ چیز حساب باز نکنی، تا خدا هم قوتت رو خیلی زیاد کنه، دیگه چی می‌خوای از دنیا؟!

( قصد بسط دادن بیشتر داشتم و اون چیزی که می‌خواستم درنیومد. اون چیزی که تو ذهنم بود.)
#
فکر کن تو این متن رو بنویسی، بعد از اینجا بری بیرون، یه متن ببینی درباره حضرت زهرا و قصه تکراری بسیار درس آموز، که حضرت چندتا بچه کوچیک داشته، امام علی هم اکثرا جنگ بوده، انقدری از کارهای خونه خسته میشدن که مولا یه بار برگشتن فهمیدن دست‌ها و شانه های حضرت زهرا پینه بسته.
که میرن برای درخواست کنیز. پیامبر بهشون تسبیحات رو یاد میدن
میگذره میگذره تا جناب فضه، میشه تنها غنیمت جنگی یکی از پیروزی‌های بزرگ پیامبر. و باز حضرت زهرا با ایشون تقسیم کار می‌کنن و میگن یه روز تو یه روز من... ( ای جانم به فدای این زن قوی... این مادر ۱۸ ساله)
بعد از اون بیام بیرون، برم تو ایتا ببینم مادرم پیامی داده یا نه، یه پیام بخونم از کانالی که دیشب توش عضو شدم و اصلا یادم نبوده با این مضمون که: آدم های قوی، محدودیت‌های معمولی همه آدم ها رو دارن
ولی فرقشون اینه که می‌پذیرن محدودیت هست و از اون محدودیتها فرصت می‌سازن برای قوی تر شدن.
قوی شدن تو ذهن اتفاق میفته و در عمل بروز پیدا می‌کنه. همین!


پی نوشت: خیلی از این سختی‌ها در دنیای مردانه هم هست. من قصدم قیاس بین مرد و زن نبوده، متن رو از نگاه یک زن نوشتم، همین و بس! سراغ حاشیه نریم لطفاً

پی نوشت ۲: نوشتن این متن از فاطمیه شروع شد اما کامل نشد. گفتم دیگه تا جان‌مون از حال و هوای فاطمی زیاد دور نشده، منتشرش کنم. 

  • .. مَروه ..

نظرات  (۷)

سلام.

یٰا أَیُّهَا الْإِنْسٰانُ إِنَّکَ کٰادِحٌ إِلىٰ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاٰقِیهِ...

احسنت و مَرحباً بکِ.

شما برای نوشتن این پست، زیاد وقت گذاشتید. منم دوبار خواندمش و بلکه سه بار.

بسیار خوب نوشتید. نگاه مؤمنانه و مسئولانه ای به زندگی و سختی های سازنده اش داشتید. خدا کند همه ما چنین نگاهی به خودمون و به رسالت انسانی و الهی مون داشته باشیم و باور کنیم که آسوده زیستن و فرار از مشکلات و فرو رفتن در لاک فردیت یا خزیدن در کنج عافیت، برازندۀ مقام انسانی ما نیست...

ان شاءالله همچنان فاطمی بیندیشید، فاطمی بنویسید و فاطمی زندگی کنید.

  

وفقک الله.

مأجور باشید.

پاسخ:
علیکم السلام
متشکرم...
بله عنوان رو با این نیت گذاشتم که مطلب خونده بشه حتما. هدف دیگه ای نداشتم

خزیدن در کنج عافیت، کار شیعه حضرت زهرا نیست 👌
  • اقای ‌ میم
  • پی نوشت ۲: نوشتن این متن از فاطمیه شروع شد اما کامل نشد. گفتم دیگه تا جان‌مون از حال و هوای فاطمی زیاد دور نشده، منتشرش کنم. 

    مبارزه با کمال گرایی

    سلام دوست عزیزم 

    مطلبت همون‌طور که قبلاً بهم گفته بودی دقیقا مناسب این روزای منه 

    من که بدون سختی بزرگ شدم و حالا دقیقا همین شرایطی رو دارم که شما نوشتی. همین تنهایی. همین غربت. و اومدن بچه باعث شد بفهمم چقدر میتونم قوی تر باشم. من که اگه یه ذره فقط یه ذره سر درد داشتم باید حسابی استراحت میکردم حالا با هر دردی که داشته باشم بدون خواب کافی، باید از بچه م مراقبت کنم ‌.

    بخش زیادی از سختی ای که روزای اول میکشیدم از همین بود. اینکه نمیخواستم بپذیرم اون همه آسایش و راحتی از بین رفته ... به چشمای خسته و قرمز همسرم نگاه میکردم. همسری که من تمام تلاشمو میکردم وقتی میاد خونه استراحت کافی داشته باشه، یه وقت خواب عصرش به هم نریزه. یه وقت سر و صدا بیدارش نکنه. و حالا جلوی چشمم تمام اسایشش به باد رفته بود 

    من از ترس اینکه واکسن کرونا برام عوارض داشته باشه و نتونم از بچه مراقبت کنم نرفتم واکسن بزنم گفتم صبر کنم بعد از واکسن دو ماهگی دخترم، باورت میشه دقیقا همون موقعیکه ازش هراس داشتم به شدت مریض شدم و مشکوک به کرونا بودم. انگار که اگه از این موقعیتای سخت بخوای فرار کنی رب حکیم تو رو پای درس میاره . هرجور شده... 

    زاویه دید قشنگی بود به همه چی... ممنونم که وقت گذاشتی و نوشتی

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خداروشکر...🌷

    من یه چنین دوره آموزشی ای رو تو ۱۸ سالگی تجربه کردم، بلافاصله بعد کنکورم، دقیقا منم یه دختر خیلی کم تجربه بودم که تو کارهای خونه عملا هییچ نقشی نداشتم.
    اول ها خیلی به خدا غر زدم ( خدا منو ببخشه) ولی بعد گذشت چند ماه، خیلی ممنونش شدم برای این رشد یکهویی
    هنوزم به اون روزها که فکر میکنم احساس خوبی دارم
    حالا شما هم ان شاالله به سلامت می‌گذرونی این ایام رو، و بعدا با خودت میگی: وای چقدر بزرگ شدم نسبت به اون موقع!

    البته امتحان من با واقعه مثبتی برقرار نشد. ولی درکل خیر بود
    حالا الحمدلله واسطه امتحان شما خیر هم هست. دخترت چند سالش که بشه ان شاالله به خوبی یاد میکنی از این ایام :)
    برای ما هم دعا کن

    سلام عزیزم

    من روز عید متنت رو خوندم.

    و حالا که امانتدار امانت خدایی، هم روزت رو تبریک میگم، هم عیدت رو.

    ان‌شاءالله همیشه تحت عنایات ویژه حضرتشون باشی

    پاسخ:
    سلام رفیق عزیزم
    ممنونم ازت... و از دعای خیرت
    ان شاالله این روز عید برای هممون مبارک باشه و به حضرت زهرا نزدیک بشیم
  • تار و پود √
  • سلام بر شما و مونستون :)

    پاسخ:
    و علیکم السلام

    سلام و نور

    تلفیق قشنگ و به‌جایی بود (رنج و زنانگی)

     وقتی آدمی فسلفه‌ی رنج رو درک می‌کنه نگاهش به اتفاقات زندگی و مقدراتش بسیار متفاوت میشه

    زندگی خیلی راحت‌تر و هیجان‌انگیزتر میشه

    و انسان نسبت تازه‌ای با ابتلا پیدا می‌کنه

    اثرش فوق‌العاده‌ست

    ممنون از شما بابت نوشتن متن و تبریک🌹

     

    پاسخ:
    سلام عزیز دل
    خوشحال شدم نظرت رو دیدم🌷

    قبول دارم واقعا... وقتی به فلسفه رنج دقت می‌کنیم دیگه نمی‌رنجیم!  یعنی رنجه برقراره ها ولی حال عمومی ما خوبه :)
    و به قول شما هیجان انگیز میشه، چون میفتی تو یه رقابت چالشی با خودت و اون رنجی که هست.

    سلامت باشی عزیزم🌺
  • دخترِ بی بی
  • سلام عزیزم

    بلاخره تونستم بیام و استفاده کنم از مطالب قشنگت:)

    انگار از زبان من نوشته بودی

    منی که تازه الان از شر کرونا کمی بهترم و مجبور بودم تو این مدت با وجود سردرد و بدن دردهای فلج کننده بشینم و نوزاد معصومم رو شیر بدم مجبور بودم برای خودم سوپ و شربت عسل درست کنم و...خیلی خوب فهمیدمت

    همیشه از تنهایی شاکی بودم اما میبینم این تنهایی چقدر منو قوی کرده 

    قوی شدم اما خراش هایی هم به روحم به جا گذاشته که هیچ وقت ترمیم نمیشن و من رو از خود واقعیم دور کرده 

    من دیگه اون سادات سابق پرشوروحرارت نیستم دیگه ذوق ندارم...

    قوی ام دارم یه تنه با همه کمبودهایی که قبلا به خاطرشون ساعت ها اشک میریختم زندگی میکنم و دیگه اونقدرام اذیت نمیشم اما دیگه اون زن سرشار از حس زندگی هم نیستم.

    حالا اینا که درد ودل بود و بی ربط:)

    اما حرف هات خیلی درسته فلسفه رنج خیلی زیباست واصلا بدون رنج نمیشه« لقد خلقناالانسان فی کبد»

    استاد پناهیان هم خیلی رو این مطالب سخنرانی دارند و تاکید دارند بر این موضوع

     

    پاسخ:
    سلام رفیق عزیزم

    خدا قوتتت ❣️🌺

    در جواب درددلت نمی‌دونم چی بگم راستش :(
    سخته دیگه...
    ولی خب ان شاالله که عاقبت کارمون به خیر باشه
    و اون نشاط قبلیه برگرده به سادات ما :)
    تا یه حدی تغییر روحیات که عادیه، ولی اینکه خودت راضی نباشی از وضع جدید، خوب نیست...
    خدا به هممون کمک کنه 🌷

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">