و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

اندوهِ روزِ نیامده...

شنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۸ ب.ظ


یه فرموده‌ای دارن مولا امیرالمومنین (ع) که چند وقته دارم بهش عمل می‌کنم، 

روانشناس‌تر از ایشون ندیدم من! از بس که فرمایشاتشون آرامش بخشه و حلال مشکلات روحی...

اصلا شیعه باید سرحال‌ترین باشه وقتی همچین امامی داره

ما اگه سرحال نیستیم از کم‌کاری خودمونه. یا کم‌کاری دانشی یا رفتاری

مولا فرمودن: اندوه روز نیامده را به امروزت میفزا، که اگر آن روز از عمر تو باشد خداوند روزی‌ تو را می‌رساند. 

و من، در تمام لحظه‌های این روزها با همین جمله اول، آروم شدم. 

_ دارم نرگسمو می‌خوابونم، خسته‌ام، بدنم درد می‌کنه، ضعیف شدم ، با خودم میگم: این که هنوز اولیشه! چطوری میخوام سرپا شم؟! چطوری میخوام بازم بچه بیارم؟! 

و جمله مولا تو گوشم می‌پیچه: اندوه روز نیامده را... 

یادم میفته که دارم برای آینده ‌ای که معلوم نیست چطوری پیش میره، غصه میخورم، بعدم رها می‌کنم و به نرگسم نگاه می‌کنم. دیدنش آرومم می‌کنه.

_ خونه خاله ، بهم میگن: این چه طرز آروغ گرفتنه؟ و من ناراحت میشم و با خودم میگم: اینکه فامیل خودته ناراحت شدی، پس فردا که میری شهر همسر پس میخوای چیکار کنی؟! حالم بدتر میشه تا اینکه کلام مولا تسکینم میده: اندوه روز نیامده را... 

و با خودم میگم: چو فردا شود فکر فردا کنیم. فعلا حال الانت رو دریاب، برای اونجا هم یه فکری می‌کنیم. 

_ خونه مادرشوهر توصیه‌های مادرانه می‌کنن و روی حرفشون اصرار می‌کنن درحالی که من میدونم و علم دارم که این کار غلطه، و سختم میشه و با خودم فکر می‌کنم: الان که نوزاده و بحثمون فقط سر شیر و خواب و این چیزاست، بعدا که کلی مسأله تربیتی پیش میاد چیکار کنم؟ 

و باز مولا تو گوشم میگن: اندوه روز نیامده را... 

آروم میشم و میگم دختر! تا اونموقع شرایط ده دفعه عوض میشه، رابطتون عوض میشه، روحیه تو عوض میشه و ... 

فعلا حال الانت رو دریاب... 

#

مثال دیگه‌ای به ذهنم نرسید، از احوال خودم نوشتم.

#

پ.ن: در کل باید زیاد سخت نگرفت. من تو خیلی چیزها زدم به بی‌خیالی چون دیدم که ارزش اعصاب خودم خیلی بیشتره. ولی واقعا این روزها از ته دلم، دوست داشتم ذاتا آدم بی‌خیالی می‌بودم. کاش از اونها بودم که کلا حرف مردم براشون مهم نیست. 

آخه واقعا چرا اینهمه باید برای دلسوزی‌های دیگران، که با لحن نامناسبی میگن، حرص بخورم؟ 

چرا باید انقدر برنجم؟! 

کاش بی‌خیالی قرص داشت... یا حداقل کاش اینهمه درونگرا نبودم، منم یکم راحت صحبت می‌کردم! 

( البته تجربه های موفق هم داشتم این چند روز)


  • .. مَروه ..

نظرات  (۷)

سلام :) 

چقدر بده که مدام توی تله‌ی اندوه روز نیامده میفتیم و شروع میکنیم به گفتگوی ذهنی و تقلا کردن... 

وقتی آگاهی باشه وقتی مثل همین حرف مولامون، نقشه‌ی راه باشه سریع برمی‌گردیم به مسیر درست، کاش همیشه مثل نوری باشن قلبمون و مسیر پیش رومون رو روشن کنن🙏⭐ 

هرچی پیش میره ظرفیتت بیشتر و بیشتر میشه مطمئنم :)) 

 

پاسخ:
سلام عزیزم
عیدت مبارک😍

تله رو خوب اومدی! واقعا مثل یه تله ی نکرار شونده است. برای همین میگم مولا روانشناسن، قشنگ می‌دونن ذهن ماها دچار چه خطاهایی میشه، از پیش برامون راهکار فرستادن. 
خیلی از این جنس جمله‌ها زیاده در کلام اهل بیت. 
الهی شکر که شیعه هستیم ، الهی شکر که هستن! 

ممنونم از انرژی مثبتت 🌹 
ظرفیت شنیدن و نرنجیدن؟ 
واقعا حس می‌کنم باید خودمو ارتقا بدم، نمیشه که همه عالمو عوض کرد! نمیشه انتظار داشت همه طبق اصولی که من بلدم رفتار کنن! اصلا اومدیم و اصول من غلط بود! این چه انتظار بی موردیه؟! 
  • اقای ‌ میم
  • آدمیزاد به هر جایگاهی که بخواد میتونه برسه حتی به بیخیالی

    پاسخ:
    اراده آدمی خیلی قویه... ولی مسیر سخته. 

    ایشان یه جمله دیگه دارن که هر چند ظاهری ساده و بدیهی داره اما بسبار برای من حیرت انگیزه : " از نکات عبرت انگیز دنیا این است که انسان در حالیکه نزدیک است به آرزویش برسد، ناگهان اجلش فرا میرسد و امیدش را قطع میکند. نه به آرزو رسیده و نه آنچه مورد آرزوى اوست، باقى میماند

     

     

     

     

    پاسخ:
    متشکرم برای این حدیث... 
    فکر کردن به این جملات، خیلی آدم رو رشد میده و از دام خیلی غلط رفتن ها، نجات.
  • اقای ‌ میم
  • اگه آدم بخواد سختیش رو تحمل میکنه

  • پیـــچـ ـک
  • سلام 

    زودرنجی تو ذاتی نیست. تو ذاتا آدم دلسوز و پویایی هستی. ولی الان به خاطر ضعف جسمی و این که تمایل به پیدا کردن رابطه‌ت با بچه‌ت داری، دوست نداری کسی وارد حریم این رابطه بشه. تنش های کمی رو تحمل نکردی، بازم بهت می‌گم به خودت فرصت بده.

    برای کنترل زودرنجی، به این فکر کن که مجبور نیستی راهنمایی ها و نکات تربیتی که اطرافیان می‌گن رو انجام بدی ولی شنیدنشون گزینه و روش های مختلفی رو در اختیارت قرار میده که می‌تونی امتحان کنی. آدم همین جوری تجربه به دست میاره خب.

     

    پاسخ:
    سلام... 
    حریم شخصی من خیلی پررنگه... ولی انگار خدا همش شرایطی برام می‌چینه که سازگارتر و سازگارتر بشم.. 
    #
    دقیقا
    دیگه دلم تنهایی می‌خواد، رفتن به حریم شخصی خودم و خونواده کوچیک خودم...
    ولی از تنهایی مطلق تهران هم فراری‌ام..
    کاش یه حالتی بین این دوتا بود

    سلام

    چقدر نکته ی این مطلب خوب بود

    خانمم دو سه سالی بود برای یه مسئله ای که در سالهای آینده قرار بود اتفاق بیفته هر از گاهی باهام بحث های چالشی میکرد... سال اول و حتی سال دوم هر بار سعی میکردم خوب گوش بدم و درگیری ذهنیش رو برطرف کنم...

    اما واقعا حدود یه سالی بود که دیگه وقتی مطرح میکرد منم مستاصل میشدم... میگفتم نمیدونم... واقعا عقلم قد نمیده...

    حتی به پیشنهاد ایشون دو سه باری به استاد هم گفتم... استاد فقط میگفتن نگرانش نباشین... اگه لازمه خودم با خانمت صحبت کنم...

     

    اما خانمم میگفتن من میدونم استاد میخوان بگن این نگرانیم یه مسئله دنیایی هست... و بهش بها ندم... اینها اعتباریات هست و...

     

    خلاصه بعد از چند سال راضیش کردم با استاد صحبت کنه... حتی وقتی نگرانیش رو گفت بلافاصله هم گفت: استاد میدونم نباید گیر این چیزا باشم و دنیایی هست و اعتباریاته... اما من ظرفیتم همینه... نمی تونم...

     

    بعد استاد بهشون گفتن: دخترم چرا اینقدر داری خودت رو اذیت میکنی؟!!

    نگرانی هات کاملا بجاست...

    اما این موضوعی که اینقدر فکرش رو میکنی معلوم نیست کی قراره بیاد... چرا غصه آینده ای رو میخوری که هنوز نیومده...

    هر وقت اومد و توش قرار گرفتی و دیدی تحملش رو نداری همون موقع هر تشخیصی که دادی و فکر میکنی درسته عمل کن...

    همین قدر ساده هست... 

    انگار خانمم آروووم شدن...

    تماااام

    بعد بهم گفتن تو چرا هیچ وقت این حرفای استاد رو به من نگفتی؟!!

    تو که اغلب چیزایی که میگی استاد هم همونا رو میگه...

    حرفام خیلی بچگانه بود... نباید به استاد میگفتم نه؟!!

     

    گفتم: کجای حرفت بچه گانه بود... اگه بدونی این حجم از صداقتت چقدر به استاد انرژی مثبت میده...

     باور کن منم یکی دو باری همین حرفای استاد رو گفتم :((... احتمالا خیلی ناشیانه و بد گفتم

     اما وقتش برای تو الان بود...

    الان باید این حرفها به گوشت میرسید...

     

    دقیقا نکته مطلب شما رو چند روز پیش لمس کردیم با همسرم...


    پ ن : نظر آقا سجاد هم خیلی آموزنده بود... قربان کلام معصوم...

    آقا سجاد ممنون... یکی دو روزه دارم بهش فکر میکنم

    پاسخ:
    سلام علیکم

    ممنون که این مساله رو مطرح کردید.
    چقدر از نحوه بیان خانمتون لذت بردم، اینکه صادقانه گفتن میدونم دنیاییه ولی ظرفیتم همینه. با این بخش از نظرتون کاملا همذات پنداری کردم و مشتاقانه جواب استاد رو خوندم... 
    چقدر درست گفتن.
    واقعا همینه...
    تقریبا بالای ۷۰ درصد نگرانی های ما، که شب و روز براشون غصه میخوریم و به جا هم هستن، هیچوقت، هیچوقت هیچوقت، رخ نمیده! 

    من خودم خیلی وقتا از ترس اینکه حرفام بچگانه باشه به زبون نمیارم. ولی وقتی میگی، واقعا یه جمله درست کافیه که همه ترست بریزه و آروووم بشی... 

    چقدر خوب شد که گفتین. 
    چه خوب که مولا علی حواسشون به ما و فکرها و دغدغه هامون بوده و این جمله رو به یادگار برامون گذاشتن. 

    سلام. من تازه با وبلاگتون آشنا شدم...و این پستتون رو خیلی دوست داشتم. (چون خودمم با این موضوعها درگیرم)

    ممنونم🌸🌺

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خوش آمدین

    نوش روحتون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">