آب های سرد میزبانِ نور
مادر قربونت بره
میدونستم سر قولت میمونی
ابجی مریمت میگفت دیگه برنمیگردی اخه از بچگی همش باهات لج داشت
فکرمیکرد من تورو بیشتر دوست دارم ..
قربونت برم که سرافرازم کردی و برگشتی ...
کاش بابات زنده بود میدید چقده ماشالا مرد شدی ...
از پسر زهرا خانوم چه خبر ؟!
اونم برگشته ؟!
دستاتو بده ببینم
اخه از بنیاد شهید زنگ زدن گفتن پسرتون با دستای بسته پیدا شده ...
مادر برات بمیره ، جای طناب رو دستات مونده ...
بیا بشین بشون دارو بزنم تا زودی خوب بشن ...
خدا ازشون نگذره
پسرم خیالت راحت ، صدامو اعدام کردن...
امام خمینی هم به رحمت خدا رفت ...
الان امام خامنه ای رهبرمونه ...
زندگیم فدای اقا
پسرم خوب شد الان اومدی ...
اخه اقا داره خون دل میخوره ...
جوونای همسن و سال تو همش از اقا حرف میزنن ولی مث تو مردعمل نیستن ...
بیا بهشون بگو
از روزای جنگ ...
از اون لحظه که دستاتونو میبستن و زنده زنده خاک روتون میریختن ....
بشون بگو توهم عاشق مامان بابات بودی ...
خونه زندگی داشتی ...
درس میخوندی ...
بشون بگو که از همه چی دل بریدی و رفتی تا الان اونا توی ارامش و امنیت باشن ...
الهی من بمیرم اشکاتو نبینم پسرم
گریه نکن
چشم دیگه هیچی نمیگم ...
پسر زهرا خانوم حالش خوبه ؟! زهرا خانوم هنوزم چشمش به دره که گل پسرش برگرده ....
---
