تب
دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۲ ق.ظ
خیال میکردم حالم خوبه..
مثل همیشه که خیال می کنم وضعم خوبه اما وقتی میرم در خونه ی طبیب،تازه می فهمم عمق بیماری چقدره..
مثل همیشه که فکر می کنم خوبم اما وقتی روضه میخونن و اشکم نمیاد می فهمم چقدر بدحالم....
شب که رفتم دکتر،گفت تبم بالای 39 رفته و افت فشارم خیلی زیاده..
خیال می کردم خوبم اما بعد از اینکه اطاعت کردم از امر دکتر،تازه فهمیدم حال خوب یعنی چی.....
ساده بگم...
خداوندا
به ما بفهمون چقدر تب داریم از دست گناهان...
بهمون بفهمون نیاز داریم به طبیب...
بفهمون که حال خوش،تابع اطاعته...
و تا اطاعت نکنیم،بیماریم....
بهمون بفهمون که«خیال می کنیم خوبیم»
بعدانوشت:
متن قوی نیست...
دیگه از نصفه نوشتهای یک مریض انتظاری بهتر از این نمیره!
خواستم حذف کنم بهترش کنم،دیدم بازدید داشته...
خلاصه به بزرگی خودتون نواقص رو ندید بگیرید.