و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

آمدنش را قریب می بینیم...

و نراهُ قریبا

بسم رب الزهراء

سلام...

شاعر میگه:
من اگر برخیزم،تو اگر برخیزی،همه برمی خیزند
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی،چه کسی برخیزد؟

**
اینجا سعی میکنم چیزی بنویسم که برای دیگران مفیده، از روزنوشت ها تا خاطرات و دغدغه ها... گاهی هم برای گفتگو و یا به نتیجه رسیدن، مطلبی رو منتشر میکنم.
اگر براتون مفیده بمونید و بخونید.
باعث افتخاره بنده است که محبان حضرت مهدی(عج) اینجا تردد می کنند.
*
همه ی نظرات برام ارزشمندند و دوست دارم با دقت بخونم و جواب بدم،اگر گاهی نشد یا با تاخیر بود، ببخشید.

بایگانی

آقا قرار شاه و گدا هست یادتان؟

يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ب.ظ
سلام بر همه ی ساکنان کوی امام رضا...
چه نعمت زیبایی است اینکه بارگاه یک امام معصوم در کشورمون باشه..
هر چند دور
کاش وطنمون،وسعت روحمون به اندازه ی درک حضور همیشگی امام بود...
امامی که متعلق به همه است...
حجت حاضر و ناظرمون...
حضرت صاحب الزمان....

عیدتون مبارک:)
بدون هیچ کلام خالی از عملی....
التماس دعا..
عیدی یادتون نره؛)


وقتی مزار حضرت زهرا مزار توست...

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ



📝 رهبر انقلاب: توصیه من به خواهران و دختران عزیزم این است که معلومات و آگاهیهایتان را بیشتر کنید.
 مطالعه،
 دقّت،
 تحقیق،
درس،
 ورود به مسائل مورد ابتلای روز
 و اهتمام به کارهای دینی،
جزو وظایف حتمی و مسلّمی است که امروز زنان کشور باید مثل مردان، خود را موظّف به انجام آنها بدانند.
 شما هستید که فرزندان صالح می پرورید و همسران خود را برای ورود به میدانهای مثبت، تشجیع میکنید.
 بسیاری از زنان، شوهرانِ خودشان را بهشتی میکنند و آنها را از مشکلات دنیا و آخرت نجات میدهند.
 کار و تلاش زن و آگاهی و موضعگیری او، چنین ارزشی دارد.
 ۷۵/۶/۲۸

****

سلااام بر همه ی مخاطبان محترم...
عید ولادت حضرت کریمه،فاطمه ی معصومه بر همه مبارک و فرخنده باشه ان شاء الله...
این روزهای دهه ی کرامت باید حسابی نوکرهای خوبی باشیم،حیفه که دست خالی رد بشیم از این ایام....

عمه ی امام زمان...
خواهر امام رضا...
اشفعی لنا فی الجنة...

****

دختران گل،دوستان خوبم
روزتون هزار بار مبارک باشه و لبریز برکات حضرت کریمه باشید ان شاء الله و در پناه همیشگی او

پ.ن: عیدی خوبیه،اینکه فرمان و امر رهبرت بهت بگه وظیفه ی توی خانوم چیه...چه خوبه که سایه ی رهبر بالا سرمونه...الحمدلله...

شهد شیرین شهادت نوشمان باد بحق حیدر

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ق.ظ

محبوبم...
به حلاوت و سوزندگی عشق قسم
خطا کردم...
هیچ چیزی
زیباتر از فدای یار شدن نیست
و چه سعادتی زیباتر از آن
که...
جان بر لب و می در کف و معشوق به کام است...


#مجنون_نوشت

شب جمعه است هوایت نکنم می میرم

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۱ ق.ظ

هوای حسین...
هوای حرم...
هوای شب جمعه زد به سرم
روانه شوم بسوی ضریح
بگیری اگر زیر بال و پرم
حسین ارباب،حسین ارباب
حسین ارباب،منو دریاب... :((
ارباب جانم
حسین جان
آرام نمیگیرد این دلتنگی
هر قدر بگویم و بخوانم و بنویسم
آرامش این جان
تنها با شهادت
بین دستان تو
میسر است
به علی اکبرت قسم...
:(


#حرفهای_نگفته




جنگ است و صدای طلب ناصر هست

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۲ ب.ظ

دو روز گذشته
اما این غم آنقدر سنگین بوده که تاب و توانم هنوز کمر شکسته باشد...
این روزها
تا اسم بقیع می آید
پهلویم تیر می کشد...
آخر می دانید
پسر ارشد مادر
بد دردی را چشید...
بد چیزهایی را دید...

من
تاب شنیدنش را هم ندارم
چه رسد به اینکه آن لحظه ی سخت
پسری باشم کوچک
که یک ملعون
بیاید و آنطوری بزند که مادرم...
زهرای طهور...
بر زمین بخورد
در مقابل نامحرم...
آه...مادر، چه سخت امانتی بر دوش ما گذاشت...
وقتی کسی با آن عظمت
اینگونه فدای ولی زمانش می شود آیا جایی برای سستی آدم های حقیری مثل من،می ماند؟
وای بر ما
وای بر ما اگر مسلم را درنیابیم...
وای بر ما اگر حسین در کرب و بلا بماند و....

**

امروز چقدر پر تلاطم شده ای
کنعان شده ای،میان خود گم شده ای
یوسف که عزیز فاطمه باشد و بس
در غیبت و تو «کثیر مردم» شده ای؟!

غائب شده ای از خود و غافل ز حبیب
مصری که درون آن اسیری، بشکن
جریان ولایت است، معنای غدیر
با ذکر علی نعم الامیری بشکن

بیمار و خریدار سفر کرده نه ای
غفلت زده از حقیقت خم شده ای
جنگ است و صدای طلب ناصر هست
اما تو اسیر ری و گندم شده ای؟!

حیف است گرفتار گذرگاه شدن
بهر گذر از هر آنچه هستی،بشکن
وقتی که ولیّ هنوز در کرب و بلاست
باید که به میل خود بمیری،بشکن...




نرود خواب به چشم عاشق

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ق.ظ

هر که را خواب شبانگاهی نیست
لاجرم عشق مسبب نبود

عاشقان را سبب بیداری
جمله آن است که خود میدانند

*
شاعر شدن اصلش بر مراقبه است...
بر حفظ لطافت جان و طهارت بیانه..
خوبه..انگیزه خوبیه برای رشد...








باید گذشت از این دنیا،به آسانی

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

«من» بی اهمیت ترین واژه است اگر عاشقی،

پیشه ی زندگی ات باشد.....


«من» بی بها است برای کسی که مقصدش،

گذشتن است..

گذشتن از همه ی داشته هایش...

گذشتن از تمامِ سرگرمی ها،

و نیست شدن در هستیِ مطلق...



و برای چیزی که بی بها است،نوشتن،

بی فایده است...

******

و منزجر کننده است،هر چیز که بوی «من» بدهد...


/تمام شد/





/بعدا نوشت: آغاز یک پایان...واژه های بلوری را،ورق زدیم...دو سال،برای منیت کافی بود...بس است دیگر،حدیث نفس/


جهالتی به نام خود بزرگ بینی

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۲ ق.ظ

مدتیه دارم سعی میکنم خودم رو از بالا ببینم!
از جایی برتر و عمیق تر از سطح خودم...
با چشم های خودم من حق ترین و بهترین ادم عالمم!
اما واقعیت...
واقعیت رو اگه میخوام ببینم باید از سطح خودم بالاتر برم...

اولش شروع کردم ریشه یابی افعالم..
چرا عصبانی شدم؟
چرا خوشحال شدم؟
چرا ناراحت شدم؟
چرا خوشم اومد؟

شروع کردم به خوندن اساسی ترین بخش وجودم،یعنی نوشته هام...

به وبلاگ که رسیدم..
متن هام
نظرات
جواب هام به نظرات...

از شما چه پنهون
دردناکترین و در عین حال بهترین ضربه ی روحی اینه که عمق بدی هات رو بفهمی...
واای
تازه فهمیدم چقدرر خودمحورم...!!

خییلی بده که خودم برام خیلی مهمه و همش توی ذهنم فکر میکنم عجب آدم بزرگیم من!!

جل الخالق...

*
خدایا
 سه چهار تا سحر بیشتر نمونده از ماه بنده هات...
من خیلی جاهلم
خیلی فقیرم
خیلی .....

خودت کمک کن
آدم بشم....

وقت تنگه...

و نراهُ قریبا...

سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۸ ب.ظ

*

اللهم تجعل وفاتی قتلا فی سبیلک

تحت رایة نبیک

مع اولیائک
خدایا مرگ من رو در حالی که تو راه تو ام

زیر سایه ی پیامبر تو ام

با دوستای تو ام، قرار بده


و اسئلک ان تقتل بی اعدائک

و اعداء رسولک
خدایا خون دشمنانت رو به واسطه ی من بریز...

خدایا

ما رو از منتقمان رنج پیامبرت قرار بده...

خدایا

ما رو منتقم سیلی عالی ترین بانوی عالم قرار بده

خدایا ما رو جزو اونهایی که با علی بودند و نشستند و برخاستند اما تنهاش گذاشتن قرار مده...

یا مجیب دعوة المضطرین..



*

عبارات عربی مربوط میشه به یکی از دعاهایی که در تعقیبات نمازهای واجب اومده در ماه رمضان...

شروعش هم اینه: اللهم انی بکَ و منکَ...

اگه نخوندین،بخونید و لذت ببرید از این دعا...


التماس دعای آدم شدن و ساخته شدن،برای ظهور

مادرانه

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

این یکی دو روز
مامان حال جسمی اش خوب نبود
من حال روحیم
البته من خوب شدم،فقط یه دوره تنبّه بود...
تو این دو روز مشغولیت های من به مادر خیلی بیشتر شده بود..
وقتی بیکار میمونه اذیت میشه
از طرفی خیلی نمیتونه کاری بکنه...
قرآن میخونه،مفاتیح میخونه،کتاب میخونه....
کلی کتاب خونده تو این مدت
یه وقت هایی هم با هم منچ بازی می کنیم:)
خیلی روحیه اش بهتر میشه...
میدونید؟ بدترین چیز اینه که حس کنی مفید نیستی...
مامان وقتی میدید من حالم خوب نیست اما مجبوره صدام کنه _مثلا بگه: مامان،بیا کمکم کن بلند بشم،دیگه نمیتونم بشینم_ خجالت می کشید...
وقتی شب همه دراز کشیدن بچه هاش رو صدا میکنه که بیان پتو بکشن رو دستش یا ماساژش بدن یا دستش رو دراز کنن خیلی ناراحت میشه....
ماها بعد یه مدت بیماری یاد گرفتیم رفتارمون سر سوزنی نباید از مهر خالی باشه...
مگه همین مادر نبوده که شب و نصفه شب مشغول ما بوده و برامون بیداری کشیده و از خودش و خستگی هاش بخاطر ما گذشته؟
یک صدم زحماتش هم اینطوری جبران نمیشه....

اوائل خیلی سختم بود که مثلا ساعت 7 عصر که خسته از دانشگاه میرسم باید بدون هیچ ناله و اظهار ضعف یا خستگی به خدمت مادر بیام چون اون ناچاره از من کمک بخواد و خیلی هم مراعات حالمون رو میکنه هنوز با این حالش و اگه احساس خستگی من رو هم ببینه خیلی خجالت میکشه...
پس باید همیشه می خندیدم...

اوائل خیلی سخت بود برام و شاید ناراحت بودم از شرایط که چرا نمیتونم مثل بقیه باشم...

اما حقیقت اینه که مثل بقیه ای وجود نداره...
همگی باید مثل خدا بشیم...
ما هممون یه جاهایی قوی هستیم یه جاهایی ضعیف...
و چقدر خوبه که خداوند برامون بلاهایی بفرسته که دقیقا ضعف هامون رو نشونه گرفته....

قدیم ها خیلی سختم بود چون حس میکردم خدا نمیفهمه چقدر دارم اذیت میشم...
هی میگفتم خدایا نمیتونم
نمی کشم
نمیشه
بسه
خسته شدم

خدایا توبه...
توبه که فکر میکردم خودم بهتر از تو می فهمم
ببخشید که فکر میکردم تو منو نمی شناسی و شرایطم رو نمیدونی
ببخشید که یادم نبود تو عالمی خبیری،سمیعی،بصیری....

یا ضارّ یا نافع....

*
بابت پراکنده بودن نوشته ام عذر میخوام.
تو این شب ها و روزهای ارزشمند بنده حقیر و خانوادم و جمیع مومنین و مومنات رو از دعاهای خیر و پاکتون فراموش نکنید.
الهی که به حق حضرت مادر(س) سرفراز مقابل نگاه های مولا(عج) باشید و با شیم.